گنجور

 
۱۶۱

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۵ - در مدح سلطان محمد بن سلطان محمود

 

... دایم دل تو شاد به دیدار نگاری

شیرین سخنی نوش لبی لاله رخانی

چشم من و آن روز که بینم لب دجله

از رنگ علمهای تو چون لاله ستانی

فرخی سیستانی
 
۱۶۲

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۸ - در مدح محمد بن محمود غزنوی گوید

 

... چه قدش چه پیراسته زاد سروی

چه رویش چه آراسته لاله زاری

به کام دل خویش یاری گزیدم ...

فرخی سیستانی
 
۱۶۳

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۲ - در مدح سلطان محمد بن سلطان محمود گوید

 

... یاقوت سرخ پاشی و بیجاده گستری

چون لاله سرخ گشت رخ من ز خون تو

زان پس که زرد بود چو دینار جعفری ...

... اندر شود درخت به دیبای ششتری

تا چون به دشت لاله درخشد بسان شمع

در باغ چون چراغ بتابد گل طری ...

فرخی سیستانی
 
۱۶۴

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۶ - در مدح امیر ابو احمد محمد بن محمود غزنوی گوید

 

چون موی میان داری چون کوه کمر داری

چون مشک زره داری چون لاله سپر داری

گویی که ترا دارم بردار ببر لیکن ...

فرخی سیستانی
 
۱۶۵

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قطعات و ابیات بازماندهٔ قصاید » شمارهٔ ۶ - همو راست

 

... شراب ما ز دو چشمان بروی زرد چکید

رخان دوست همی لاله گون کند عجبست

فرخی سیستانی
 
۱۶۶

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قطعات و ابیات بازماندهٔ قصاید » شمارهٔ ۲۵ - همو راست

 

... تاز خواب خوش بگشاد گل سوری شم

لاله سرخ ببندد همی از خنده دهان

پرنیانها و پرندست کشیده همه باغ ...

فرخی سیستانی
 
۱۶۷

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قطعات و ابیات بازماندهٔ قصاید » شمارهٔ ۲۷ - همو راست

 

چو روی تو نبود لاله بهاری نه

چو قد تو نبود سرو جویباری نه ...

فرخی سیستانی
 
۱۶۸

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۳ - در مدح ابوالحسن علی بن فضل بن احمد معروف به حجاج

 

... چشم نیلوفر چو چشم ماندگان در خواب شد

تا نم نسیان دو چشم لاله را بیدار کرد

زندواف زند خوان چون عاشق هجر آزمای ...

... بر درخت او را به هر برگی هزاران گوهرست

تیغ های کوه ازو پر لاله و پر سوسنست

مرزهای باغ ازو پر سنبل و سیسنبرست ...

... ارغوان لعل گویی دو لب معشوق ماست

لاله خود روی گویی روی ترک ماستی

گلبن اندر باغ گویی کودکی نیکوستی ...

... وربه دی مه باد جودش بگذرد بر کوه ودشت

خار خشک و سنگ خارا لاله بیرون آورد

شیر گر عدلش برانگیزد در اقلیمی دگر ...

... تابه فروردین جهان چون حله رنگین شود

بوستان پر لاله و پر سوسن و نسرین شود

تا چو از گل شاخ گل چون افسر کسری شود ...

... نار همچون حقه گرد عقیق آگین شود

یا چو لاله گردد اندر دشت چون تابان چراغ

باده اندر خم چو رخشان آذر بر زین شود ...

فرخی سیستانی
 
۱۶۹

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۲۸

 

خیز تا گل چنیم و لاله چنیم

پیش خسرو بریم و توده کنیم

فرخی سیستانی
 
۱۷۰

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۳۹

 

تا خوید نباشد به رنگ لاله

تا خار نباشد به بوی خیرو ...

فرخی سیستانی
 
۱۷۱

ابوالفضل بیهقی » تاریخ بیهقی » مجلد هفتم » بخش ۱۲ - قصیدهٔ اسکافی

 

... تو بر زمانه بمان همچنین شه و سالار

همیشه تا همی از کوه بردمد لاله

همیشه تا چکد از آسمان همی امطار

بسان کوه بپای و بسان لاله بخند

بسان چرخ بتاز و بسان ابر ببار ...

