گنجور

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مسعود سعد سلمان

چون بنشینند و مطربان بنشانند

انصاف طرب ز آدمی بستانند

سوزند سپند و نام ایزد خوانند

بر مرکب شیرزاد در افشانند

خیام

بر من قلم قضا چو بی من رانند

پس نیک و بدش ز من چرا می‌دانند

دی بی من و امروز چو دی بی من و تو

فردا به چه حجتم به داور خوانند

مجیرالدین بیلقانی

بر درگه وصل یار سرهنگانند

بی سیمان را ز در برون می رانند

در صدر وصال او گرم ننشانند

آخر دل خسته را ز من نستانند

خاقانی

این رافضیان که امت شیطانند

بی‌دینانند و سخت بی‌ایمانند

از بس که خطا فهم و غلط پیمانند

خاقانی را خارجی می‌دانند

باباافضل کاشانی

مردان رهت که سرّ معنی‌ دانند

از دیدهٔ کوته نظران پنهانند

این طرفه تر است، هر که حق را بشناخت

مؤمن شد و خلق کافرش می‌خوانند

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از باباافضل کاشانی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه