به تیرهبختی خود کس نه دیدم و نه شنیدم
ز بخت تیره خدایا چه دیدم و چه کشیدم
برای گفتن با دوست شکوهها به دلم بود
ولی دریغ که در روزگار دوست ندیدم
وگر نگاه امیدی به سوی هیچکسم نیست
چرا که تیر ندامت بدوخت چشم امیدم
به غیر دام ندیدم به هر کسی که شدم رام
دگر چو طایر وحشی ز آب و دانه رمیدم
رفیق اگر تو رسیدی سلام ما برسانی
که من به اهل وفا و مروتی نرسیدم
منی که شاخه و برگم نصیب برق بلا بود
به کشتزار طبیعت ندانم از چه دمیدم
یکی شکستهنوازی کن ای نسیم عنایت
که در هوای تو لرزندهتر ز شاخهٔ بیدم
ز آب دیده چنان آتشم کشید زبانه
که خاک غم به سرافشان چو گرد باد دویدم
گناه اگر رخ مردم سیه کند من مسکین
به شهر روسیهان شهریار روی سپیدم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از تیرهبختی و سختیهایی که در زندگی تجربه کرده، سخن میگوید. او lament میکند که هیچ دوست و یا همدمی برای شکایت و درد دل ندارد و حس ناامیدی او را به شدت آزار میدهد. شاعر در دنیای اطرافش تنها به دام افتاده و احساس تنهایی و فرار از وضعیت خود را توصیف میکند. او آرزو دارد که اگر دوستی به نزدیکیاش برسد، پیامش را به آنها برساند؛ زیرا در زندگیاش به کسانی با وفا و مروت نرسیده است. شاعر خود را چون شاخهای آسیبپذیر میبیند و از نسیم عنایت طلب کمک میکند تا حداقل او را تسلی دهد. در نهایت، او به لطف و رحمت خداوند امیدوار است و بیان میکند که اگر ننگی بر او باشد، به خاطر وضعیتش در جامعه است.
هوش مصنوعی: من در بدبختی خود کسی را نه دیدم و نه از کسی شنیدم؛ خدایا، از تقدیر بدی که برای من رقم خورده، چه تجربهای داشتهام و چه رنجهایی را تحمل کردهام.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه دلتنگیها و نارضایتیهایی داشتما، نتوانستم در زمان دوستیام از آنها صحبت کنم و این برایم مایهی تاسف است.
هوش مصنوعی: اگر هیچکس به آیندهام امیدی ندارد، به این خاطر است که تیر ندامت به چشم امیدم فرو رفته است.
هوش مصنوعی: به جز دام، هیچ چیز دیگری نتوانستم ببینم و هر بار که قابل و رام کسی شدم، مانند پرنده وحشی از آب و دانه فرار کردم.
هوش مصنوعی: اگر تو به کسی رسیدی، از طرف من سلامی به او بده، چون من نتوانستم به افرادی که وفادار و با مروت هستند، برسم.
هوش مصنوعی: من که مانند شاخه و برگ، سهمم از خطری بزرگ بود، نمیدانم چرا به دشت و طبیعت پا گذاشتم.
هوش مصنوعی: ای نسیم لطف و رحمت، نواهای دلنشینی برای ما بیافرین، زیرا در هوای تو، ما همچون شاخههای بید، بیشتر از همیشه میلرزیم و دل و جان ما تحت تأثیر زیباییهای تو قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: با اشک چنان آتش در وجودم زبانه کشید که غم و اندوه مانند گردی در باد پراکنده شد و من به حرکت درآمدم.
هوش مصنوعی: اگر گناه باعث شود که چهره مردم تیره شود، من با نادانی خود در شهری که مردمش با زیبایی و نیکی شناخته میشوند، قرار دارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
دو هفته میگذرد کآن مه دوهفته ندیدم
به جان رسیدم از آن تا به خدمتش نرسیدم
حریف، عهد مودت شکست و من نشکستم
خلیل، بیخ ارادت برید و من نبریدم
به کام دشمنم ای دوست عاقبت بنشاندی
[...]
ز بس مشقّت و محنت که در سفر بکشیدم
به جان رسیدم و در آرزوی دل نرسیدم
جهان بگشتم و بر کوی دوستان بگذشتم
به بخت و طالعِ خود کس ندیدم و نشنیدم
به داستان برم آن گه به دوستان بنویسم
[...]
گذشت عمر و دمی در رخ تو سیر ندیدم
ز هجر جان به لب آمد، به کام دل نرسیدم
چو غنچه تا به تو دل بستم، ای بهار جوانی
به هیچ جا ننشستم که جامه ای ندریدم
گه جدا شدن جان ز تن نباشد هرگز
[...]
نشان روی تو جستم به هر کجا که رسیدم
ز مهر، در تو نشانی ندیدم و نشنیدم
چه رنجها که نیامد به رویم از غم رویت
چه جورها که ز دست تو در جهان نکشیدم
هزار نیش جفا از تو نوش کردم و رفتم
[...]
خیالِ نقشِ تو در کارگاهِ دیده کشیدم
به صورتِ تو نگاری ندیدم و نشنیدم
اگرچه در طلبت هم عِنانِ باد شِمالم
به گَردِ سروِ خرامانِ قامتت نرسیدم
امید در شبِ زلفت به روزِ عمر نبستم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.