به خود کامگی شاه بر تخت شد
به کار زمان دلش پردخت شد
همی هر شبی دختری خوبروی
بدیدی و روزش بدادی به شوی
اگر هیچ بودی مر او را پسند
همی در شبستانش کردی به بند
هر آن کس کز او بار برداشتی
همی تا نکشتیش نگذاشتی
زن از بیم تیغ بداندیش شاه
همی در شکم بچّه کردی تباه
ز مکرانیان دختری نوش لب
همی داشت شادان به روز و به شب
تنش چون گل و ناف و پستان حریر
لبان شکّر و گیسوانش عبیر
به غمزه شه جاودان را گزند
به چهره دل ماه از او زیر بند
دل از راستی، دیده از ناز و شرم
ز شمشاد بالا، ز سوسنْش چرم
سخن شهد و رفتار طاووس وار
نگارین همی خواندش شهریار
نگارش چو آرایش جان نبود
جز از خویشِ دارای مکران نبود
برادرش را دخت بود آن نگار
نهان داشت راز از دل شهریار
که هرکس کزآن تخمه دید او، بکُشت
بر آن تخمه بر بختِ بد شد درست
ز مهر نگارین که بودش ز پیش
هنوزش به دل مانده اندوه و ریش
نشسته به بگماز روزی بهم
دل از رنج دور و روان از ستم
بدو شادمانه دل شهریار
گهی ناز و گه بوسه و گه کنار
بدو گفت کای گنج پرخواسته
ز ما آرزو هیچ ناخواسته
یکی آرزو خواه و دل برمپیچ
که هرگز ندارم دریغ از تو هیچ
نگارین چنین پاسخش داد و گفت
که بادی همه ساله با بخت جفت
به فرّ تو شاها، مرا کام هست
بزرگی و نیکی و آرام هست
همی بر شبستانت فرمان دهم
به خودکامگی پیش تو جان دهم
مرا آرزو کام شاه است و بس
که بر آرزو هست خود دسترس
بدو گفت کز من رهایی مجوی
یکی آرزو خواه بی گفت و گوی
بدو گفت شاها، میفزای رنج
که دارم همی هرچه باید ز گنج
کسی را بود آرزو، کش نیاز
به چیزی بود کآن نیابد فراز
من آری نیازی ندارم کنون
که گنجی که دارم ندانم که چون
اگر شاه بیند، نفرمایدم
که ترسم که گفتار بگزایدم
اگر شهریاری بخواهی تو، گفت
ندارم دریغ از تو ای نیک جفت
بدو گفت کاکنون که گفتار شاه
چنین است با بنده ی نیکخواه
نیازم نیاید به گیتی ز چیز
ولیکن یکی پرسش آرم بنیز
که از دیرباز این سخن در دلم
همی دارم و دل همی بگسلم
بدو گفت خسرو میندیش هیچ
بپرس آنچه خواهی و دل برمپیچ
نگارین بدو گفت کای نیکخوی
مرا این یکی داستانی بگوی
کزآن پس که از چین سپه راندی
به دست بداندیش درماندی
سپاه فریدون و زخم درشت
یکی کوهپایه گرفتی تو پشت
نه بر دشمنان چاره ای ساختی
نه تیری سوی دشمن انداختی
چو از شاه مکران سپه خواستی
بدین آرزو نامه آراستی
سپاهی فرستاد با ساز جنگ
که بشکست دشمن برای درنگ
چو در پادشاهی بگشتی همی
به مکران زمین برگذشتی همی
به پیش تو آورد چندان ز گنج
که پیلان شدند از کشیدن به رنج
همی کرد یک ماه ساز سپاه
که از خوردنی تنگ شد جایگاه
وزآن پس چو برگشتی از خاوران
پذیره شدت پیش با سروران
دگر باره چندان به پیشت کشید
که از هیچ کهتر چنان کس ندید
درِ گنجهای پدر باز کرد
چهل روز لشکر ورا ساز کرد
چو برداشتی کاندر آیی به چین
همی رفت پیشت دو منزل زمین
از آن پس که او خواست گشتن ز راه
به دو نیم کردش سرافراز شاه
