شمارهٔ ۱۱ - در مدح حضرت سیدة النساء العالمین فاطمه زهرا سلام الله علیها
خوبی تن ز فیض جان باشد
رونق خانه، میهمان باشد
قفل حیرت نهد نگه بر چشم
دزد این خانه پاسبان باشد
پیکرم را گداخت سوز درون
شمع راتب در استخوان باشد
هر که از خلق گوشه ای گیرد
خانه بر دوش چون کمان باشد
سینه شد پای تا سرم چو هدف
تا خدنگ ترا نشان باشد
می چکد خون ز چشم حیرانم
زخم نابسته خون چکان باشد
حسن، را تا ز ابرو و مژگان
تیر، پیوسته در کمان باشد
دل به پیکان او هماغوش است
همچو مغزی که توامان باشد
گرم رفتن بود ازان جان را
یکی از نامها روان باشد
تا خورد خون بکام خود، شب هجر
غنچه آسا دلم، دهان باشد
گر بود از غم تو چون سیماب
در تنم اضطراب جان باشد
ور نباشد ز پهلوی عشقت
درد هم بر دلم، گران باشد
ذکر هر کس حدیث عشق بود
شمع سان آتشین زبان باشد
قامت یار دلنشین من است
در دلم، جای راستان باشد
ان میان قصد طاقتم دارد
طاقتی کاش در میان باشد
چشم مخمور او در اول خط
فتنهٔ آخر الزمان باشد
شد شکسته خطش ز سایهٔ زلف
شاخ ن ورسته ناتوان باشد
بی تو خون چکیده از مژه ام
بادهٔ صاف ارغوان باشد
در حریم غمت کباب جگر
مزهٔ بزم بیدلان باشد
کار فرمای ابروت دم ناز
چشم مست تو دلستان باشد
بر دم تیغ ابروت انگشت
مژه را بهر امتحان باشد
ناله ام خلق را ز خویش برد
پیش آهنگ کاروان باشد
کف دریای اضطراب مرا
در بدن بی تو استخوان باشد
بی تکلف تن تو سیمین بر
خوشتر از صد هزار جان باشد
نو عروسیست مجلست کو را
پرتو شمع پرنیان باشد
کی بود کآن نگار سیمین تن
در برم تنگ تر ز جان باشد
بدنش را به جسم لاغر من
نسبت مغز و استخوان باشد
خودفروشی شعار اهل زمان
بهر رنگینی دکان باشد
غافل افتاده کاندرین سودا
سود سرمایهٔ زیان باشد
تنگ و تاریک از غبار ملال
سینه ام همچو سرمه دان باشد
چون دلم سرکند شکایت درد
همه تن غنچه سان زبان باشد
گشته عهدی که عاجز آزاری
بسکه آیین آسمان باشد
کاروان چون براه اندازد
مور را بیم رهزنان باشد
مینهم سر به درگهی که درو
آسمان فرش آستان باشد
می برم التجا به درگاهی
که مطاع پیمبران باشد
قرة العین مصطفی زهرا
که شفیع جهانیان باشد
در حمایت به خلق عرصهٔ حشر
مهربان تر ز مادران باشد
سایبان حریم منزلتش
آسمانی بر آسمان باشد
از چراغ وجود او دایم
روشن این تیره خاکدان باشد
در شفاعت به امت پدرش
بسکه دلسوز و مهربان باشد
سبزهٔ تربت مبارک او
سر به سر بوی مادران باشد
گرد نعلین زایر حرمش
نور چشم جهانیان باشد
فرق در عرش و کرسی قدرش
از زمین تا به آسمان باشد
پیکرم را ضعیف همچو کمان
پوستی گر بر استخوان باشد
تیر طعنم به جانب خصمش
تا بود جان به تن روان باشد
پدر نامدار توست آن کو
سبب خلقت جهان باشد
صاحب خانهٔ تو بعد رسول
بهترین جهانیان باشد
گرد راه دو نور دیدهٔ تو
قرة العین انس و جان باشد
دیگری در علو رتبهٔ جاه
چون تو حاشا که در جهان باشد
بر در مطبخ تو از انجم
آسمان ریزه چین خوان باشد
چون صدف در گلوی بدخواهت
قطرهٔ آب استخوان باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف احوالات عاشقانه و ارتباط عمیق با معشوق میپردازد. شاعر از احساسات و دردهای درونی خود صحبت میکند و به زیبایی و جذابیت معشوق اشاره میکند. او عشق را همچون آتش سوزان توصیف میکند که وجودش را تحت تأثیر قرار داده و دلتنگیهایش را به تصویر میکشد. در عین حال، به مقام و منزلت معشوق به عنوان یک شفیع و راهنما در زندگیاش نیز اشاره میکند. این شعر به نوعی تلاشی است برای بیان عواطف شدید و ظریف انسانی در مقابل معشوق و نشان دادن تاثیر عمیق عشق بر روح و جان آدمی.
