گنجور

 
۱۸۶۱

کلیم » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۱

 

... تا باده ز کم حوصلگان رسوا شد

از موج بمستان خط بیزاری داد

کلیم
 
۱۸۶۲

کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳ - تعریف اکبرآباد و باغ جهان آرا

 

... که نامش گر بقفل بسته خوانی

فتد در پره اش موج روانی

ستونها جمله مرمر قبه از زر ...

... از آن آب طراوت آشکارا

نمایان موج از آن مانند خارا

برین گلشن نظر هر کس که انداخت ...

... سه جانب گلشن و در پیش دریاست

که هر موجش خم زلفی فرح ساست

در و دیوارش از تصویر گلزار ...

... در آن حوضی پرآب زندگانیست

که موجش را خبر از ساحلش نیست

بود چشم حبابش رهزن هوش

کمند موج او در گردن هوش

زهر فواره اش آبی بر افلاک ...

کلیم
 
۱۸۶۳

کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴ - تعریف جنگ فیل شاهزاده اورنگ زیب

 

... جهان صورت روز محشر گرفت

لب جوی را موج لشکر گرفت

سران سپاه و وجوه حشم ...

کلیم
 
۱۸۶۴

کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۵ - تعریف قحط دکن

 

... خرابی در وی از هر سوی ره یافت

زیکسو موج لشکرهای شاهی

زدیگر سو فلک در کینه خواهی ...

... بهر سو گرسنه مستی فتاده

سیاهان دکن چون موج سوهان

فتاده در گذرها خشک و عریان ...

کلیم
 
۱۸۶۵

کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸ - برای نقش کردن بر دور سپر پادشاهی

 

... در کف دریا کش مالک رقاب

تیغ و سپر آمده موج و حباب

پشت سپر بسکه بود گرم ازو ...

کلیم
 
۱۸۶۶

کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۹ - در شکستن دست خود گفته

 

... تو گویی پنجه ام دست چنارست

که از موج نسیمی بیقرارست

زدست دیگری نالد همه کس ...

کلیم
 
۱۸۶۷

کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱ - کتابه عمارت شاهنواز خان (از امرای شاه جهان)

 

... فدای پایه او گنج قارون

بجز نواب دیگر هیچ موجود

بگل خورشید نتوانست اندود ...

... محیط حوض را تا ابر دیده

بسان موج از دریا رمیده

گهی کز آب پاکش مایه دارد ...

کلیم
 
۱۸۶۸

کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۶ - درتعریف کشمیر

 

... کبابم کرده رشک چشم احوال

رسیده موج آتش گر بزانو

گذشت گل زسر چون سبزه مو ...

... چه ملکست این خدایا خرمش دار

که شاخ موج آبش گل دهد بار

جز این دریا نبینی جای دیگر ...

... ز کوی دولتش گردیست اکسیر

ز بحر فطرتش موجیست تدبیر

کفش از پنج انگشت است پنجاب ...

کلیم
 
۱۸۶۹

کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۸ - کتابه عمارت باغ فیض بخش

 

... چو با حوض عکست شود آشنا

زنقلش چنان موج گردیده است

که چون سکه بر فلس ماهی نشست ...

کلیم
 
۱۸۷۰

کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۱ - کتابه دولتخانه پادشاهی

 

... که زنجیرش از زلف دلکشترست

برخسار در موج چوب چنار

پریشان تر از زلف بر روی یار ...

کلیم
 
۱۸۷۱

کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۳ - داستان سرکوبی و قتل ججهار سنکهه بندئله به سرداری اورنگ زیب پسر شاه جهان که بعد از وی بسلطنت نشست

 

... که فرصت همچو دولت رفته از دست

چو طوفان بلا را موج زن دید

بخود از بیم همچون موج لرزید

بدریا جنگ کردن حد خس نیست ...

... همه در پا صفت پیوسته در جوش

کشد موجش کنار ده در آغوش

چه مصر و شام و چه بغداد و تبریز ...

... کز آبش کشت دهقانست زرخیز

چنان موجش برد زنگ از دل تنگ

که از آبش نگیرد آینه زنگ

فرار از موج تیغ او گزیده است

از آنرو ساحلش را کس ندیده است ...

... کشیده تر ز ایام جدایی

زبس موجش بفکر سرفرازی است

بتیغ کوه گرم تیغ بازیست

بسنگ کوه موجش تیغ ساید

که آسان تر سر غم را رباید

زخاطرها گره ازبس گشودست

همیشه ناخن موجش کبود است

ز مرغابی گرفته موج پر وام

اگر گاهی بساحل برده پیغام

بود اسباب دورش از محالات

تسلسل را ولی از موجش اثبات

بروی دف اگر آبش فشانی ...