چو کردار پاداش او این نمود
جهان ناامید از شه چین ببود
همی خواهم اکنون که فرخنده شاه
نماید به من بنده او را گناه
که هرگز چنین شهریاران، پیش
نکردند با زیردستان خویش
نه زآن سان پرستش کسی کرد نیز
که دارای چین دشمنش کشت نیز
به هنگام پاداش تیغ آمدش
یکی دخمه از وی دریغ آمدش
ز پرسش برآشفت یکباره کوش
بدو گفت کای بدرگ خیره هوش
تو را با چنین داستان خود چه کار
پسودن به بیهوده دنبال مار
چنان مست شتی تو اندر نواخت
که هرگونه پرسش توانی تو ساخت
زمانه دل ما پر از خون کند
گر این پرسش از من فریدون کند
تو را پایه پیدا که چند است و چون
بدین رهنمون تو بوده ست خون
اگر من ز پاسخ به یک سو شوم
به نادانی خویش خستو شوم
نخستین تو را پاسخ آرم درست
دهم آرزوی دلت را نخست
سزای تو زآن پس رسانم به تو
کزاین گفته من بد گمانم به تو
چو شاه جهان را فریدون بکشت
به کام نهنگ اندر افتاد شست
ز کوه بسیلا گریزان شدم
به آرامگه اشک ریزان شدم
نخستین کس او بُد ز فرمان برون
شد و دیگران را ببُد رهنمون
نگه کرد هر کس به کردار او
بزرگان شدند از پی کار او
وزایران دوبار ایدر آمد سپاه
از او خواستم لشکر و دستگاه
نه آن کرد روزی که بیند رخم
نه یاور فرستاد و نه پاسخم
بدان گه که رفتم به درگاه شاه
ز کوه بسیلا بیامد سپاه
چه مایه سپه بود با آتبین
کز او گشت ویران همه مرز چین
چه بودی اگر تاختی پیش اوی
وگر لشکری ساختی پیش اوی
نه بودی به چین اندر از وی گزند
نه کار بداندیش گشتی بلند
از او بود نوشان همه یاوری
نبودش خود اندیشه ی داوری
به چوپان اسب و شبانان گله
توانست کرد آتبین را حله
نکرد و بدین روزگار آنچه کرد
هم از بیم کرد آن فرومایه مرد
کنون پاسخ این است و پاداش این
بگفت و بزد بر سرش تیغ کین
به دو نیم زد خرمن گل به تیغ
از آن خوبچهرش نیامد دریغ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاه به خودکامگی بر تخت نشسته و دلش به کارهای زمان خوش است. هر شب دختری زیبا میبیند و او را به همسری میگیرد و اگر او را نمیپسندد، در شبستانش زندانی میکند. زنان از ترس تیغ شاه، به شکم بچههای خود آسیب میزنند. دختری از مکران که بسیار زیباست، به شیرینی رفتار میکند، اما دلش از گزند شاه در امان نیست.
این دختر به شاه میگوید که آرزوهای او را برآورده کند و از او میخواهد که از خودخواهی دست بردارد. او از شاه میخواهد که سوالی دربارهی جنگهای گذشته بپرسد و در مورد سپاه فریدون و ناکامیهایی که در آن جنگها رخ داده، صحبت کند. شاه به او اطمینان میدهد که هر آنچه او بخواهد را خواهد داد.
دختر درست میگوید که شاه باید بر مشکلات گذشته بیندیشد و در مورد کارهایش با زیر دستانش بیشتر دقت کند. پاسخهای او شاه را به چالش میکشد و در نهایت به برپایی عدالت در کشور وی دعوت میکند.
بخش پایانی داستان بیانگر تنبیه شاه است که در اثر ظلم به زیر دستانش با تیغ دشمن مواجه میشود و به سزای اعمال خود دچار میشود.
