گنجور

 
۱۸۱۰۱

صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحه‌ها » شمارهٔ ۴۰

 

... طومار شادمانی بهر تو درنوردیم

با جان و سر نپیچیم وز راه برنگردیم

ما اختیار خود را تسلیم عشق کردیم ...

صفایی جندقی
 
۱۸۱۰۲

صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحه‌ها » شمارهٔ ۴۱

 

... بار کشیده ی جفا پرده دریده ی وفا

راه ز پیش و دل ز پس واقعه ای است مشکلم

در غمت آه سینه را این تب و تاب کی شود ...

صفایی جندقی
 
۱۸۱۰۳

صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحه‌ها » شمارهٔ ۴۳

 

... وقت آن شد که رفیقان سر هیجا گیرند

بگذرند از سر جان راه براعدا گیرند

دم دیگر به صف خلد برین جا گیرند ...

... سر و تن چیست که در پای تو گردد ایثار

دل و جان نیز درین راه سزاوار نثار

مردمان طعن زنندم که نگشتی بیدار ...

صفایی جندقی
 
۱۸۱۰۴

صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحه‌ها » شمارهٔ ۴۴

 

... کز سر نعش تو باید نگران درگذرم

اینک از کوی تو پیش آمده راه سفرم

می روم وز سر حسرت به قفا می نگرم ...

... باز دشمن برد از کوی توام چون یابم

روی در راه و به بالین تو محکم رایم

به قدم رفتم و ناچار به سر باز آیم ...

صفایی جندقی
 
۱۸۱۰۵

صفایی جندقی » دیوان اشعار » قطعات و ماده تاریخ‌ها » ۸۶- تاریخ رحلت فتحعلی شاه

 

... کام و بقای جان را تک زین سرای فانی

برداشت دست و بگذاشت در راه آخرت پای

رفت از سپنج لانه زی ملک جاودانی ...

صفایی جندقی
 
۱۸۱۰۶

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترجیع‌بند

 

... مایه پرداز رسم قطع و یقین

رونق انداز راه ریب و ریا

لانه ساز اساس کذب و ستیز ...

... هست با آنکه دیگری اعلم

رفته بیرون ز راه رشد و سداد

بسته بهتان به رب لوح و قلم ...

... از درون دل به باطلت منصوب

وز درون پا به راه حق سایر

همه سالوس و حرص در باطن ...

صفایی جندقی
 
۱۸۱۰۷

وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شمارهٔ ۱

 

... کز پیش نرانند شهان خیل گدا را

باز آی که تا فرش کنم دیده به راهت

حیف است که بر خاک نهی آن کف پا را ...

... با دیده خودبین نتوان دید خدا را

هرگز نبری راه به سر منزل الا

تا مرحله پیما نشوی وادی لا را ...

وحدت کرمانشاهی
 
۱۸۱۰۸

وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شمارهٔ ۴

 

... جای دهید امشبم مسجدیان تا سحر

مستم و گم کرده ام راه خرابات را

دوش تفرج کنان خوش ز حرم تا به دیر ...

وحدت کرمانشاهی
 
۱۸۱۰۹

وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شمارهٔ ۶

 

... یا رب به که این نکته توان گفت که وحدت

در کوی صنم یافته راه صمدی را

وحدت کرمانشاهی
 
۱۸۱۱۰

وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸

 

... کاین همسفران پخته کدام است و که خام است

هشدار که زاهد نزند راه تو ای دوست

تحت الحنک و سبحه او دانه و دام است ...

وحدت کرمانشاهی
 
۱۸۱۱۱

وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲

 

... رسوا نگشته حلقه زلفانت آرزوست

ناورده رو به مقصد و ننهاده پا به راه

قرب مقام و قطع بیابانت آرزوست ...

وحدت کرمانشاهی
 
۱۸۱۱۲

وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شمارهٔ ۲۳

 

... سیر گل و صفای گلستانت آرزوست

چون کودکان بی خبر از راه و رسم و عشق

روز وصال بی شب هجرانت آرزوست ...

وحدت کرمانشاهی
 
۱۸۱۱۳

وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴

 

... از آمدن و رفتن دلبر عجبی نیست

از راه وفا آمد و از راه جفا رفت

بودش لب لعل تو تمنا گه رفتن ...

... مجنون صفت ار شد به سر کوی خرابات

وحدت به گمانم که هم از راه دعا رفت

وحدت کرمانشاهی
 
۱۸۱۱۴

وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شمارهٔ ۲۵

 

... زبان حالت درویش دلق پوش این است

که راه میکده باشد مرا بهین منهاج

ز جان و تن بگذر تا رسی به کعبه دل ...

وحدت کرمانشاهی
 
۱۸۱۱۵

وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶

 

... مگوی نکته توحید را به کس وحدت

که راه هرکس از این نکته سوی دار افتاد

وحدت کرمانشاهی
 
۱۸۱۱۶

وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸

 

... یا که از عشق و جنون صرف نظر خواهم کرد

گرچه ره دور و در این راه خطر بسیار است

به سویش با سر پرشور سفر خواهم کرد ...

وحدت کرمانشاهی
 
۱۸۱۱۷

وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شمارهٔ ۴۰

 

... در ملک فقر افسر فخرش به سر نهند

هر تن که خاک شد ز دل و جان به راه عشق

ای شیخ روی زرد و لب خشک و چشم تر ...

... خودخواهی از خیال برون کن که در جهان

از خود گذشتگی ست همی رسم و راه عشق

هرگز نیابد ایمنی از حادثات دهر ...

وحدت کرمانشاهی
 
۱۸۱۱۸

وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شمارهٔ ۴۱

 

... بس که دل بر سر دل ریخته ای دل به رهش

که تو را نیست دگر راه ز بسیاری دل

غیر عناب لب و نار رخ و سیب زنخ ...

وحدت کرمانشاهی
 
۱۸۱۱۹

وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شمارهٔ ۴۵

 

... از جان شدیم بر در دل حلقه سان مقیم

تا راه و رسم منزل جانان شناختیم

راضی ز جان و دل به رضای خدا شدیم ...

وحدت کرمانشاهی
 
۱۸۱۲۰

وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شمارهٔ ۵۱

 

به عقل غره مشو تند پا منه در راه

بگیر دامن صبر و ز عشق همت خواه ...

... مگر به یاری عشق ای حکیم ور نه به عقل

کسی نیافته بر حل این معما راه

چرا مقیم حرم گشت شیخ جامه سفید ...

وحدت کرمانشاهی
 
 
۱
۹۰۴
۹۰۵
۹۰۶
۹۰۷
۹۰۸
۱۰۱۶