وز آن جایگه شادمان گشت باز
به نزدیک طیهور گردنفراز
چو دستور طیهور پاسخ بخواند
وزآن مردمیهاش خیره بماند
فرستاده از هرچه گفت و شنید
همه پیش طیهور کردش پدید
دل شاه طیهور از آن شاد شد
شد ایمن، ز دستانش آزاد شد
به دستور فرمود تا در خورش
یکی هدیه سازد، فرستد برش
که یک ره که یزدان بد دیوزاد
ز ما باز دارد از این به مباد
بیاورد گنجور تختی ز گنج
که کس را نیامد به دست آن به رنج
ز زُمْرُد یکی تخت مانند خوید
که اندر جهان هیچ شاهی ندید
ده اسب گرانمایه آبی نژاد
که هر یک به تگ برگذشتی زباد
بسی مایه ور گوهر شاهوار
گزین کرد و با این همه کرد یار
وزآن میوه کز کوه برخاستی
که بر بزم آن میوه آراستی
فرستاده ی خویش را داد و گفت
که با باد خواهم که باشی تو جفت
به دریا گذر کرد رنجور مرد
برآمد به خشکی، درنگی نکرد
همی تاخت تا شهر خمدان رسید
از او آگهی سوی نوشان رسید
برفت، آگهی برد نزدیک کوش
ز شادی دل کوش بر شد بجوش
به نوشان بفرمود تا با سپاه
پذیره شدش پیش یک روزه راه
مر او را بخوبی فرود آورید
به پیشش می و جام و رود آورید
برآسود یک هفته از رنج راه
به هشتم بفرمود خواندنش شاه
فراوانش بنواخت و بنشاند پیش
بسی مهربانی نمودش ز خویش
چو این تخت و آرایش و گنج دید
نبایست، گفت، این همه رنج دید
که او هست ما را بجای پدر
کشیدن چرا باید این دردسر
همی داشت مهمانش یک ماه بیش
سرِ ماه فرمود خواندنش پیش
یکی تخت پیروزه آورد شاه
بر او زرّ مانندِ گردون و ماه
که مانند آن هیچ شاهی ندید
نه دارای گیتی چنین آفرید
ز زربفت چین جامه ی ناپسود
جهاندیده گوید که آن بخت بود
ز قاقم هزار و هزار از فنک
شمردند در پیش او یک به یک
ز سنجاب کش و سمور سپاه
بیاورد دستور نزدیک شاه
هم از نافه ی مشک تبت هزار
زره بود و صد تیغ زهرآبدار
ز برگستوان تبّتی بود چند
که باشد به نزد بزرگان پسند
به یک پاره هشتاد من عود خام
فرستاد نزد شه نیکنام
فرستاده ی خویش با کاروان
به ره کرد و کردند کشتی روان
به یک مه به شهر بسیلا رسید
همه بارها پیش خسرو کشید
فرستاده ی کوش نامه بداد
سر نامه دستور چون برگشاد
نبشته چنین بود کز شهریار
برِ ما رسید آن همه یادگار
خجل کرد ما را ازآن مردمی
اگرچه نیاید به گنجش کمی
نه مَردم اگر زین ندارم سپاس
از آن نیکدل شاه گیتی شناس
نداریم پاداشِ کردار شاه
مگر آن که باشم به دل نیکخواه
کنون پاره ای موی با بوی خوش
چو آن جا رسد، شاه خورشیدفش
سزد گر پذیرد، ندارد گران
نگیرد دلش یک ره از ما کران
که آن جا چنین بوی کمتر بود
بود روزگاری که در خور بود
اگر زنده مانم بدین روزگار
بجای آورم پوزش شهریار
از این پس همه چین و ماچین توراست
بخواه آنچه باید که کامَت رواست
فرستاده را گفت طیهور شاه
که رنجور گشته ست گنجورِ شاه
مگر آنچه در گنج او بود پاک
برِ ما فرستاد بی رنج و باک
چنین داد پاسخ که دارای چین
به فرّ تو هرگونه دارد جز این
مرا گفت کز شاه پوزش بخواه
که این مایه بردن بدان جایگاه
