در فصل دی شده است به زور سنان برف
روی زمین مسخر صاحبقران برف
چون اخگری که در تل خاکستری بود
مهر منیر گم شده اندر میان برف
بارد بدان مثابه که گویی مگر توان
بر بام چرخ بر شدن از ریسمان برف
آتش به اضطراب فتد در نهاد سنگ
خارا شکاف آمده از بس سنان برف
بارد مه فرا فرو بازار او بود
با آنکه تخته شد ز یخ اکنون دکان برف
مهتاب بسته شد ز برودت به روی خاک
چندان کزو فتاده همه در گمان برف
گوی زمین عجب که به این صدمهٔ دمه
سالم برون جهد ز خم صولجان برف
خورشید گاهی ار به غلط روی خود نمود
چون نوعروس آمده در پرنیان برف
لرزان به چله خانهٔ جدی، آفتاب شد
از بیم آنکه چله شد اکنون کمان برف
نزدیک شد که پشت فلک بر زمین رسد
شد بسکه زیر چاق جهان پهلوان برف
از سبزه ای که رسته ته سنگ جابجا
گسترده بساط زمر نشان برف
از بس خنک چونکهٔ ابر است در نظر
خورشید گوییا بود از دودمان برف
تنها نه روی روز بود تیره و کبود
در فصل دی ز سیلی باد و زان برف
چون مردمک بدیده ز دم سردی هوا
شبهای تیره غنچه شده در میان برف
استاد برف و، برق همان گرم جستن است
مانده است آتشی ز پس کاروان برف
بر روی هم فتاده ز بس برف کوه کوه
بالا کار زمین در زمان برف
از جان چرا نه سیر شوند اهل روزگار
سرما خورند بر سر دستار خوان برف
از بسکه تیغ موج هوا را برندگی است
بر خاک ریزه ریزه فتاد استخوان برف
بنواختیش مهر برین گر به روی گرم
از جوش خجلت آب شدی میهمان برف
در جدی و دلو روی به سختی نهاده است
زانرو دو چله تعبیه شد بر کمان برف
کهسار را نموده مشبک چو شان شهد
خارا شکاف ناوک زورین کمان برف
سرما ستم به خلق کند گرچه گشته است
تخت زمین نشیمن نوشیروان برف
از جور دی کجا رود این کس که جاده ها
چون رشتهٔ گهر شده پنهان میان برف
چون در خزان که فصل گل زعفران بود
گر دیده نوبهار زمان خزان برف
بازار کرسی و فلک اکنون فسرده شد
گرمی نمانده است مگر در دکان برف
گردیده است مایه ور خرمی نبات
کز هند ابر تیره رسید ارمغان برف
آتش زبس فسرده شد از سردی هوا
هجرت کند ز سنگ به دارلامان برف
زاینده رود اشک ز هر چشم چشمه ریخت
کهسار دیده تا ستم بیکران برف
خالی شد از شرار چو نار فسرده سنگ
از بس شکنجه دید ز بار گران برف
آید جلو گسسته به تسخیر کوه و دشت
هر چند گردباد ببیچد عنان برف
هر موی گر زبان دگر بر تنم شود
جویا به انتها نرسد داستان برف
شد وقت آنکه منقبتی سر کنم به درد
شاید ز یمن آن بسر آید زمان برف
مهدی هادی آنکه بود نور صبحدم
بر خاک ره فتادهٔ قدرش به سان برف
از شرم شان و منزلت و قدر آن جناب
پیر فلک کشیده به سر طیلسان برف
در شعر بافخانهٔ حفظ تو می توان
والای شعله بافتن از پود و تان برف
خورشید سربرهنه پی شکوه آمده است
بر درگه تو از ستم بیکران برف
شاید به حکم حفظ تو گر تیغ مهر را
سامان دهند قبضه اش از استخوان برف
ترتیب داده حفظ تو در موسم تموز
از نور آفتاب برین سایبان برف
جز نقره خنگ توسن صرصر خرام تو
کی دیده کس به روی زمین آسمان برف
بر ابلق زمانه پی ساز روز جنگ
افکنده است حکم تو برگستوان برف
کاش آفتاب حکم تو شمشیر کین کشد
کردی به قتل عام روا نهروان برف
تا در بساط دهر بود نام نوبهار
در عرصهٔ وجود بود تا نشان برف
بادا سفید روی غلامان درگهت
پیوسته همچو روی زمین در زمان برف
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به وصف فصل زمستان و اثرات برف میپردازد. او برف را همچون پوششی سرد و سنگین بر روی زمین میبیند که همه چیز را مسخر و تحت تأثیر قرار داده است. برف به عنوان نمادی از سرما و سختی زندگی معرفی میشود و احساسات مختلفی از جمله اندوه و سردی را به تصویر میکشد. شاعر از زیباییهای زمستان میگوید، اما در عین حال به دلتنگی و اضطراب ناشی از سرما نیز اشاره دارد. او با تصاویری از خورشید و ماه در برابر برف، به تضاد بین گرما و سرما، زندگی و مرگ، و امید و ناامیدی میپردازد. در نهایت، شاعر به جستجوی نور و گرما در این زمان سرد اشاره میکند و امیدوار به بهار و روزهای بهتر است.