هوش مصنوعی: زیبایی و دلنشینی جسم انسان به لطف جان است و این جان باعث میشود که خانه همیشه پر رونق و پذیرای مهمان باشد.
هوش مصنوعی: نگاه کن که چگونه حیرت مانند قفلی بر چشمان دزد این خانه نشسته است، زیرا او را پاسبانی میکند.
هوش مصنوعی: آتش درونم بدنم را میسوزاند و شمع در استخوانهایم همانند یک فتیله وجود دارد.
هوش مصنوعی: هر کسی که از مردم دوری کند و به گوشهگیری روی آورد، مانند کسی است که کمان بر دوش دارد.
هوش مصنوعی: دل و جانم همچون هدفی شده است که تیر تو به آن نشانه گرفته است.
هوش مصنوعی: چشمان حیران من از درد زخم باز نشدهای خون میریزد.
هوش مصنوعی: حسن همچنان با ابرو و مژگانش مانند تیر در کمان، در انتظار است.
هوش مصنوعی: دل به تیر نگاه او پیوسته است، مانند مغزی که در یک زمان چند کار انجام دهد.
هوش مصنوعی: اگر زندگی کردن به معنای گرم و دلپذیر باشد، یکی از نشانههای وجود این روح و جان، شاد و سرزنده بودن آن است.
هوش مصنوعی: به خاطر نداشتن محبوب، شبهای پر از غم و اندوه را میگذرانم، در حالی که دلم همچون غنچهای در انتظار، عطش و نیاز خود را با درد و خون خود سیراب میکند.
هوش مصنوعی: اگر غم تو مانند جیوه در وجودم باشد، پس زندگیام پر از اضطراب و بیقراری خواهد بود.
هوش مصنوعی: اگر عشق تو در کنارم نباشد، حتی درد و ناراحتی هم بر دلم سنگینی خواهد کرد.
هوش مصنوعی: هر کسی درباره عشق سخن میگوید، مانند شمعی است که با زبان آتشین و پرشور میتابد.
هوش مصنوعی: قامت دوست زیبا و دلنشین من در قلبم جای بزرگان و راستدلان را دارد.
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر این است که شخصی در حال تلاش است تا طاقت و توانایی خود را در برابر چالشها و مشکلات افزایش دهد، و آرزو دارد که کاش این قدرت و استحکام در درونش وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: چشمان مست او در ابتدای خط، نشانهای از مشکلات و فتنههای آخرالزمان است.
هوش مصنوعی: نخهای موهایش به قدری زیبا و دلربا هستند که باعث شده خطی که میکشیدم، بشکند. این نشاندهندهٔ ناتوانی من در برابر جذابیت اوست.
هوش مصنوعی: بدون تو، اشکهایم همانند رودی از خون جاری میشود و نوشیدنی زلالی به رنگ ارغوان به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: در فضای غم تو، طعم کباب جگر برای عاشقان خوشذوق لذتبخش و خاص است.
هوش مصنوعی: کار تو به زیبایی ابرویت و حالت چشم نازدار تو باعث شده که قلبها را ببرد و جلب توجه کند.
هوش مصنوعی: بر نوک ابروی تو، انگشت مژه به عنوان آزمایش قرار دارد.
هوش مصنوعی: نالهام باعث میشود که مردم از خودشان دور شوند و به سمت آهنگ کاروان جذب شوند.
هوش مصنوعی: این شعر به عمق احساسات و نگرانیهای ناشی از دوری از کسی اشاره دارد. شاعر میگوید در حالی که اضطراب و بیتابیاش مانند امواج دریا در او جاری است، اما در نبود آن شخص، این احساسات به نوعی شدید و دردناکتر میشوند، انگار که تمامی وجود او تحت تأثیر این دوری قرار گرفته و احساس میکند که بیجان و بیاساس شده است.
هوش مصنوعی: بدون هیچ زحمتی، زیبایی بدن تو با نقرهای بودنش از صد هزار زندگی هم زیباتر است.
هوش مصنوعی: در این مجلس، چون عروسی تازه وارد و درخشان است که نور شمعی از پارچههای نازک و زیبا بر او میتابد.