ابوالفضل بیهقی
 
۱۷۲

ابوالفضل بیهقی » تاریخ بیهقی » مجلد هشتم » بخش ۴۸ - خلوت امیر و وزیر

 

... و روز دوشنبه هفدهم ماه رمضان سپهسالار علی نیز از بلخ در رسید با غلامان و خاصگان خویش مخف بر حکم فرمان عالی که رفته بود تا لشکر را ببلخ یله کند و جریده بیاید که با وی تدبیرهاست و سلطان را بدید و نواخت یافت و بخانه بازرفت

و روز دوشنبه عید فطر بود امیر پیش بیک هفته مثال داده بود ساختن تعبیه- های این روز را و تعبیه یی کرده بودند که اقرار دادند پیران کهن که بهیچ روزگار برین جمله یاد ندارند و سوار بسیار بود نیز بدشت شابهار و امیر بصفه بزرگ بسرای نو بنشست بر تختی از چوب که هنوز تخت زرین ساخته نشده بود و غلامان سرایی که عدد ایشان درین وقت چهار هزار و چیزی بود آمدن گرفتند و در آن سرای بزرگ چندین رده بایستادند پس امیر بار داد و روزه بگشادند و غلامان سرایی بمیدان نو رفتن گرفتند و میایستادند که میدان و همه دشت شابهار لاله ستان شده بود پس امیر بنشست و بر آن خصرا آمد بر میدان و دشت شابهار و نماز عید بکرده آمد و امیر بدان خانه بهاری که بر راست صفه است بخوان بنشست و فرزندان و وزیر و سپهسالار و امیران دیلمان و بزرگان حشم را برین خوان نشاندند و قوم دیگر را بر خوانهای دیگر و شاعران شعر خواندند و پس از آن مطربان آمدند و پیاله روان شد چنانکه از خوانها مستان بازگشتند و امیر برنشست و بخانه زرین آمد بر بام که مجلس شراب آنجا راست کرده بودند و بنشاط شراب خوردند

و دیگر روز بار نبود و روز سوم بار داد و غلامان نوشتگین خاصه خادم از مرو دررسیدند با مقدمی خمارتگین نام و کدخدای نوشتگین محمودک دبیر و چند تن از حاشیه همه آراسته و با تجمل تمام و پیش امیر آمدند و نواخت یافتند و فرمود تا غلامان وثاقی را جدا بکوشک کهن محمودی فرود آوردند و نیکو بداشتند و دیگر روز ایشان را پیش بخواست خالی تر و غلامی سی خیاره تر خویشتن را بازگرفت و دیگران بچهار فرزند بخشید سعید و مودود و مجدود و عبد الرزاق و نصیب عبد الرزاق باضعاف دیگران فرمود که دیگران داشتند بسیار و وی نداشت و خواسته بود که وی را ولایتی دهد ...

ابوالفضل بیهقی
 
۱۷۳

ابوالفضل بیهقی » تاریخ بیهقی » مجلد نهم » بخش ۳۸ - قصیدهٔ چهارم اسکافی

 

... ناید کس را عجب ز جمله حیوان

می نخورد لاله برگ و ابر نخندد

تا ندهی هر دو را تو زین پس فرمان ...

ابوالفضل بیهقی
 
۱۷۴

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴

 

... به فعل بنده یزدان نه ای به نامی تو

خدای را تو چنانی که لاله نعمان را

به آشکاره تن اندر که کرد جان پنهان ...

ناصرخسرو
 
۱۷۵

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶

 

... بدیدی به نوروز گشته به صحرا

به عیوق ماننده لاله طری را

اگر لاله پر نور شد چون ستاره

چرا زو نپذرفت صورتگری را ...

... سزد گر ببری زبان جری را

صفت چند گویی به شمشاد و لاله

رخ چون مه و زلفک عنبری را ...

ناصرخسرو
 
۱۷۶

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹

 

... به سان پر ستاره آسمان گردد سحرگاهان

ز سبزه آب دار و سرخ گل وز لاله بستان ها

به گفتار که بیرون آورد چندان خز و دیبا ...

ناصرخسرو
 
۱۷۷

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳

 

... ورچه یکیست میان من و تو حکم کتاب

نه سوی راه سداب است ره لاله لعل

گرچه زان آب خورد لاله که خورده است سداب

علم را جز که عمل بند ندیده ست حکیم ...

ناصرخسرو
 
۱۷۸

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۳

 

... اکنون چو گنج لولوی مکنون است

بر چرخ همچو لاله به دشت اندر

مریخ چون صحیفه پر خون است ...

... با چرخ پر ستاره نگه کن چون

پر لاله سبزه در خور و مقرون است

چون روی لیلی است گل و پیشش ...

... فرعون بی سلامت و قارون است

این مرده لاله را که شود زنده

نم سلسبیل و محشر هامون است ...

ناصرخسرو
 
۱۷۹

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۱

 

... عروسی پرنگار و نقش بودی

رخ از گلنار و از لاله دهانت

پر از چین زلف و رخ پر نور گفتی ...

ناصرخسرو
 
۱۸۰

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۱

 

... گل سوار آید بر مرکب و یاقوتین

لاله در پیشش چون غاشیه دار آید

باغ را از دی کافور نثار آمد ...

... بید با باد به صلح آید در بستان

لاله با نرگس در بوس و کنار آید

باغ ماننده گردون شود ایدون که ش ...

ناصرخسرو
 
 
۱
۷
۸
۹
۱۰
۱۱
۳۶۶