همی شرم دارم ولیکن نخست
بدو بزفزونی نخواهیم جست
فرستاده را چیز داد او بسی
چو با نامه کردش بخوبی گسی
چو بر کوش آن نامه نوشان بخواند
ز بازارگانان فراوان بخواند
به مایه یکی را فزونتر که دید
بفرمود تا کاروان برکشید
از آن پس به دریا چنان گشت راه
که نگسست از او کاروان سال و ماه
بسیلا ز ماچین بینباشتند
که روز و شب این راه را داشتند
به دربندش آیین چنین بود باز
که چون کاروانی رسیدی فراز
از آن باژبانان فغان آمدی
تنی ده سوی کاروان آمدی
بجُستندی از کاروان سربسر
همی بستدندی سلیح و کمر
پس آن کاروان راه برداشتی
بسختی همه کوه بگذاشتی
فرود آمدی بر سرِ بند باز
نهادی برآن کوه بر بازساز
جوانی سوی کوه بشتافتی
ببردی اگر چارپا یافتی
جوانان بازار و مردان کوی
به دربند کردندی از شهر روی
ببردندی آن کاروان سوی شهر
همه کاروانان چنین بود بهر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، داستانی از یک پادشاه به نام طیهور و فرستادهای از او روایت میشود. طیهور پس از دریافت خبری خوش، از کارهای مردمی تصمیم به ارسال هدایا به یک پادشاه دیگر میگیرد. او هدایا و گنجینههایی را از جمله تختی زیبا و اسبهای گرانقیمت آماده میکند و با فرستادهاش به سوی آن پادشاه میفرستد. پادشاه دیگر، خوشحال میشود و پیامی برای طیهور میفرستد که از هدایا پرگویی میکند و از زحماتش شکرگزاری میکند. این داستان نشاندهنده روابط نیک بین شاهان و دیپلماسی آنهاست که با هدایا و احترام متقابل گره خورده است. در نهایت، فرستاده برمیگردد و به طیهور خبر میدهد که کاروانها از راه دریا به سوی شهر بسیلا در حال حرکتاند، و فشاری از باژبانان برای جمعآوری مالیات بر کاروانها وجود دارد.
هوش مصنوعی: او از آن مکان خوشحال و شادمان به سوی گردنفراز طیهور بازگشت.
هوش مصنوعی: وقتی دستور پرندگان به صدا درآید و از شگفتی مردمان در آن بمانند.
هوش مصنوعی: کسی که از هر چیزی که شنیده و گفته، پیام میآورد، همه آن را به طوری شفاف و روشن برای طیهور (شخصی خاص) بیان کرد.
هوش مصنوعی: دل شاه طیهور به خاطر آزادی و امنیتی که به دست آورد، شاد و خوشحال شد. او از دستهای خود آزاد شد و احساس راحتی کرد.
هوش مصنوعی: او دستور داد که برای خورش یک هدیه تهیه کنند و آن را به او بفرستند.
هوش مصنوعی: هر راهی که خداوند از ما را به سمت دیو و شرارت ببندد، امیدوارم که ما از این مسیر دور بمانیم و در آن نیفتیم.
هوش مصنوعی: بیار گنجی از خزانه که هیچکس نتوانسته به آسانی به آن دست یابد.
هوش مصنوعی: تختی از زمرد وجود دارد که مانند آن در دنیا هیچ شاهی را ندیدهایم.
هوش مصنوعی: ده اسب گرانقیمت و آبی رنگ که هر یک از شدت باد، از تو عبور کردهاند.
هوش مصنوعی: بسیاری از ارزشمندانی که بهمانند گوهرهای گرانبها هستند، جمعآوری شدهاند، اما با همه این شایستگیها، در نهایت رابطه و دوستی بر هر چیز دیگری اهمیت دارد.
