فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۱
نفس نامسلمانم از گنه پشیمان شد
راهبی به راه آمد کافری مسلمان شد
دانه های خال او دام راه آدم گشت
حلقه های موی او مار حلق شیطان شد ...
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۲
... تن از ستم عشق تو بی تاب و توان شد
هم قاصد جانان سبک از راه نماید
هم جان گران مایه به تن سخت گران شد ...
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۰
... خیز و با دور قدح تازه کن ایمانی چند
راه در حلقه پیمانه کشانت ندهند
تا سرت را ننهی بر سر پیمانی چند ...
... پای مجنون به در خیمه لیلی نرسد
تا به سر طی نکند راه بیابانی چند
تشنه شو تا بخوری شربت آن چشمه نوش ...
... قصه یوسف افتاده به چه دانی چیست
گر فتد راه تو در چاه زنخدانی چند
تا در آیینه تماشای جمالت نکنی ...
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۴
... که به دریای غمش از پی دردانه زدند
هیچ کس در حرمش راه ندارد کانجا
دست محرومی بر محرم و بیگانه زدند ...
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۳
... دامن پاک تو در دامن محشر گیرند
پادشاهان سر راه تو گرفتند به عجز
چون فقیران که گذرگاه توانگر گیرند ...
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۴
... جمعی شریک حال پراکنده من اند
کز طره تو دست به اکراه می کشند
لب تشنگان چاه زنخدان دلکشت ...
... این است اگر صعوبت عشق تو رهروان
در اولین قدم قدم از راه می کشند
برداشت عشق پرده به حدی که عاشقان ...
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۶
... فکر آبادی برای هر دل ویران کند
هر لییمی را که بر خلق خوش او راه نیست
کی مشام خلق را مشکین و مشک افشان کند ...
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۰
... صعوه با شهباز کی هم آشیانی می کند
گر نه باد صبح دم در گلشن او جسته راه
برق آهم پس چرا آتش فشانی می کند ...
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۳
... شهری ز دست عشق تو سرگرم شیونند
خلقی کنند منع فروغی به راه عشق
کاسوده دل ز غمزه آن چشم رهزنند
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۷
همه شب راه دلم بر خم گیسوی تو بود
آه از این راه که باریک تر از موی تو بود
رهرو عشق از این مرحله آگاهی داشت ...
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۹
... حلقه موی تو گر سلسله جنبان نشود
راه در جمع پراکنده دلانش ندهند
آن که در حلقه زلف تو پریشان نشود ...
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۴
... مگر اندیشه ام از روی خطا رفت که باز
ترک سر مست من از راه خطا می آید
جمعی افتاده به هر گوشه پریشان حالند ...
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۵
... دل شهری ز پی ملتمسی می آید
گر نه در راه تو گم کرد فروغی دل را
پس چرا بر سر این راه بسی می آید
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۳
... واله حسن تو صاحب نظرانند هنوز
کاش برگردی از این راه که ارباب امید
در گذرگاه تو حسرت نگرانند هنوز ...
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۹
... تا کی به گمان در پی مطلوب دوانی
در راه طلب پیرو ارباب یقین باش
ایمن مشو از فتنه چشم سیه او ...
... شاید که شکاری ز کناری به در آید
با تیر و کمان در همه راهی به کمین باش
ای آن که شدی آینه دار رخ یوسف ...
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۳
... چگونه سرو روانی به فکر خون من افتد
که ریخت خون جهانی به خاک راه گذارش
دلی که می رود اندر قفای سلسله مویان ...
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۸
... ببین چه می کشم از پسته شکرشکنش
ستاده دوش فروغی به راه ماهوشی
که پادشاه نشاند به صدر انجمنش ...
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۰
در راه عشق من نگذشتم ز کام خویش
گامی میسرم نشد از اهتمام خویش ...
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۱
... فردای حشر معترفم بر گناه خویش
اکنون که خاک راه تو شد جان پاک من
زنهار پا مکش ز سر خاک راه خویش
برگشته ام ز کوی تو تا یک جهان امید ...
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۲
... چه کنم گر نخورم تیر بلا از چپ و راست
که سر راه مرا عشق گرفت از پس و پیش
قوت من خون جگر بود ز یاقوت لبش ...
... که میسر نشود توبه صوفی ز حشیش
عشق نزدیک سر زلف توام راه نداد
تا نجستم ز کمند خرد دوراندیش ...