ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸ - در مدح سیف الدوله محمود ابراهیم
... همیشه تا به تموز و بدی به کار شود
لباس توزی و کتان و قاقم و سنجاب
جهان تو جوی و ولایت تو گیر و گنج تو بخش ...
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۴
... به روی سنگ سیه بر نشسته برف سفید
چو موی قاقم بر روی جامه سنجاب
نموده دیو به چشمم ز دور پیکر خویش ...
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۶
... زمانه توسن هامون گرفته در سنبل
هوا حواصل گردون نهفته در سنجاب
زمین چو غالیه ای بیخته بر او زنگار ...
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۰۰
... هامون برهنه گشت ز دیبای هفت رنگ
گردون نهفته گشت به سنجاب سیل بار
باد صبا به باغ بسوزد همی بخور ...
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۵۷
... تیر زد بر خیل گرما لشکر سرمای تیر
تا هوا سنجاب پوشید و حواصل کوهسار
گلبن از دیبا برهنه است و گلستان از حریر ...
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۶۵
... که یارد خواند چونینش که یارد گفت چونانش
چو شمشادست پولادش چو سنجاب است دندانش
کسی کاندر خلاف او مقرر گشت خذلانش ...
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۹۶
... با رای تو کاری نشود مشکل و مبهم
با خنجر عزم تو چه پولاد و چه سنجاب
با ناوک رای تو چه خفتان و چه ملحم ...
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۳۰
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۳۱
... ز آسمان گویی فرود آید حواصل بر زمین
در زمین گویی رود سنجاب سوی آسمان
چون شود آب شمر ماننده سیمین سپر ...
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۵۹
... گفتا به ترک با حسد از خوان اوست خان
گفتم کند به حزم ز سنجاب سنگ سخت
گفتا کند به عزم ز پولاد پرنیان ...
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۷۹
... بوستان را داد زردی وصل باد مهرگان
در هوا و بر چمن پوشید سنجاب و نسیج
کوه دیبا پوش را داد و زمین را طیلسان ...
امیر معزی » ترجیعات » شمارهٔ ۳
... تاب زلف عنبرین او مرا در تاب کرد
دید در سنجاب و مشک ناب نرمی و خوشی
سینه چون سنجاب و زلفین همچو مشک ناب کرد
فتنه را پیش گل خود روی و پیش سنگ و روی
سایبان از مشک ناب و پرده سنجاب کرد
تا به لشکرگه نمود آن شکر عناب رنگ ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۱۷۷ - هدیه فرستادن طیهور و کوش به نزد یکدیگر
... شمردند در پیش او یک به یک
ز سنجاب کش و سمور سپاه
بیاورد دستور نزدیک شاه ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۱۹۴ - هدایای کارم به نزد فریدون و وصف اسبان آبی نژاد
... که از شهریاران ندید آن به خواب
ز سنجاب موی و سمور سیاه
گزین کرد و آورد گنجور شاه ...
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّادس فی ذکر نفس الکلّی واحواله » بخش ۳۴ - فی التّمثّل
... لاجرم زان سرای بی مزدست
موش را موی هست چون سنجاب
لیک پاکی نیاید از دریاب ...
عبدالقادر گیلانی » غزلیات » شمارهٔ ۳۴ - نورایمان
... ای گنه کار ان شما را بی شک آمرزد خدا
به بود از پوستین کیش چو سنجاب و سمور
دارد از نور خدایی چهره تو آگهی ...
سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - در موعظه و نصیحت
... بحرص خواسته ورزیم تا شود بر ما
وبال خواسته چونانکه موی بر سنجاب
تقی و عاقبت اندیش نیست از ما کس ...
سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۶ - در مدح فخرالدین علی بن احمد
... دشمن فتاده در سقر غم درک درک
سنجاب گون سپهر فتک جو عدوت را
پیراسته به قهر چو سنجاب و چون فتک
سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » قصاید » شمارهٔ ۵ - در هجاء خمخانه و مدح نظام الدین
... روز باشد بخیمه قاقم
شب درآید بخیمه سنجاب
مطبخی دارد از هوی و هوس ...
سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » قصاید » شمارهٔ ۶ - در هجاء خمخانه و مدح نظام الدین
... پیریش خر سوار کرد بجبر
بر خری لنگ جای او سنجاب
چرخ سنجاب گون دگر باره
پیریش را بدل کند بشباب ...