گنجور

 
۶۱

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۷۷

 

... بسوزد از تف تیغ تو زیر آب نهنگ

کلنگ وار بترسد در آشیان سیمرغ

چو باز دار تو بر پای باز بندد زنگ

نهیب و سهم تو را در جهان چنان اثرست

که زنگ باز تو سیمرغ را کند چو کلنگ

ز مهر و کینه تو هر کجا رسد اثری ...

امیر معزی
 
۶۲

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۸۲

 

... تا کی از شهنامه و تاریخ شاهان کهن

تاکی از دیو سفید و رستم و سیمرغ و زال

کس ندید از قاف تا قاف جهان سیمرغ و دیو

قیل و قال است این چرا باید شنیدن قیل و قال ...

امیر معزی
 
۶۳

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۸۴

 

... مرغی است خدنگش که همی از فزع او

سیمرغ نیارد که ز هم باز کند بال

آن قوم که آرند سوی طاعت او روی ...

امیر معزی
 
۶۴

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۳۳

 

... بیش صد دریای جوشان هست ناپیدا کران

شکل پیلان بر زمین چون سایه سیمرغ بود

اندر آن اقلیم گفتی هست سیمرغ آشیان

زان سپاه از هندو و کرد و عرب گفتی مگر ...

امیر معزی
 
۶۵

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۵۳

 

... منقار باز و چنگل شاهین او بدید

سیمرغ از آن نهیب نهان شد در آشیان

برهان راستی و درستی یقین اوست ...

امیر معزی
 
۶۶

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۵۶

 

... همچو آتش در دخان و همچو در آتش دخان

جون برآید ابر پرسیمرغ گردد روی چرخ

پر هر سیمرغ بر روی زمین گوهرفشان

از هوا هر ساعتی بر ابر بدرخشد درخش ...

امیر معزی
 
۶۷

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۸۰

 

... ز منقار باز تو ترسد همی

اگر هست سیمرغ در آشیان

سعادت در آن خانه گیرد کمین ...

امیر معزی
 
۶۸

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۹۶

 

... اگر شکار به شاهین او کند دولت

کند ز سینه سیمرغ طعمه شاهین

وگر عطاش به میزان چرخ برسنجند ...

امیر معزی
 
۶۹

امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۳۴

 

... غمم را هیچ غمخواری ندیدم

به قاف عشق بر سیمرغ شادی

اگر دیدی تو من باری ندیدم ...

امیر معزی
 
۷۰

امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۸۶

 

... خود را چو همای از چه قبل می دانند

کز چشم چو سیمرغ همی پنهانند

امیر معزی
 
۷۱

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۴۸ - راهنمایی طیهور

 

... چگونه توانید بیرون برید

که سیمرغش از بر نشاید پرید

فراوان مرا هست دریا شناس ...

ایرانشان
 
۷۲

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۳۶۵ - شارستانی به نام ارم

 

... طلسمی بزرگ است و جایی شگفت

یکی نغز سیمرغ پرداخته

ز سیم سپید از برش ساخته ...

ایرانشان
 
۷۳

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵

 

... جان همه عاشقان سغبه سودای تست

وصل تو سیمرغ گشت بر سر کوی عدم

خاطر بی خاطران مسکن و ماوای تست ...

سنایی
 
۷۴

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۵

 

با او دلم به مهر و مودت یگانه بود

سیمرغ عشق را دل من آشیانه بود

بر درگهم ز جمع فرشته سپاه بود ...

سنایی
 
۷۵

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۱

 

... گر ز وفا آگهید قصد فرس کم کنید

روی نبینیم ما دیدن سیمرغ را

نیست چو مرغی کنون ز آه و نفس کم کنید ...

سنایی
 
۷۶

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶ - در شکایت روزگار و بی‌وفایی مردم

 

منسوخ شد مروت و معدوم شد وفا

زین هر دو مانده نام چو سیمرغ و کیمیا

شد راستی خیانت و شد زیرکی سفه ...

سنایی
 
۷۷

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۵ - در ستایش شعر خویش گوید

 

... خرد کمتر از آن باشد که او در وی کند منزل

مغیلان چیست تا سیمرغ در وی آشیان دارد

حواشی و عاء فکر خون پرورد خواهد شد ...

سنایی
 
۷۸

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۱ - موعظه در اجتناب از غرور و کبر و حرص

 

... عقل جزوی کی تواند گشت بر قرآن محیط

عنکبوتی کی تواند کرد سیمرغی شکار

گرچه پیوستست بس دورست جان از کالبد ...

... از درون جان برآمد نخوت و حقد و حسد

تا که از سیمرغ رستم گشت بر اسفندیار

تا ندانی کوشش خود بخشش حق دان از آنک ...

سنایی
 
۷۹

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۲

 

... ناله داوود هم برخاست از صحرای غیب

حضرت سیمرغ کو تا بشنود آن ناله زار

آفتاب اینک برآمد چند خسبم همچو کوه ...

... نه درین گمشد هنوز آن گوهر اسرار دار

تا دل لاله سیاهست و تن سیمرغ گم

طالبان را در قدم آبست و در آتش وقار ...

سنایی
 
۸۰

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۱ - شکایت از دگرگونی حال روزگار

 

... گر نعیم آید مناز و گر جحیم آید منال

مردن آن باشد که متواری شود سیمرغ وار

هشت جنت زیر پر و هفت دوزخ زیر بال ...

سنایی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۳۹
sunny dark_mode