جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۱ - در نعت رسول صلی الله علیه و سلم
همچو بوی غنچهٔ بگزینی شبی کز انزوا
میروی از حرص پیش از صبح دنبال مسا
رشتهٔ طول امل پابند سعیت کی شود
همچو سوزن در ره همت بیفشاری چو پا
هر که حق را خواند رزاق و ز مردم خواست رزق
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۲ - درمدح خاتم انبیا محمد مصطفی صلی الله علیه وآله وسلم
آه تا کی طاقت آرد درد حرمان ترا
آسمان دور و زمین سخت و فغانم نارسا
محتسب ناحق چه ریزی خون عشرت را به خاک
در چنین فصلی که دارد چیدن گل خونبها
زلف مشکین از بناگوشت به پشت پا رسید
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۳ - در نعت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)
کسی ندیده ندامت ز تارک دنیا
گزیدنی نبود پشت دست استغنا
چو دل شکفته شود لب به خنده می آید
نهان چو غنچه بود برگ عیش در دل ما
نسیم باغ ازان می برد زجا که مراست
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۴ - قصیده در نعت آنسرور صلی الله علیه و آله
تن داد هر آن کو زغمت سوز و الم را
چون شمع درین راه ز سر ساخت قدم را
هر دم ز خجالت بود از رنگ به رنگی
رعنائی رفتار تو طاووس ارم را
من می روم از خویش تو سرگرم فغان باش
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۵ - در نعت امام علی ابن ابی طالب (ع)
در بلند و پست دنیای اسیر انقلاب
زورق عمرت تباهی گشته در موج سراب
هر که سر بر کرد از پیراهن صدق و صفا
می کشد آفاق را زیر نگین، چون آفتاب
هر که از اهل جهان خیری به خود بسپرده است
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۶ - در منقب امام مهدی (ع)
اکنون که ز پیریم به عینک سر و کار است
پیوسته دو چشمم به تماشای تو چار است
در دیدهٔ عالی نظران چرخ و کواکب
دودی است که آمیخته با مشت شرار است
در راه تو آنرا که به دریا دل خود داد
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۷ - غزل
آن کسوت نازک که بر اندام تو بار است
چون نکهت گل دست در آغوش بهار است
نبود چو حبابش هوس صدر نشینی
آن پاک گهر را که خبر از ته کار است
کس ره نبرد حال سیه روز غمت را
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۸ - غزل
رنگین شده سرتاسر عالم ز بهار است
تا خار گل امروز به رنگ گل خار است
آمیخته آن زلف سیه با خط مشکین
چون معنی پیچیده که در خط غبار است
بر پیکر من اختر هر داغ تو سیار
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۹ - قصیده
چون لخت جگر بر مژهٔ عاشق زار است
هر برگ که پاشیده ز گل بر سر خار است
غلطانده به خون داغ دل سوخته ام را
خالی که برخسارهٔ آن لاله عذار است
همچون نگه نرگس مخمور نکویان
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۱۰ - در منقبت حضرت امام موسی کاظم (ع)
ز دامنی که دم صبح بر جهان افشاند
جهان فیض بر این تیره خاکدان افشاند
رعونت قد او دید شعله وز شرار
نثار رهگذرش خرده های جان افشاند
شد آتشم ز سر آستین چو شمع بلند
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۱۱ - در مدح حضرت سیدة النساء العالمین فاطمه زهرا سلام الله علیها
خوبی تن ز فیض جان باشد
رونق خانه، میهمان باشد
قفل حیرت نهد نگه بر چشم
دزد این خانه پاسبان باشد
پیکرم را گداخت سوز درون
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۱۲ - در منقبت حضرت امیرالمؤمنین اسد الله الغالب علی ابن ابی طالب
به حمدالله زبان نکته سنجم گوهر افشان شد
امیرالمومنین شاه ولایت را ثناخوان شد
زهی ذاتی که مداح است جبریلش چو پیغمبر
زهی ذاتی که عقل اولش طفل دبستان شد
نفس از یاد او روشنگر آئینه دلها
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۱۳ - در منقبت حضرت امیرالمؤمنین علی ابن ابی طالب
اشکم نه بی تو از مژهٔ تر فرو چکد
کز ابر تیره خرمن اخگر فروچکد
ز اجزای نوشداروی جان پرور منست
آن می که از لب تو به ساغر فروچکد
اشک چکیده از مؤه را تشنهٔ غمت
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۱۴ - در منقبت امام علی نقی (ع)
زجوش سبزه و گل کرده ابر فصل بهار
بساط مخمل گدوز پهن در گلزار
هوای باغ جلوریز می برد دل را
شود با باد چو بوی گل پیاده سوار
به چنگ نغمه سرایان ز فیض آب و هوا
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۱۵ - در منقبت حضرت امیرالمؤمنین علی ابن طالب علیه الصلواة و السلام
هزار شکر که سرمستم از شراب طهور
بری است شیشه ام از خاره و می ام از انگور
رساست مستی ام از جام همت سرشار
سزاست ساغرم از کاسهٔ سر فغفور
ز سنگسار غم از استخوان سوده تنم
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۱۶ - در منقبت حضرت امام حسین (ع)
ز همتم نبود احتیاج با گوهر
که آبله است به کف چون صدف مرا گوهر
ز کاوش مژهٔ او فزود قدر دلم
مگو که سفته چو شد افتد از بهار گوهر
دلم ز عقدهٔ ابروی ناز بگشاید
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۱۷ - در منقبت حضرت امام زین العابدین صلوات الله علیه و آله
ز ابروی تو تفاوت بسی است تا شمشیر
کجا مهابت موج بلا، کجا شمشیر؟
چه کرده ام که به خونریزیم چو خار زگل
نشد ز پنجهٔ رنگین او جدا شمشیر
شهید عشقم و مانند شمع درگیرد
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۱۸ - در منقبت حضرت امام محمد باقر صلوات الله علیه و آله
شده است چشم تو همدست زلف در تسخیر
دو حلقهٔ دگر افزوده ای بر این زنجیر
ز صحن باغ برون آمدی قبا گلگون
چو خار رنگ گلت گشته است دامنگیر
طبیعتت بهوای بهار می ماند
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۱۹ - در منقبت حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام
بی خرد را نبود بهره ز ارباب هنر
قیمت رشته به بالا نرود از گوهر
روزی ام بسکه به سختی رسد از گردش چرخ
استخوان شد به گلو قطرهٔ آبم چو گهر
شاید از مخمصهٔ حادثه بتوانی جست
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۲۰ - در منقبت امام مهدی (ع)
در فصل دی شده است به زور سنان برف
روی زمین مسخر صاحبقران برف
چون اخگری که در تل خاکستری بود
مهر منیر گم شده اندر میان برف
بارد بدان مثابه که گویی مگر توان
[...]