هوش مصنوعی: در فصل دی، برف به طور قهری و با شدت بر روی زمین نشسته و مانند یک فرمانده، کنترل فضای زمینی را در دست گرفته است.
هوش مصنوعی: من مانند آتشی هستم که در تلی از خاکستر پنهان شده و نورم در میان برفها گم شده است.
هوش مصنوعی: به این معناست که به گونهای رفتار کن که گویی میتوانی به راحتی از یک رشته برف بر روی بام آسمان بالا بروی. یعنی برای رسیدن به اهداف بالا باید با مهارت و دقت عمل کنی، حتی اگر این کار دشوار به نظر برسد.
هوش مصنوعی: وقتی آتش به درون سنگ سخت و استوار نفوذ کند، نشانهای از آسیب و تضعیف آن خواهد بود که به دلیل ضربات مکرر و تند بر آن ایجاد شده است.
هوش مصنوعی: باران روی برف به بازار او آمد، با وجود اینکه دکانش به خاطر یخ بسته شده بود.
هوش مصنوعی: نور مهتاب بر زمین به قدری سرد و کمفروغ است که به نظر میرسد برف روی خاک نشسته است و همه در این مورد دچار اشتباه شدهاند.
هوش مصنوعی: زمین در حیرت است که چگونه با وجود این آسیبها، سرش از فشار روزگار به سمت زندگی و نشاط باز میشود و همچنان به رشد ادامه میدهد.
هوش مصنوعی: گاهی اوقات خورشید به اشتباه، چهرهاش را پنهان میکند، مانند عروس که در پیراهن نرم و لطیف خود، برف را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: در چلهخانه (خانه سردی) که برف و سرما در آن حاکم است، آفتاب به خاطر ترس از افزایش سرما و تشکیل برف، با حالتی لرزان و محتاط ظاهر میشود.
هوش مصنوعی: زمانی نزدیک است که آسمان به زمین برسد، آنقدر برف بر تن قهرمان بزرگ جهان نشسته است.
هوش مصنوعی: سبزهای که از زیر سنگها بیرون آمده، نشان میدهد که زندگی و زیبایی حتی در دل سختیها و مشکلات نیز میتواند شکوفا شود و نشانهای از زیبایی و شادابی است.
هوش مصنوعی: چون ابر خنک است، در برابر خورشید به نظر میرسد که از نسل برف است.
هوش مصنوعی: فقط در روزهای سرد و تاریک دی، به خاطر بادهای شدید و برف، وضعیت سختی تجربه میشود.
هوش مصنوعی: وقتی که دمای هوا سرد میشود و شبهای تاریک میآید، مانند گلهای غنچه که در میان برف باز میشوند، چشمها هم تغییر حالت میدهند و به نوعی درون خود فشرده میشوند.
هوش مصنوعی: استاد در اینجا اشاره به برف و برق دارد که یادآور گرمایی است که از آتش باقی مانده است. این تصویر نشاندهنده تأثیر گرمایی است که هنوز از کاروان برف به جا مانده است.
هوش مصنوعی: بر فراز کوهها برف به قدری انباشته شده که کار و فعالیتهای زمینی در زمان برفریزی سخت و دشوار شده است.
هوش مصنوعی: چرا مردم زمانه از زندگی سیر نمیشوند، در حالی که در برابر برف و سرما، با دشواری و زحمت زندگی میکنند؟
هوش مصنوعی: به دلیل شدت و تیزی امواج هوا، دانههای برف بر روی زمین پراکنده شده و به شکل استخوانهای ریز در آمدهاند.
هوش مصنوعی: چون با محبت و مهربانی به او برخورد کردی، اگرچه در چهرهاش نشانههای گرما و شرم دیده میشود، درست مانند مهمانی که به خاطر برف سرد شده و احتیاج به گرما دارد.
هوش مصنوعی: در زمستان سخت، برف مانند دو چله (دو گوشه) روی کمان جمع شده و به زمین نشسته است.
