گنجور

 
وحدت کرمانشاهی

منت خدای را که خدا را شناختیم

در ملک دل لوای طرب برفراختیم

از جان شدیم بر در دل حلقه‌سان مقیم

تا راه و رسم منزل جانان شناختیم

راضی ز جان و دل به رضای خدا شدیم

با خوب و زشت و نیک و بد خلق ساختیم

ای خواجه ما به همرهی عشق سال‌ها

مردانه‌وار بر سپه عقل تاختیم

رستیم خود ز ششدر این چرخ مهره‌باز

تا نرد عشق از دل و جان با تو باختیم

زر شد ز کیمیای تو ما را مس وجود

تن را به نار عشق تو یکجا گداختیم

وحدت ز یمن عشق به شاهی رسیده‌ایم

یعنی گدای درگه شاهان نواختیم

 
 
 
حسین خوارزمی

ای شهریار حسن ترا تا شناختیم

اعلام عشق بر سر عالم فراختیم

یکدل شدیم و یک صفت و یک روش کنون

باز آمدیم از همه و با تو ساختیم

تا بر محک عشق نمائیم کم عیار

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه