گنجور

 
۱۷۴۱

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۲۰۶ - رفتن قبادِ کاوه به کارزار کوش

 

... سراپرده برداشت و آمد برد

خروش آمد از شهر و از بارگاه

به صحرا برون رفت یکسر سپاه ...

... فراوان سپه دید پولادپوش

نبیسنده بنشست بر بارگاه

همی کرد یک ماه عرض سپاه ...

... شبیخون کند بر سپاه قباد

چو آن بار پیشین به نستوه کرد

دل شاه ایران پر اندوه کرد ...

ایرانشان
 
۱۷۴۲

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۲۱۰ - نامه ی کوش به شاه مکران و سپاه خواستن

 

... همانا نداری سر کهتری

دوباره ببستند گردان میان

به رزم و به پیگار ایرانیان ...

... نیامد ز نزدیک تو یک سوار

کنون بار دیگر سوار آمده ست

از ایران یکی کینه خواه آمده ست ...

... اگر سستی آری تو در کار باز

بدین بار پرخاش ما را بساز

که بترترین دشمن اندر جهان ...

ایرانشان
 
۱۷۴۳

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۲۱۱ - جنگ تن به تن قباد با کوش

 

... برآمد خروش ده و دار و گیر

چکاچاک زوبین و باران تیر

ز هر دو سپه کشته آمد بسی ...

... بزد تیغ و آمدش بر یال اسب

سر بارگی چون ز تن دور شد

سپهبد به دل سخت رنجور شد ...

... زمانی به گرز گران جنگ کرد

بدو تاخت بار دگر کوش تنگ

بدان تا زند تیغ الماس رنگ

سپهبد برآورد یکباره شور

بینداخت گرز از پس وی به زور ...

... ز جانش برآورده بودیم گرد

بکشتم به زیر اندرش بارگی

نهاد اندر او روی بیچارگی ...

... بجست او ز شمشیر ما رایگان

دویدند یارانش یکباره پیش

کشیدند باره سوارانش پیش

رها شد ز دست من آن کینه جوی ...

ایرانشان
 
۱۷۴۴

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۲۱۲ - پیروزی قباد بر کوش

 

... همه شب همی دوش خوردم دریغ

که گر باره کشته نگشتی به تیغ

نگشتی ز من پیل دندان رها ...

... نه شمشیر زن ماند و نه نیزه زن

ببارید شمشیر بر خود و ترگ

چو از میغ بارد بهاران تگرگ

شکسته دلان چون خروش یلی ...

... نبینم جز آن کوه کز روی ژرف

که بارانش برف است و بالاش ژرف

پس پشت خویش آرمش چندگاه ...

... دلیران ماچین و مکران زمین

پس آن گه به یک بار پیگار ما

سرآید برآید همه کار ما ...

ایرانشان
 
۱۷۴۵

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۲۲۳ - ساختن شهر کوشان و قرار دادن پیکر کوش در آن

 

... که چینی همی خواندش فرونه

به انبوه شهری ز بار و بنه

سر سال فرمودشان تا همه ...

ایرانشان
 
۱۷۴۶

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۲۲۶ - عشق کوش به نگارین و کشتن او

 

... همی در شبستانش کردی به بند

هر آن کس کز او بار برداشتی

همی تا نکشتیش نگذاشتی ...

... پذیره شدت پیش با سروران

دگر باره چندان به پیشت کشید

که از هیچ کهتر چنان کس ندید ...

... یکی دخمه از وی دریغ آمدش

ز پرسش برآشفت یکباره کوش

بدو گفت کای بدرگ خیره هوش ...

... بزرگان شدند از پی کار او

وزایران دوبار ایدر آمد سپاه

از او خواستم لشکر و دستگاه ...

ایرانشان
 
۱۷۴۷

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۲۳۴ - آگاه شدن کوش از آمدن ایرانیان، و گرد آوردن سپاه

 

... که پنهان شد از زیر دیبا زمین

از ایشان گزین کرد پس هفت بار

شمرده به دیوان او صد هزار ...

... بجای سپاه بداندیش خویش

که لشکر شکستم بدان سان دوبار

نرفت از پس دشمنان یک سوار ...

... همی هر زمان بر خروشم همی

بدین بار سوگند خوردم بدرد

به روز سپید و شب لاجورد ...

ایرانشان
 
۱۷۴۸

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۲۳۷ - آگاه شدن کوش از آمدن قارن

 

... بلرزید همچون دل بددلان

چنان بارگی برخروشد همی

که از گردشان مه بپوشد همی

سپهدارشان قارن تیره کیش

برادر مرآن را که آن بار پیش

تو او را چنان گرز بر سرزدی ...

ایرانشان
 
۱۷۴۹

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۲۴۸ - فرستادن کوش و گنجهای او بنزد فریدون

 

... شتر خواست از در ده و دو هزار

سراسر درآوردشان زیر بار

همه گوهر و زرشان بار کرد

همه جامه ی چین و دینار کرد ...

... هرآن کاو به صد سال گرد آورید

تلیمان به یکبار زی شه کشید

خردمند اگر گیردی پند از این ...

