سپیده دمان رزم را ساز کرد
تبیره خروشیدن آغاز کرد
دل مرد جنگی برآمد ز جای
از آواز شیپور و هندی درای
دلیران چین برکشیدند صف
ز کینه به لبها برآورده کف
چنین گفت با ویژگانش قباد
که امروز تیز آمد این دیوزاد
همه شب همی دوش خوردم دریغ
که گر باره کُشته نگشتی به تیغ
نگشتی ز من پیل دندان رها
وگر خویشتن ساختی اژدها
گر امروز پیش آیدم در نبرد
سر پیل چهرش در آرم به گرد
ز گفتار او شادمان شد سپاه
خروش تبیره برآمد به ماه
گرفتند نیزه سواران جنگ
کشیدند شمشیر الماس رنگ
یکایک همی پیش صف تاختند
همه نیزه و تیغ کین آختند
یکی دام نو ساخت دارای چین
مگر چیره گردد به هنگام کین
هر آن کس که بود از سپه زورمند
به مردی شده نام ایشان بلند
فرستادشان پیش دشمن به جنگ
گرفته همه تیغ و زوبین به چنگ
بکوشید و مردی نمایید، گفت
که با دشمنان بخت بد باد جفت
چو دشمن گمانی برد کاین سپاه
که با من بمانده ست در قلبگاه
همه سرکشانند و مردان کین
نبهره سپاهش چو هست این چنین
که هر یک چو دریا بجوشد همی
چو پیل دمنده بکوشد همی
اگر آن سپاه اندر آید به جنگ
همه نام ایران شود زیر ننگ
پس آن گه چنان حمله آرم درشت
که ایرانیان را ببینیم پشت
به یک حمله از جایشان برکنم
دل و پشت سالارشان بشکنم
سپهبد چو زآن سوی، صف کرد راست
سپه ده هزاران دلیران بخواست
همی بود در قلب با آن سپاه
سپاه دگر شد سوی رزمگاه
پراگنده رزمی همی ساختند
دلیران ز هر سوی همی تاختند
گهی برشکستندشان چینیان
گهی چینیان را رسیدی زیان
گه ایرانیان چیرگی یافتند
گه از چینیان روی برتافتند
هوا تیره همچون شب تار بود
چکاچاک شمشیر خونخوار بود
ز نیزه نیستان شده روی دشت
ز خون دشت گفتی همه لاله گشت
چو خورشید بر نیمه ی روز شد
بر ایرانیان کوش پیروز شد
چو دید آن که شد لشکرش چیره دست
یکی حمله آورد چون پیل مست
نهان اندر آمد میان سپاه
گروهی پس پشت او کینه خواه
چو آتش بر ایرانیان زد درشت
به شمشیر و نیزه فراوان بکشت
سپه را چو از یوز و آهو بره
به یک حمله بر قلب زد یکسره
قباد دلاور چو دید آن چنان
برون زد ز قلب سپاه آن عنان
پی پشت او نامور ده هزار
زره دار و برگستوانور سوار
برافگند بر چینیان خویشتن
نه شمشیر زن ماند و نه نیزه زن
ببارید شمشیر بر خود و ترگ
چو از میغ بارد بهاران تگرگ
شکسته دلان چون خروش یلی
بدیدند با خنجر کابلی
بتندی همه باز پس تاختند
همه نیزه و تیغ کین آختند
همی ریخت پولاد زهر آبدار
چو برگ درخت و سر زین سوار
سپه را به لشکرگه اندر فگند
سراپرده ی دشمن از بُن بکند
ز بانگ چکاچاک گرز گران
زمین شد چو بازار آهنگران
روان گشت بر دشت و در جوی خون
ز کشته زمین چون که بیستون
بدان حمله اندر چهاران هزار
بکشتند رزم آزموده سوار
از آن رزم شد کوش خسته دو جای
ولیکن ز مردی بیفشرد پای
چو دشمن به لشکرگه خویش دید
تن خویشتن خسته و ریش دید
همی سود دندان بسان گراز
ز کینه همی حمله آورد باز
دلیران چین از پسش همچو باد
خروشان ز اسبان تازی نژاد
دو لشکر چنان بر هم آمیختند
که از تن همی خون و خوی ریختند
همه دست و سر بود اگر یال بود
شکسته همه تیغ و گوپال بود
ز برگستوان و ز غوری زره
در و دشت سیمابگون بر کره
به شمشیر، دارای چین با سپاه
برون کرد دشمن ز تاراجگاه
شب آمد، ابا چینیان گفت کوش
که امروز باد شما گشت نوش
من امروز و فردا و دشت نبرد
جهان تیره گردانم از باد و گرد
بگفت این و اندر سراپرده شد
ز رنج زمانه دل آزرده شد
بزرگان و گردنکشان را بخواند
ز کار زمانه فراوان براند