هوش مصنوعی: کوهستان را مثل توری کرده که شاخ و برگ آن به هم intertwined شده است، و تیر کمان قوی، برف را شکاف میدهد.
هوش مصنوعی: سرما اگرچه بر روی زمین مانند تخت نوشیروان قرار گرفته، اما هنوز هم بر مردم سختی و ظلم میآورد.
هوش مصنوعی: آیا میتوان از آزار و ظلمی که بر ما میرود، به جایی پناه برد؟ وقتی که راهها مانند رشتههای مروارید، در دل برف پنهان شدهاند و پیدا نیستند.
هوش مصنوعی: وقتی در پاییز که فصل گل زعفران است، اگر به فصل بهار نگاه کنی، میبینی که زمان پاییز است و حسرت روزهای بهار را میخوری.
هوش مصنوعی: بازار و آسمان اکنون بیحال و سرد شدهاند و هیچ گرمایی باقی نمانده است جز در مغازهای که برفی وجود دارد.
هوش مصنوعی: به خاطر بارش برف، گیاهان و درختان سرسبز و شاداب شدهاند؛ زیرا حاصل بارانهای تیرهای که از هند آمده است، زندگی تازهای به طبیعت بخشیده است.
هوش مصنوعی: آتش به خاطر سردی هوا بسیار خاموش و ضعیف شده است، بنابراین تصمیم میگیرد که از سنگ به دنیایی بهتر و آرامتر برود.
هوش مصنوعی: زایندهرود با هر چشم اشک میریزد، مانند چشمهای که از کوهستان میجوشد، در حالی که درد و رنج بیپایان را مشاهده میکند.
هوش مصنوعی: چندان از فشار و درد رنجیده است که همچون آتش خاموش شده، دیگر چیزی از خود ندارد. سنگ نیز به خاطر تحمل بار سنگین به شدت تحت فشار قرار گرفته و تضعیف شده است.
هوش مصنوعی: فردی با اراده و مصمم به پیش میآید و کوهها و دشتها را به تسخیر خود در میآورد، هرچند که طوفان با شدت در حال وزیدن و به هم زدن اوضاع است.
هوش مصنوعی: اگر هر موی من حرف بزند و داستان برف را بیان کند، این حکایت هرگز به پایان نخواهد رسید.
هوش مصنوعی: زمان آن فرا رسیده که نیکی و فضیلتی را آغاز کنم، شاید از دل این درد، زمانی خوش و دلپذیر بیاید.
هوش مصنوعی: مهدی هادی که مانند نور صبحگاهی بر زمین افتاده است، ارزش و اهمیتش همچون برف بر روی زمین میباشد.
هوش مصنوعی: به خاطر وقار و جایگاه آن مقام بزرگ، سرما و برف را تحمل کرده و تاجی از پشم بر سر نهاده است.
هوش مصنوعی: در شعر بافخانه، هنر حفظ تو به ما این امکان را میدهد که شعلههای بالا و درخشان را از تار و پود برف مثل یک بافنده خلق کنیم.
هوش مصنوعی: خورشید با تمام تابش و زیباییاش برای تجلیل و احترام به تو آمده است، تا بر ظلم و ستمی که بیپایان است، فائق آید.
هوش مصنوعی: شاید به خاطر حفظ و نگهداری تو، اگر عشق به سامان برسد، بدان که تیر عشق از استخوان برف هم سختتر و قویتر است.
هوش مصنوعی: در روزهای گرم تابستان، سایبانی از برف برای محافظت از تو فراهم آوردهاند که نور آفتاب را میکاهد.
هوش مصنوعی: هیچ کس در روی زمین غیر از تو، چنین درخشش و زیبایی را مانند نقره در طوفان نمیبیند.
هوش مصنوعی: در روزگار پرآشوب، تصمیم تو همچون برف روی درختان است که به آرامی بر زمین مینشیند.
هوش مصنوعی: ای کاش آفتاب به خاطر تو به انتقام میآمد و کشتار بیرحمانهی نهروان را به یاد میآورد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که دنیا برپاست، یاد و نام بهار در زندگی انسانها وجود دارد، مانند نشانه برف که در زمین باقی میماند.
هوش مصنوعی: ای کاش که همیشه چهره غلامان درگاه تو، مانند زمین در زمان برف، سفید و درخشان باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هرگز کسی نداد بدینسان نشان برف
گویی که لقمهایست زمین در دهان برف
مانند پنبهدانه که در پنبه تعبیهست
اجرام کوههاست نهان در میان برف
ناگه فتاد لرزه بر اطراف روزگار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.