هوش مصنوعی: چه کسی بود که آن معشوق زیبا با پوست نقرهگون، در آغوشم، عزیزتر از جانم باشد؟
هوش مصنوعی: بدنش را به جسم لاغر من مشابه کردهاند، به گونهای که مغز و استخوانش را در نظر بگیرند.
هوش مصنوعی: در دنیای امروز، برخی افراد به خاطر جلب توجه و تزیین ظاهر خود، به کارهایی دست میزنند که ارزشهای واقعی را زیر سوال میبرد. این نوع رفتار به نوعی به فریبندی برای ایجاد جذابیت ظاهری تبدیل شده است.
هوش مصنوعی: غافل هستی که این معامله ممکن است به ضررت تمام شود و هیچ سودی برایت نداشته باشد.
هوش مصنوعی: سینهام به خاطر غم و ناراحتی مثل ظرفی پر از سرمه تنگ و تاریک شده است.
هوش مصنوعی: وقتی دل من به تنگ آید و از درد شکایت کند، زبان من به مانند غنچهای که در حال شکفتن است، سخن خواهد گفت.
هوش مصنوعی: عهدی گذشته است که افراد ناتوان نتوانند به دیگران آسیب بزنند و این نشان دهنده اصولی است که از آسمان آمدهاند.
هوش مصنوعی: زمانی که کاروان حرکت میکند، مورچگان نگران از حمله دزدان هستند.
هوش مصنوعی: من به جایی میروم که در آن آسمان، به مانند فرشی زیر پای آن مکان گسترده شده باشد.
هوش مصنوعی: من به درگاهی میروم و درخواست میکنم که محل استقرار پیامبران باشد.
هوش مصنوعی: محبوب دل مصطفی، فاطمه، که شفیع همه انسانهاست.
هوش مصنوعی: در روز قیامت، برای کمک به مردم و حمایت از آنها، فردی مهربانتر از مادران خواهد بود.
هوش مصنوعی: سایهبان حریم و منزلت او به گونهایست که بر روی آسمان قرار دارد.
هوش مصنوعی: وجود او مانند چراغی است که همیشه این دنیای تاریک را روشن میکند.
هوش مصنوعی: او چنان دلسوز و مهربان است که در روز قیامت برای امت خود، همچون پدرش شفاعت میکند.
هوش مصنوعی: سبزهٔ روی خاک او خوشبو و معطر است و عطر آن به مادران میماند.
هوش مصنوعی: گرد نعلین زایر حرم میتواند مظهر روشنایی و ارزشمند بودن برای همه مردم باشد.
هوش مصنوعی: تفاوت مقام و جایگاه بین عرش و کرسی به قدری زیاد است که اندازهاش را میتوان از زمین تا آسمان تصور کرد.
هوش مصنوعی: بدن من مانند کمان لاغر و ضعیف است، اگرچه بر روی استخوانها قرار دارد.
هوش مصنوعی: نیش زبانم به سمت دشمنش میرود، تا وقتی که جان در تنش باقی است.
هوش مصنوعی: پدر تو شخصی مشهور و بزرگ است که دلیل آفرینش جهان به شمار میآید.
هوش مصنوعی: بهترین شخص بعد از پیامبر، صاحب خانه تو خواهد بود.
هوش مصنوعی: وجود تو چون دو نور درخشان است که راه را برای دل و جانم روشن میکند و به زندگیام معنا و زیبایی میبخشد.
هوش مصنوعی: هیچ کس در این دنیا به اندازه تو، از لحاظ مقام و منزلت به اوج نرسیده است.
هوش مصنوعی: در خوراکیهای تو مانند ستارههای آسمان، زینت و زیبایی وجود دارد.
هوش مصنوعی: اگر کسی به تو حسد ورزد، مانند صدفی سخت و خشن، میتواند باعث از بین رفتن آرامش و لطافت وجودت شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مجلس شاه را چنان باشد
که بدن را لطیف جان باشد
هر چه گویی گر آنچنان باشد
صفت عشق غیر از آن باشد
رنگ عاشق چو زعفران باشد
هرکه عاشق بود چنان باشد
روی فارغدلان به رنگ بود
رنگ غافل چو ارغوان باشد
قاصد عشق او ز ره چو رسید
[...]
دلبرم تا ز من نهان باشد
جوی خون بر رخم روان باشد
ور نهان باشد او زمن چه عجب
کوچوجانست و جان نهان باشد
یار بی خوی خوش نکو ناید
[...]
غم چو می راحتِ روان باشد
چون رضای تو در میان باشد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.