که امروز بر ما چه آمد گزند
چه خواهیم دیدن ز چرخ بلند
برآشفت بر ما نبهره جهان
ندانم چه دارد همی در نهان
ز دشمن سپاهم شکسته دل است
کجا سرکشی بود زیر گل است
ندانم همی چاره ی کار خویش
شده خیره از بخت هشیار خویش
نبینم جز آن کوه کز روی ژرف
که بارانش برف است و بالاش ژرف
پس پشت خویش آرمش چندگاه
درنگی شوم تا بیاید سپاه
که آن جایگاهی ست سخت استوار
ز یک روی او دارد از کوهسار
وز این سو که ایرانیانند راه
یکی کنده سازیم پیش سپاه
بباشیم تا لشکر آید ز چین
دلیران ماچین و مکران زمین
پس آن گه به یک بار پیگار ما
سرآید، برآید همه کار ما
به جان هر یکی کوشش آریم سخت
مگر باز بنمایدم روی بخت
کنارنگ گفتند کاین است رای
زهی شاه گردنکش رهنمای
همان شب کشیدند بیل و تبر
دلیران و گردان پرخاشخر
یکی کنده ی سهمگن ساختند
به یک روز و یک شب بپرداختند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، صحنهای از نبرد بین ایرانیان و چینیان به تصویر کشیده شده است. صبحگاهان، رزمندگان آماده به جنگ میشوند و از کینهای که در دل دارند، صفوف خود را تشکیل میدهند. قباد، فرمانده ایرانیان، به سربازانش میگوید امروز برای نبرد آماده باشند و عزم جنگ را در دلها ایجاد میکند. نبرد آغاز میشود و در ابتدا هر دو طرف با شجاعت به جنگ میپردازند.
جنگ به شدت ادامه دارد و هر دو طرف خسارات زیادی میبینند. اما با زمان و تلاشهای مستمر، ایرانیان در نهایت بر چینیان پیروز میشوند و با همت و شجاعت خود، دشمن را به عقب میرانند. در پایان، فرمانده قباد از وضعیت سپاه خود نگران شده و تدابیر بیشتری میاندیشد تا از شکست جلوگیری کند و تسلط خود را در میدان جنگ حفظ کند. جنگ و خونریزی در این صحنهها تکرار میشود و نشانهای از دلاوری و وفاداری رزمندگان به سرزمینشان است.
هوش مصنوعی: با روشن شدن صبح، صدای جنگ به گوش رسید و شور و هیجان آغاز شد.
هوش مصنوعی: دل مرد جنگی به خاطر صدای شیپور و نواهای هندی، به تپش افتاد و از جای خود برخاست.
هوش مصنوعی: دلیران چینی صفی منظم و آماده جنگ به پا کردند و با خشم و نفرت در چهره، دستان خود را به نشانهی آمادگی برای نبرد بالا آوردند.
هوش مصنوعی: قباد به همراه یارانش گفت که امروز این دیو کوچک بسیار تند و چالاک به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: هر شب تا صبح در اندیشه و حسرت بودم، افسوس که اگر به وسیله شمشیر کشته نمیشدم، به این حال و روز نمیافتادم.
هوش مصنوعی: اگر از من جدا شدهای، شبیه به یک فیل میشوی که دندانهایش را رها کرده، و اگر بخواهی به خودت شکل بدهی، به اژدهایی بدل میشوی.
هوش مصنوعی: اگر امروز در نبرد حاضر شوم، چهرهاش همچون سر فیل را در دور دست به نمایش میگذارم.
هوش مصنوعی: سپاه با شنیدن سخنان او خوشحال شد و ناگهان صدای حماسی و شورانگیزی از آنها به وجود آمد.
هوش مصنوعی: سوارانی که نیزه به دست دارند، به جنگ پرداخته و شمشیرهایی با رنگ الماسین را به کار گرفتهاند.
هوش مصنوعی: هر یک به جلو صف کشیدند و همه با نیزه و شمشیر آماده جنگ شدند.
هوش مصنوعی: کسی دامی جدید با نقش و نگار خوش درست کرده است تا در زمان انتقام و کینهتوزی بتواند بر دیگران غلبه کند.
هوش مصنوعی: هر کسی که به قدرت و دلیری در دل سپاه بایستد، به خاطر جوانمردیاش به نامی بلند و معروف در تاریخ دست پیدا میکند.
هوش مصنوعی: فرستادند آنها را به سوی دشمن تا مبارزه کنند و همهی شمشیرها و نیزهها را به دست گرفتند.