هوش مصنوعی: شاه به خاطر خودخواهی و قدرتطلبیاش بر تخت سلطنت نشست و در پی آن، دلش به مشکلات و چالشهای زمانهاش گرفتار شد.
هوش مصنوعی: هر شب دختری زیبا میدیدی و در روز او را به همسری میسپردی.
هوش مصنوعی: اگر هیچ چیزی نبود، او را هم دوست میداشتی و در آغوشش نگه میداشتی.
هوش مصنوعی: هر کسی که از او سودی بردی، تا زمانی که او را نکشتهای، او را رها نکردی.
هوش مصنوعی: زن به خاطر ترس از شمشیر شاه بداندیش، به فرزندی که در شکم دارد آسیب میزند.
هوش مصنوعی: دختری از مکران بود که لبانی شیرین داشت و در روز و شب شاداب و خوشحال بود.
هوش مصنوعی: بدنش مانند گل، و نازکش و سینهاش نرم و لطیف است، لبهایش شیرین و موهایش بوی خوشی دارد.
هوش مصنوعی: به خاطر ناز و عشوهای که همیشه دارد، زیبایی چهرهاش میتواند بر دلها آسیب بزند و انسان را در بند عشق خود گرفتار کند.
هوش مصنوعی: دل از صداقت پر شده و چشم، دلباختهی ناز و زیبایی است. از بلندی شمشاد بالاست و از لطافت سوسن، پوستش نرم شده است.
هوش مصنوعی: شاه به زیبایی و ظرافت سخن میگوید و همچون طاووس، رفتار و جلوهای دلنشین دارد.
هوش مصنوعی: اگر نوشته به زیبایی و دلنشینی جان نباشد، نمیتواند چیزی جز خویشتن انسان را به نمایش بگذارد.
هوش مصنوعی: دختر برادرش، آن معشوق مخفی، رازی را از دل پادشاه پنهان کرده بود.
هوش مصنوعی: هر کس که از آن دانهها بیفتد، بداند که در نتیجهی آن، بدبختی به سراغش خواهد آمد.
هوش مصنوعی: از عشق زیبای او که هنوز در دل باقی مانده، غم و حسرتی به یاد دارم.
هوش مصنوعی: روزی در جایی آرامشخاطر نصیبم شد و از درد و رنجهای روحی و ظلمهایی که دیدهام، رهایی یافتم.
هوش مصنوعی: دل شاد و خوشحال شاه به این حال است که گاهی با ناز میآید، گاهی بوسه میدهد و گاهی نیز با محبت به کنار مینشیند.
هوش مصنوعی: به او گفت: ای گنجی که به دنیای ما آمدهای، آرزوی هیچ چیز ناخواستهای را نداشته باش.
هوش مصنوعی: اگر کسی آرزوی تو را داشته باشد و دلش برای تو تنگ نشود، بدان که من هرگز از تو چیزی را دریغ نخواهم کرد.
هوش مصنوعی: او با زیبایی و ملایمت پاسخ داد و گفت که هر سال بادی وزیدن دارد که همیشه به خوشبختی و اقبال نیکی مرتبط است.
هوش مصنوعی: به خاطر بزرگی تو، ای شاه، من به آرامش و نیکی دست یافتهام و خواستههایم برآورده شده است.
هوش مصنوعی: به تو دستور میدهم که بر شبستانت، با غرور و خودخواهی رفتار کنی، حتی اگر برای این کار جانم را فدای تو کنم.
هوش مصنوعی: آرزوهای من تنها به تحقق خواستههای شاه بستگی دارد، زیرا خودم دسترسی به برآورده شدن این آرزوها ندارم.
هوش مصنوعی: به او گفت که به دنبال رهایی من نباش، بلکه یکی از آرزوهایت را بدون هیچ حرف و گفتگویی بخواه.
هوش مصنوعی: شاه به او گفت: به زحمت خود بیفزای، چون هر آنچه نیاز دارم از داراییام است.