ایرانشان
 
۱۷۵۰

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۲۶۱ - حرکت کوش و سپاه از آمل برای پیگار با سیاهان مازندران

 

... چو کوش آن چنان دید بنواختش

بپرسید و بر باره بنشاختش

به فرسنگ بوصیر آمد فرود ...

... و گر هست کشور همه کیمیا

تو این خوردنی سر بسر بار کن

بر اشتر تو در کشور انبار کن

وزآن پس دگر هرچت آید به دست ...

ایرانشان
 
۱۷۵۱

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۲۶۹ - تسلیم شهر و زنهار دادن کوش سپاه قراطوس را

 

... شتر خواست از دشت و مردان کار

بفرمود تا ساربان کرد بار

به یک هفته گنج قراطوس شاه ...

... کشیدن سر از راه شاه بلند

نگر تا چه بار آورد جز گزند

که ایشان گنهکار و بدگوهرند ...

... وزآن پس چنین گفت هرکس که شاه

بیامرزد این بار ما را گناه

قراطوس بود و نیاگان او ...

... به اندازه بر پایگه ساختشان

از این بار گفتا شما را گناه

ببخشودم و برنهادم به شاه

اگر بار دیگر ز فرمان من

بتابید گردن ز فرمان من ...

ایرانشان
 
۱۷۵۲

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۲۷۰ - باز گردانیدن مردم باختر از اندلس

 

... از آن خواسته هرچه بد نامدار

ز بهر فریدون همه کرد بار

چنانچون شنیدم نگویم فزون

پر از بار شد ده هزاران هیون

همه مایه ور جامه و سیم و زر ...

ایرانشان
 
۱۷۵۳

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۲۷۲ - گشادن کوه طارق

 

به دریا گذر کرد بار دگر

بگردید کشور همه سربسر ...

ایرانشان
 
۱۷۵۴

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۲۷۴ - رسیدن خواسته بنزد فریدون و پاسخ نامه ی کوش

 

... همی خیره گشتند از آن خواسته

هیونان و آن بار آراسته

همی هرکسی گفت اگر در جهان ...

ایرانشان
 
۱۷۵۵

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۲۷۶ - کوش در اندلس

 

... خنکتر همان تابش آفتاب

به چهره زن و مرد چون گل به بار

پر از نرگس و نسترن جویبار

همه باغ و راغش پر از نار و سیب ...

ایرانشان
 
۱۷۵۶

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۲۷۹ - یافتن زرّ رُسته

 

... بجست و بیاورد از آن هرکسی

شتروارها بار کرد او بسی

یله کرد از ایرانیان ده هزار ...

ایرانشان
 
۱۷۵۷

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۲۸۰ - کارهای نیک کوش و دوست گرفتن مردمان او را

 

... که اندیشه از آسمان بود و بس

فراوان نهاد اندر او خوار بار

همان آلت و جوشن کارزار ...

... در آن شهر بنهاد و خود بازگشت

همان باره ی شهرهای دگر

به گردون گردان برآورده سر ...

ایرانشان
 
۱۷۵۸

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۲۹۹ - لشکرکشی کوش به مرز خوبان و تصرف آن

 

... بهار آمد و خاک چون مشک شد

نسیم گل و بید تو بار دشت

یکایک ز گردون همی برگذشت ...

... مگر بازداریم از این مرز رنج

چو کوش آن سر برج و باره بدید

همان باره از سنگ یکپاره دید

روان گرد آن شهر دریای ژرف ...

... دلیران کین و سواران نیو

ببارید بر باره تیر خدنگ

همی کرد یک ماه پیوسته جنگ ...

... بینباشت راهش به خاک و به سنگ

ببارید بر باره تیر خدنگ

همان سنگ عراده و منجنیق ...

... گذر کرد بر کنده و پیش رفت

چو سالار بر پیش باره نشست

گرفتند گردان کلنگی به دست

ز باره بریدن گرفتند سنگ

یلان و دلیران پولاد چنگ ...

... وزآن پس به چوب آتش اندر زدند

همه باره یکسر بهم بر زدند

فرود آمد آن کوه سنگین ز پای ...

... ز بالا سپاه اندر آمد نگون

همی زیر باره شده خاک و خون

سپاه حصاری گریزان شدند

چو از باره ی شهر ریزان شدند

سپه را به شهر اندر افگند کوش ...

ایرانشان
 
۱۷۵۹

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۳۰۱ - نامه بردن فاروق به جانب مرز خوبان به کوش و اظهار فرمانبرداری

 

... تو نه نامه کردی نه دادیش پند

ببارید بر تختش ابر بلند

وزآن پس که شد با سپه در حصار ...

... شتابان فرستاده ی راست دار

همی رفت تا پیش سالار بار

مر او را ببردند نزدیک شاه ...

ایرانشان
 
۱۷۶۰

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۳۰۳ - فرستادن باژ و کنیزکان و غلامان زیباروی بنزد کوش

 

... یکی تاج و با تخت و هرگونه چیز

صد اشتر همه زر کرده به بار

همان سیصد از جامه ی زرنگار ...

ایرانشان
 
 
۱
۸۶
۸۷
۸۸
۸۹
۹۰
۶۵۵