هوش مصنوعی: تلاش کنید و مردانگی به خرج دهید، زیرا دشمنان شما را در موقعیت سختی قرار میدهند.
هوش مصنوعی: زمانی که دشمنی به فکر میافتد که سپاهی که در قلب ما قرار دارد، همچنان با من مانده است، این نشاندهنده قدرت و استقامت ماست.
هوش مصنوعی: همه افراد فاسد و بدطینت هستند و مردان شجاع و با شهامت برای جنگیدن آمادهاند؛ چون وقتی که اوضاع اینچنانی باشد، هیچ فایدهای از سپاه و قدرتهایشان به دست نمیآید.
هوش مصنوعی: هر یک از آنها مانند دریا به جوش میآید و همچنین مانند فیل در حال دمیدن، با تلاش و کوشش پیش میرود.
هوش مصنوعی: اگر آن لشکر به جنگ بیاید، نام ایران به شرمساری میافتد.
هوش مصنوعی: سپس به گونهای سخت و قاطع حمله میکنم که ایرانیان را ببینم که از ترس به عقب میروند.
هوش مصنوعی: با یک حمله، قلب و روح دشمنان را متزلزل میکنم و قدرت رهبرشان را نابود میسازم.
هوش مصنوعی: فرمانده سپاه، وقتی از آنسوی میدان به سمت ما آمد، صفی از ده هزار دلیر را به نمایش گذاشت و خواهان نبرد شد.
هوش مصنوعی: در دل جنگی بزرگ وجود داشت که به زودی جنگ دیگری به سوی میدان نبرد پیش میرفت.
هوش مصنوعی: دلیران از هر طرف به تلاش و کوشش پرداخته و در صحنه جنگی که به راه انداخته بودند، حاضر شدند.
هوش مصنوعی: گاهی چینیها بر دشمنانشان پیروز میشوند و گاهی هم خودشان متحمل ضرر و زیان میشوند.
هوش مصنوعی: گاهی ایرانیان بر چینیان پیروز شدند و گاهی چینیان از ایرانیان روی گرداندند.
هوش مصنوعی: هوا به قدری تاریک و غمانگیز بود که به یاد شبهای سیاه میافتاد، و در این میان، درخشش تند و خیرهکنندهای از شمشیری که به خون آلوده بود، حس ترس و رعب را بیشتر میکرد.
هوش مصنوعی: در این دشت که به خاطر نبردی سخت گلهای لاله، به رنگ خون در آمدهاند، گویی این زمین به جای علف و گیاه، با نیزهها و خشونتهای جنگ آغشته شده است.
هوش مصنوعی: وقتی که خورشید در وسط آسمان قرار میگیرد، پیروزی و موفقیت بر ایرانیان نمایان میشود.
هوش مصنوعی: وقتی او دید که لشکرش قوی و پیروز است، یک حمله را با قدرت و شدت مانند فیل گران میکند.
هوش مصنوعی: در میان لشکر گروهی، شخصی پنهان شده که از او کینهای در دل دارد.
هوش مصنوعی: وقتی که دشمن با شدت و خشونت به ایرانیان حمله کرد، با شمشیر و نیزه بسیاری از آنها را به قتل رساند.
هوش مصنوعی: سپه با یک حمله ناگهانی، دشمنان را که همچون یوز و آهو بودند، به شدت متأثر کرد و قلب آنها را شکست.
هوش مصنوعی: وقتی قباد دلیر در آن حال را دید، با شجاعت از دل سپاه بیرون آمد.
هوش مصنوعی: نیز بیشمار سواران و جنگجویان در پی او، هر کدام به زرههایی معروف و برگهایی زیبا آراستهاند.
هوش مصنوعی: مردمی که در برابر دشمنان خود ایستادگی میکنند، نه فقط با شمشیر و نیزه، بلکه با تمام وجود و نیروی خود به مبارزه میپردازند.
هوش مصنوعی: باران تگرگ بر سر خود میبارید، همچنان که در بهار، تگرگ از ابرها میریزد.
هوش مصنوعی: دلهای شکسته وقتی فریاد و هیاهوی یالهای یک اسب جنگی را دیدند، با خنجر نگهبان خود به دفاع برخواستند.
هوش مصنوعی: همه به سرعت عقبنشینی کردند، چون تمام نیزهها و شمشیرها آماده نبرد شدند.
هوش مصنوعی: پولاد داغ و سوزان مانند برگهای درخت در حال ریختن است، درست مثل اینکه سوار از زین پایین میآید.
هوش مصنوعی: سربازان را به میدان جنگ فرستاد و چادر دشمن را از ریشه بر کند.