هوش مصنوعی: کسی آرزویی داشت و نیازمند چیزی بود که به آن نمیرسید.
هوش مصنوعی: من اکنون نیازی ندارم، چون گنجی که دارم را نمیدانم چگونه باید استفاده کنم.
هوش مصنوعی: اگر پادشاه ببیند، نمیخواهم بگویم چون ترس دارم که گفتهام را رد کند.
هوش مصنوعی: اگر به دنبال مقام و قدرت هستی، باید بدان که من چنین چیزی برای تو ندارم و افسوس بر این عدم. ای همراه نیکو.
هوش مصنوعی: او به او گفت که حالا که صحبتهای پادشاه اینگونه است، باید با کسی که خیرخواه است، رفتار کرد.
هوش مصنوعی: به دنیا نیازی ندارم، اما سؤالی در دل دارم که میخواهم بپرسم.
هوش مصنوعی: من از زمانهای دور این حرف را در دل خودم نگه داشتهام و دلم همواره آمادهی شکستن است.
هوش مصنوعی: خسرو به او گفت: هیچ نگران نباش و هر چیزی که میخواهی بپرس، فقط دل خودت را به هم نریز.
هوش مصنوعی: عزیزم، از تو خواهش میکنم که یک داستان زیبا برایم بگویی.
هوش مصنوعی: پس از آنکه تو توانستی سپاه چین را شکست دهی، به دست کسانی که بدخواه بودند، درماندی و گرفتار شدی.
هوش مصنوعی: وقتی سپاه فریدون در جنگ پیروز میشود و زخمهای بزرگ و عمیق را به دست میآورد، تو نیز مانند کوهپایهای که پشت خود را محکم نگه داشته، در برابر این چالشها ایستادهای.
هوش مصنوعی: تو نه راهی برای مقابله با دشمنان پیدا کردی و نه تیری به سمت آنها پرتاب کردی.
هوش مصنوعی: وقتی از پادشاه مکران نیرو خواستی، به این آرزو نامه ای زیبا نوشتی.
هوش مصنوعی: سربازانی را به سوی دشمن فرستاد تا درنگ نکنند و به جنگ بپردازند و دشمن را شکست دهند.
هوش مصنوعی: زمانی که در سلطنتی مشغول بودی، به سرزمین مکران سفر کردی و از آنجا هم عبور کردی.
هوش مصنوعی: به خاطر تو، آنقدر ثروت و گنج آوردند که فیلها هم برای حمل آن به زحمت افتادند.
هوش مصنوعی: یک ماهواره در حال آمادهسازی بود تا گروهی را به کار گیرد، اما به دلیل محدودیت غذا، فضا برای ادامه کار تنگ شده بود.
هوش مصنوعی: پس از آنکه از سمت خاوران بازگشتی، با روی خوش و احترام به پیشواز تو خواهند آمد، همانند بزرگانی که مورد احترام هستند.
هوش مصنوعی: بار دیگر به قدری تو را به جلو آورد که هیچ کس دیگری را به آن اندازه بزرگ ندیده بود.
هوش مصنوعی: پس از اینکه پدر گنجینههای خود را به نمایش گذاشت، لشکری به مدت چهل روز برای او آماده کردند.
هوش مصنوعی: وقتی که به چین میرسیدی، دو مرحله از راه را پشت سر گذاشته بودی.
هوش مصنوعی: پس از آنکه او تصمیم گرفت از مسیر خود خارج شود، شاه را به دو نیم کرد و به او افتخار بخشید.
هوش مصنوعی: اگر کردار انسان اینگونه باشد، پس این جهان از وجود پادشاه چینی ناامید خواهد شد.
هوش مصنوعی: من اکنون آرزو دارم که پادشاه خوشبخت، به من که بنده او هستم، نگاهی رحمتآمیز بیفکند تا گناههایم بخشیده شوند.
هوش مصنوعی: هرگز چنین پادشاهانی با زیر دستان خود چنین رفتاری را نشان ندادند.