هوش مصنوعی: و از آن میوهای که از کوه سر برآوردی، بر سر مهمانیات زینت بخشیدی.
هوش مصنوعی: او فرستادهاش را به باد سپرد و گفت که میخواهم تو همدم باد باشی.
هوش مصنوعی: مردی بیمار از دریا عبور کرد و وقتی به خشکی رسید، بدون توقف و درنگ به راهش ادامه داد.
هوش مصنوعی: او با سرعت به سوی شهر خمدان رفت و از آنجا خبرهایی به سوی نوشان ارسال شد.
هوش مصنوعی: او رفت و خبر خوبی از شادی دلش آورد که باعث نشاط و خوشحالی بیشتر شد.
هوش مصنوعی: او به نوشان دستور داد که همراه سپاه راهی شود و به استقبال او برود که تنها یک روز فاصله دارد.
هوش مصنوعی: او را با احترام و نیکویی به پیش بیاورید و برایش می و جام و رود لذت بخش بیاورید.
هوش مصنوعی: بعد از یک هفته سختی و رنج سفر، در روز هشتم، شاه دستور داد تا برای او خوانده شود.
هوش مصنوعی: او را با مهربانی زیاد نوازش کرد و به جلو نشاند، و از محبتهای خود نسبت به او بسیار نشان داد.
هوش مصنوعی: وقتی که این تخت و زیبایی و ثروت را دید، نباید میگفت که این همه زحمت کشیده است.
هوش مصنوعی: چرا باید این مشکلات را تحمل کنیم، وقتی که او از ما مانند پدری حمایت میکند؟
هوش مصنوعی: او به مدت یک ماه مهمانش را در خانه نگه داشته بود و در پایان ماه به او فرمود که برایش چیزی بخواند.
هوش مصنوعی: شاه، تختی پیروزمندانه به همراه دارد که مانند زر به زیبایی و درخشندگی گردون و ماه است.
هوش مصنوعی: هیچ شاهی را مانند او ندیدهاند و هیچ کس دیگری در جهان چنین موجودی را نساخته است.
هوش مصنوعی: از پارچهی نازک و زیبا دوختن، لباس ناپسند را به یاد میآورد که جهانیان میگویند این نشان از بخت خوش است.
هوش مصنوعی: از ققنوس هزاران ویژگی و فنون را شمردند و در برابر او به ترتیب یکی یکی بیان کردند.
هوش مصنوعی: مجموعهای از سنجابها و سمورهای جنگجو را به دربار پادشاه بیاورید و آمادهسازیهای لازم را انجام دهید.
هوش مصنوعی: عطر مشک از نمک زاده ای در تبت پخش شده و به مانند زره هایی درخشان و تیغ های تند و زهرآلود به چشم می آید.
هوش مصنوعی: برگستوان تبت، به نشانی از چند چیز باارزش و نیکوست که در نزد بزرگان و افراد مهم، مورد پسند و علاقه قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: برای شاه نیکنام، یک تکه چوب عود خام به ارزش هشتاد فرستادند.
هوش مصنوعی: فرستاده ی خود را با کاروان به راه فرستاد و آنها کشتی را به حرکت درآوردند.
هوش مصنوعی: در یک شب مهآلود، شهر بسیلا عثمانی نزدیک شد و همه بارها به خاطر حضور خسرو به سمت او آوردند.
هوش مصنوعی: فرستادهای به دنبال نامهای است و وقتی نامه را به او دادند، دستوری را که در آن نوشته شده بود، بررسی کرد.
هوش مصنوعی: این نوشته نشان میدهد که از سوی پادشاه به ما آن همه آثار و یادگارها رسید.
هوش مصنوعی: ما از مردم شرمنده شدیم، هرچند که وضعیتمان خیلی هم بد نیست.