هوش مصنوعی: زمانی که صدای چکشهای آهنگران بلند شد، زمین به لرزه افتاد و حال و هوای بازار آنها تغییر کرد.
هوش مصنوعی: در دشت و در جوی خون، جریان وحشتناک و تلخی به راه افتاد که زمین را از قربانیان پر کرده بود، همچون داستان بیستون که نشاندهندهی رنج و نکبت است.
هوش مصنوعی: در یک حمله، چهار هزار جنگجو را به قتل رساندند، همگی سربازان ماهر و باتجربه بودند.
هوش مصنوعی: اگرچه در جنگ به طور خسته و ناامید به دو سو کشیده میشود، اما مردانگی او اجازه نمیدهد که از تلاش بازایستد و به جلو میرود.
هوش مصنوعی: وقتی دشمن را در جمع لشکریانش دید، متوجه شد که بدن خود خسته و رنجور به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: سود دندانها مانند دندانهای گراز است که از روی کینه به کسی حمله میکند.
هوش مصنوعی: دلیران چین مانند باد خروشان از اسبان اصیل و سریع عبور میکنند.
هوش مصنوعی: دو ارتش به قدری با هم درگیر شدند که خون و جان افراد از بدنها ریخته شد.
هوش مصنوعی: اگر یال (پادشاه) شکسته شود، دیگر هیچ کس در این جمع نمیتواند خود را قوی و برتر نشان دهد. این یعنی وقتی رهبری قوی و تاثیرگذار نباشد، دیگران نیز نمیتوانند به خوبی عمل کنند و در حقیقت، شکست و ضعف در رهبری موجب ضعف عمومی میشود.
هوش مصنوعی: از بالای درختان و کوهها، زرهای در دشتهای پر از نقره بر روی زمین دیده میشود.
هوش مصنوعی: با شمشیر، جوانمردی در برابر سپاه دشمن ایستاد و آنها را از منطقهٔ تاراج و غارت بیرون راند.
هوش مصنوعی: شب فرارسید و چینیان گفتند سعی کنید که امروز خوشحالی و شادی شما برانگیخته شد.
هوش مصنوعی: من امروز و فردا و دشت نبرد را تحت تأثیر باد و گرد و غبار قرار میدهم و دنیا را به آشفتگی میکشم.
هوش مصنوعی: گفت این را و سپس به درون چادر رفت، دلش به خاطر زحمتهای زمانه آزرده و ناراحت شد.
هوش مصنوعی: بزرگان و افراد قدرتمند را به سخن میآورد و از مشکلات و دشواریهای زمانه آگاه میسازد.
هوش مصنوعی: امروز چه مشکلاتی بر سر ما آمده و در آینده چه چیزهایی از دنیا خواهیم دید.
هوش مصنوعی: جهان در حال تغییر و نوسان است و من نمیدانم چه چیزهایی در دل خود پنهان دارد.
هوش مصنوعی: دشمنان باعث دلشکستگی و ناراحتی من شدهاند، اما چه جای ناامیدی وجود دارد وقتی زیر گل، زندگی و زیبایی هست؟
هوش مصنوعی: نمیدانم چگونه میتوانم به مشکلاتم رسیدگی کنم، و از روی بخت خوبم گیج و سرگردان ماندهام.
هوش مصنوعی: تنها چیزی که میبینم کوهی است که از عمق آن بارانی برفی میبارد و بر بالای آن عمق وجود دارد.
هوش مصنوعی: من مدتی را به آرامش در جای خود مینشینم تا سپاه بیاید.
هوش مصنوعی: این مکان به شدت محکم و استوار است و از یک طرف به کوههای بزرگ وصل میشود.
هوش مصنوعی: از این طرف که ایرانیان هستند، راهی را هموار کنیم تا در مقابل سپاه قرار بگیریم.
هوش مصنوعی: بیا بنشینیم تا سپاه از چین بیاید، سپاه دلیران ماچین و مکران.
هوش مصنوعی: زمانی که به یکباره کار ما به پایان برسد، تمام امور ما به راه میافتند.
هوش مصنوعی: ما با تمام تلاشمان سعی میکنیم که به هر کسی کمک کنیم، مگر اینکه دوباره شانس را به ما نشان دهد.
هوش مصنوعی: در کنار این رنگ، گفته شد که این نظر از طرف شاهی است که بر پرچم بلند و سلطنت خود افتخار میکند.
هوش مصنوعی: همان شب دلیران و جنگجویان با بیل و تبر به کار افتادند و آماده شدند.
هوش مصنوعی: آنها در مدت یک روز و یک شب، یک ستون عظیم و محکم را درست کردند و هزینه آن را پرداخت کردند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.