... چو آید این محیط اندر تلاطم

کند از ترس موجش دست و پا گم

اگر لنگر شود کشتی سراپا

رود از پیش موجش باز از جا

زموجش گه تعدی گاه انصاف

گهی شمشیر گر گاهی زره باف ...

... که نتوان گرم گرداندش بر آتش

نباشد موجه اش از آب بیتاب

که گیرد لرزه اش از سردی آب ...

کلیم
 
۱۸۷۲

کلیم » دیوان اشعار » ترجیعات و ترکیبات » شمارهٔ ۱ - ساقی نامه

 

... دلبسته سازیم و اسیر می نابیم

گه موج شرابیم و گهی تار ربابیم

ساقی بده آن آینه صورت و جان را ...

... از خود بفشاندن ببرد رنگ خزان را

از ناخن موجش نتوان رنگ حنا شست

زین باده اگر مایه دهی آبروان را ...

... دلبسته سازیم و اسیر می نابیم

گه موج شرابیم و گهی تار ربابیم

در کلبه ما تا بکمر موج شرابست

تا ساغر تبخاله ما پر می نابست ...

... دلبسته سازیم و اسیر می نابیم

گه موج شرابیم و گهی تار ربابیم

ساقی بده آن گرمی هنگامه جم را ...

... این ابر که بر سبزه نهادست شکم را

داغم ز خط ساقی و از موج قدح هم

بهر چه بر آیینه نگارند رقم را ...

... دلبسته سازیم و اسیر می نابیم

گه موج شرابیم و گهی تار ربابیم

مستیم و عنان دل خودکام نگیریم ...

... بر سر کمش از روغن بادام نگیریم

موجیم که آسودگی ما عدم ماست

ما زنده به آنیم که آرام نگیریم ...

... دلبسته سازیم و اسیر می نابیم

گه موج شرابیم و گهی تار ربابیم

زاهد که بود تیره شب صبح نمایی ...

... دلبسته سازیم و اسیر می نابیم

گه موج شرابیم و گهی تار ربابیم

خون در قدح باده کشان گر رمضان کرد ...

... دلبسته سازیم و اسیر می نابیم

گه موج شرابیم و گهی تار ربابیم

کلیم
 
۱۸۷۳

کلیم » دیوان اشعار » ترجیعات و ترکیبات » شمارهٔ ۳ - ترکیب بند در تهنیت نوروز و مدح شاه جهان

 

... زخم شمشیرت چو گل وا کرده دامان آمده

می شود سویش روان تیغ زبانها همچو موج

بسکه با طبعت سخن با آب حیوان آمده ...

کلیم
 
۱۸۷۴

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵

 

... اگر نخوردی از بخل تیشه هرگز کان

وگر نداشتی از موج روی دریاچین

کنون که قحط کرم شد تو را برون آورد ...

ابوالحسن فراهانی
 
۱۸۷۵

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱

 

... با یاد حلم او نهد اندر به حار پای

پهناور است لجه جودش چنان که موج

تا روز حشر زو ننهد بر کنار پای ...

ابوالحسن فراهانی
 
۱۸۷۶

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷

 

چون گرم گریه کردم چشم گهرفشان را

انداختم به ساحل چون موج آسمان را

ترسم زننگ ننهد دیگر بر آستان پا ...

ابوالحسن فراهانی
 
۱۸۷۷

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴

 

... آن سفینه نیست اشعار تو در وی مندرج

ژرف دریایی است سطر و نقطه اش موج و حباب

با ضمیر لاف میدانم نزد در حیرتم ...

ابوالحسن فراهانی
 
۱۸۷۸

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۹

 

از دیده ی من چو دل برون می افتد

عالم بر روی موج خون می افتد

دانی ز چه در عشق تو رسوا گشتیم ...

ابوالحسن فراهانی
 
۱۸۷۹

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲

 

... که از داغ دلم چون صبح برداری سیاهی را

گر از لطف تو گیرد موج تعلیم سبکدستی

چو خار پیرهن از تن برآرد خار ماهی را ...

سلیم تهرانی
 
۱۸۸۰

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳

 

... شهی که کرده ز درویشی و تهیدستی

کمند وحدت خود همچو موج بازو را

چنان ز مقدم او گشت مضطرب کسری ...

سلیم تهرانی
 
 
۱
۹۲
۹۳
۹۴
۹۵
۹۶
۲۶۳