هوش مصنوعی: هیچگاه نباید به پرستش و احترام کسی پرداخت که در دلش دشمنی را پرورش میدهد و به دشمنی با تو میپردازد.
هوش مصنوعی: در زمان پاداش، او به تیغ (سلاح) برخورد کرد و در مقابل یک مکان مخفی (دخمه) که در آن وجود داشت، از او دوری گزید.
هوش مصنوعی: او ناگهان از سوال برآشفته شد و به او گفت: "ای بزرگ خیرهسر، کمی فکر کن."
هوش مصنوعی: تو با این ماجرای بیفایده چه کار داری؟ دنبال چیز بیهوده و غیرمفیدی مثل مار نرو.
هوش مصنوعی: شما به قدری در نواختن و نوازش مهارت پیدا کردهاید که میتوانید به هر سوالی که پیش میآید، پاسخ دهید و آن را به شکلی روشن بیان کنید.
هوش مصنوعی: اگر دنیا از من سوال کند، دل من را پر از درد و غم میکند.
هوش مصنوعی: تو باید بفهمی که پایه و اساس وجود تو چقدر محکم است و به خاطر راهنماییها و تجربیاتت، از خون و رنجهایی که کشیدی، به این درک رسیدهای.
هوش مصنوعی: اگر به یک سمت غیر از جواب بروم، به خاطر نادانی خود دچار خستگی خواهم شد.
هوش مصنوعی: اولین کاری که میکنم این است که به تو جواب بدهم و سپس آرزوی قلبیات را برآورده خواهم کرد.
هوش مصنوعی: پس از این، نتیجهی اعمال تو را به خودت میرسانم، زیرا از گفتههای من نسبت به تو بدگمان هستم.
هوش مصنوعی: وقتی که فریدون، شاه بزرگ جهان را کشت، در نهایت به دام نهنگ افتاد.
هوش مصنوعی: از کوه دور شدم و به مکانی آرام رسیدم، جایی که اشکهایم را ریختم.
هوش مصنوعی: اولین نفر که از فرمان خارج شد، او بود و دیگران را به سمت خود راهنمایی کرد.
هوش مصنوعی: هر کسی که به رفتار و کردار او نگاه میکرد، بزرگان و افراد برجستهای به دنبال کارهای او پیش میآمدند.
هوش مصنوعی: از ایران دو بار سپاهی به اینجا آمد، و من از او خواستم تا لشکر و تجهیزات بفرستد.
هوش مصنوعی: آن روز که او چهرهام را دید، نه کمکی برایم فرستاد و نه پاسخی داد.
هوش مصنوعی: در زمانهایی که من به دربار پادشاه رفتم، سپاه زیادی از سوی کوه بسیلا به سمت من آمدند.
هوش مصنوعی: چه نیرویی بود این سرباز با دلاوری که از او تمام سرزمین چین ویران شد.
هوش مصنوعی: اگر به سوی او میرفتی و لشکری فراهم میکردی، حالا چه به روزگار تو آمده بود؟
هوش مصنوعی: در چین به او آسیبی نرسید و کار بداندیشان هیچ وقت به خوبی نمیرسد.
هوش مصنوعی: او از همه نوشیدنها و لذتها کمککار است، اما خودش هیچگونه تفکری درباره قضاوت ندارد.
هوش مصنوعی: میتوان با داشتن قدرت و توانایی، چوپان اسبها و شبانی گله را تحت تأثیر قرار داد.
هوش مصنوعی: او هیچ کاری انجام نداد و آن چیزی که در این زمان انجام داد، فقط به خاطر ترس از آن انسان پست بود.
هوش مصنوعی: حال این پاسخ و پاداش این کار را بیان کرد و سپس شمشیر انتقام را بر سر او فرود آورد.
هوش مصنوعی: خرمن گل را با تیغ دو نیم کرد، اما از چهرهی زیبا و دلانگیزش هیچ حسرتی نیامد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.