هوش مصنوعی: اگر من مردانی نباشم، به خاطر اینکه از نیکیهای پادشاهی که جهان را میشناسد، سپاسگزاری نمیکنم.
هوش مصنوعی: ما هیچ پاداش و پاداشی از رفتارهای خوب شاه نداریم، مگر اینکه در دل، نیت نیک و محبت نسبت به او داشته باشم.
هوش مصنوعی: اکنون تعدادی از موهای خوشبو که به آنجا میرسد، مانند اینکه زیر نور خورشید میدرخشد.
هوش مصنوعی: اگر کسی ما را بپذیرد، چیزی برایش سخت نیست و دلش راحت میشود که برای یک بار هم که شده به ما نزدیک شود.
هوش مصنوعی: در آن زمان، بوی کمتری در آن مکان احساس میشد، زمانی که زندگی و روزگار به گونهای دیگر بود.
هوش مصنوعی: اگر زنده بمانم در این زمان، از شهریار عذرخواهی میکنم.
هوش مصنوعی: از این به بعد، تمام محبت و توجه من به توست. هر چیزی را که خواستی بخواه، زیرا تو شایستهاش هستی.
هوش مصنوعی: فرستاده به شاه گفت که خزانهدار شاه، بیمار و ناراحت شده است.
هوش مصنوعی: آیا اگر او چیزی در گنجینهاش داشته باشد، آن را بدون دردسر و نگرانی برای ما ارسال نمیکند؟
هوش مصنوعی: پاسخ داد که برای تو با زیبایی و جذابیت هر چیزی ممکن است بیاید، اما این مورد خاص نیست.
هوش مصنوعی: او به من گفت که از شاه عذرخواهی کنم، زیرا این کار موجب رسیدن به چنین موقعیتی شده است.
هوش مصنوعی: من از این که احساس شرم میکنم، ناچارم، اما ابتدا از او خواهم خواست که با شجاعت وارد عمل نشوم.
هوش مصنوعی: فرستاده را هدایا و چیزهای زیادی داد و زمانی که او نامه را به خوبی آماده کرد، هدایا و محبتها جریان پیدا کرد.
هوش مصنوعی: وقتی آن نامه نویس بر میخیزد و نامه را میخواند، از میان بازرگانان زیاد نامههایی را میخواند.
هوش مصنوعی: وقتی یکی از میان مردم مایه و دارایی بیشتری را مشاهده کرد، دستور داد تا کاروانی را برای او آماده کنند و به سفر بفرستند.
هوش مصنوعی: پس از آن، دریا به قدری وسیع و هموار شد که دیگر کاروان سال و ماه نتوانست از آن جدا شود.
هوش مصنوعی: بسیاری از ما با همدیگر صحبت کردند که همیشه و در هر زمان برای این مسیر تلاش میکردند.
هوش مصنوعی: در اینجا گفته شده که در آن زمان، رسم بر این بود که وقتی کاروانی به بالای تپه یا ارتفاعی میرسید، باید به گونهای خاص رفتار میکرد.
هوش مصنوعی: تو از میان وعدهگویان فریاد برآوردی و به سمت کاروان آمدی.
هوش مصنوعی: او از میان کاروان فرار کرد و به سرعت سلاح و کمربندش را بربود.
هوش مصنوعی: در نتیجه، آن کاروان به سختی راه خود را آغاز کرد و تمام کوهها را پشت سر گذاشت.
هوش مصنوعی: تو بر بالای کوه فرود آمدی و از آنجا بر تمامی بندها و مرزها تسلط پیدا کردی.
هوش مصنوعی: اگر جوانی به کوه میرفت و در آنجا چهارپایی پیدا میکرد، موفق بود.
هوش مصنوعی: جوانان در بازار و مردان در کوچهها با چهرههای شاداب و سرزنده از شهر خارج میشوند.
هوش مصنوعی: آن کاروان به سوی شهر میرفت و همه کاروانها نیز به همین شکل بودند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.