سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱
ای از بنفشه ساخته بر گل مثالها
در آفتاب کرده ز عنبر کلالها
هاروت تو ز معجزه دارد دلیلها
ماروت تو ز شعبده دارد مثالها
هرروز بامداد برآیی و بر زنی
[...]
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲
ما باز دگرباره برستیم ز غمها
در بادیهٔ عشق نهادیم قدمها
کندیم ز دل بیخ هواها و هوسها
دادیم به خود راه بلاها و المها
اول به تکلف بنوشتیم کتبها
[...]
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳
فریاد از آن دو چشمک جادوی دلفریب
فریاد از آن دو کافر غازی با نهیب
این همبر دو ترکش دلگیر جان ستان
وان پیش دو شمامهٔ کافور یا دو سیب
بردوش غایه کش او زهره میرود
[...]
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴
از آن می خوردن عشقست دایم کار من هر شب
که بی من در خراباتست دایم یار من هر شب
بتم را عیش و قلاشیست بی من کار هر روزی
خروش و ناله و زاریست بی او کار من هر شب
من آن رهبان خود نامم من آن قلاش خود کامم
[...]
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵
ای لعبت صافی صفات ای خوشتر از آب حیات
هستی درین آخر زمان این منکران را معجزات
هم دیده داری هم قدم هم نور داری هم ظلم
در هزل وجد ای محتشم هم کعبه گردی هم منات
حسن ترا بینم فزون خلق ترا بینم زبون
[...]
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶
دوش مرا عشق تو ز جامه برانگیخت
بی عدد از دیدگانم اشگ فرو ریخت
دست یکی کرد با صبوری و خوابم
آن ز دل از دو دیده یکسر بگریخت
باد جدا کرد زلفکان تو از هم
[...]
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷
این رنگ نگر که زلفش آمیخت
وین فتنه نگر که چشمش انگیخت
وین عشوهنگر که چشم او داد
دل برد و به جانم اندر آمیخت
بگریخت دلم ز تیر مژگانش
[...]
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸
تا نقش خیال دوست با ماست
ما را همه عمر خود تماشاست
آنجا که جمال دلبر آمد
والله که میان خانه صحراست
وانجا که مراد دل برآمد
[...]
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹
از عشق روی دوست حدیثی به دست ماست
صیدیست بس شگرف نه در خورد شست ماست
میدان مهر او نه به کام سمند ماست
درع وفای او نه به بالای پست ماست
دیریست تا به یادش می نوش میکنم
[...]
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰
ای مسلمانان مرا در عشق آن بت غیرتست
عشقبازی نیست کاین خود حیرت اندر حیرتست
عشق دریای محیط و آب دریا آتشست
موجها آید که گویی کوههای ظلمتست
در میان لجهاش سیصد نهنگ داوری
[...]
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱
ماهرویا در جهان آوازهٔ آواز تست
کارهای عاشقان ناساخته از ساز تست
هر کجا نظمیست شیرین قصههای عشق تست
هر کجا نثریست زیبا نامهای ناز تست
باز عشقت جمله بازان را چو تیهو صید کرد
[...]
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲
تا گل لعل روی بنمودست
بلبل از خرمی نیاسودست
دیرگاهست تا چو من بلبل
عاشق بوستان و گل بودست
روز و شب گر بنغنوم چه عجب
[...]
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳
این چه جمالست و ناز کز تو در ایام تست
وین چه کمالست باز کز شرف نام تست
جان همه جانها کوثر و تسنیم تست
نقل همه نقلها پسته و بادام تست
سرمهٔ چشم سپهر تربت درگاه تست
[...]
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴
تا هلاک عاشقان از طرهٔ شبرنگ تست
وای مسکین عاشقی کو را دل اندر چنگ تست
عاشق مسکین چه داند کرد با نیرنگ تو
جادوی بلبل اسیر چشم پر نیرنگ تست
نافهٔ آهو غلام زلف عنبر بوی تست
[...]
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵
ماه شب گمرهان عارض زیبای تست
سرو دل عاشقان قامت رعنای تست
همت کروبیان شعبدهٔ دست تست
سرمهٔ روحانیان خاک کف پای تست
رای همه زیرکان بستهٔ تقدیر تست
[...]
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶
بر دوزخ هم کفر و هم ایمان تراست
بر دو لب هم درد و هم درمان تراست
گر دو صد یعقوب داری زیبدت
کانچه یوسف داشت صد چندان تراست
خندهٔ تو چون دم عیساست کو
[...]
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷
تا بدیدم بتکده بی بت، دلم آتشکدهاست
فرقت نامهربانی آتشم در جان زدهاست
هر که پیش آید مرا گوید چه پیش آمد تو را
بر فراق من بگرید گوید این مسکین شدهاست
ای فراق از من چه خواهی چون بنفروشی مرا
[...]
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸
ای صنم در دلبری هم دست و هم دستان تراست
بر دل و جان پادشاهی هم دل و هم جان تراست
هم حیات از لب نمودن هم شفا از رخ چو حور
با دم عیسی و دست موسی عمران تراست
در سر زلف نشان از ظلمت اهریمنست
[...]
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹
هر زمان از عشق جانانم وفایی دیگرست
گرچه او را هر نفس بر من جفایی دیگرست
من بر او ساعت به ساعت فتنه زانم کز جمال
هر زمان او را به من از نو عنایی دیگرست
گر قضا مستولی و قادر شود بر هر کسی
[...]
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰
راه عشق از روی عقل از بهر آن بس مشکلست
کآن نه راه صورت و پایست کآن راه دلست
بر بساط عاشقی از روی اخلاص و یقین
چون ببازی جان و تن مقصود آن گه حاصلست
زینهار از روی غفلت این سخنبازی مدان
[...]