چو خورشید بر زد سر از برج گاو
خروشان همی بر هوا شد چکاو
دو لشکر برآمد به میدان کین
بتوفید از آواز گردان زمین
چپ و راست، قلب و جناح سپاه
بیاراست کوش و سپهدار شاه
تبیره به زخم آمد و بانگ کوس
جهان کرد لشکر ز گرد آبنوس
همی خواند مردان رزم آزمای
سوی رزم از آواز شیپور و نای
برآمد خروش ده و دار و گیر
چکاچاک زوبین و باران تیر
ز هر دو سپه کشته آمد بسی
به خون کشور آغشته آمد بسی
چو کوش آن چنان دید با صد سوار
بزرگان چین و دلیران کار
نهان خویشتن زد بر ایران سپاه
همی بردشان سوی قلب سپاه
برآن حمله اندر فراوان بکشت
کسی کاو توانست بنمود پشت
از ایرانیان هرکه او را بدید
چو از گرگ آهو همی زو رمید
چو دید آن سپه را گریزان قباد
گرازان به تندی بهم برفتاد
به جنگاوران اندر افتاد شور
گریزان و ترسان چو از شیر گور
برآشفت و گفتا شما را چه بود
کز این لشکر گشن برخاست دود
نه شمشیر دشمن کنون گشت چیز
کز این سان گرفتید راه گریز
شکسته سپاهی نه دست و نه پای
نه نیزند مردان رزم آزمای
ستوهی نمودن کنون چیست باز
نداریم شرم از شه سرفراز
سواری گریزنده آواز داد
که ما را بمالد همی دیوزاد
نهان اندر آمد میان سپاه
گروهی پسِ پشت او کینه خواه
بهم برزد آن بیکرانه سپاه
بسی کرد یاران ما را تباه
دل چینیان یافت پیروز کوش
شدند از دلیری بدو سخت کوش
سپهبد چو پاسخ چنین یافت گفت
که با دیوزاده غمان باد جفت
همان گه گزین کرد هفتاد مرد
برافگند بر گستوان نبرد
بزد خویشتن بر سواران چین
ز خون لاله گون کرد روی زمین
سپاه فریدون ز زخم قباد
دلیری نمودند و دادند داد
برآویختند و برآمیختند
ز خون دلیرا گِل انگیختند
همه خاک با لاله همرنگ شد
ز کشته زمین بر یلان تنگ شد
به زخمی سواری همی کشت کوش
قباد دلاور شده سخت کوش
که هر زخم کز یال وی شد روان
جدا کرد از اندام دشمن روان
دو لشکر بدان سان برآمد بهم
که گردون شد از زخم ایشان دژم
چو از نیمه ی روز بگذشت هور
بماندند یکسر سوار و ستور
برابر فتادند کوش و قباد
سپهبد بدو تاخت مانند باد
بدو گفت کای بد رگ بدستیز
نخواهی همی مرد تا رستخیز
نخواهد جهان از بلای تو رست
کنون تا به کی کشّی ای دیو مست
من امروز برهانم از تو جهان
به زخم دلیران و فرّ مهان
چو کوش آن سخنها شنید از قباد
برآشفت و شبرنگ را چرخ داد
درآمد بکردار آذرگشسب
بزد تیغ و آمدش بر یال اسب
سر بارگی چون ز تن دور شد
سپهبد به دل سخت رنجور شد
پیاده سوی دشمن آهنگ کرد
زمانی به گرز گران جنگ کرد
بدو تاخت بار دگر کوش تنگ
بدان تا زند تیغ الماس رنگ
سپهبد برآورد یکباره شور
بینداخت گرز از پس وی به زور
به کتفش درآمد سر گرز راست
بدان سان که از زین همی گشت خواست
ز سستی بیفتاد تیغش ز دست
سپهبد به اسب دگر برنشست
برانگیخت و آهنگ او کرد باز
برآویخت با او زمانی دراز
نبودند بر یکدگر دستیاب
شب آمد گران شد سر از رنج خواب
جدا شد ز یکدیگران دو سپاه
ز هم بازگشتند سالار و شاه
همه سرکشان پیش کوش آمدند
به خوان و خورشهای نوش آمدند
بدیشان چنین گفت کامروز رزم
به چشمم چنان بود چون جای بزم
سپهدار ایران به ما باز خورد
ز جانش برآورده بودیم گرد
بکشتم به زیر اندرش بارگی
نهاد اندر او روی بیچارگی
چو سستی نمودند پر مایگان
بجست او ز شمشیر ما رایگان
دویدند یارانش یکباره پیش
کشیدند باره سوارانش پیش
رها شد ز دست من آن کینه جوی
اگر باز فردا ببینمش روی
من او را به یک زخم بیجان کنم
دل لشکر از درد پیچان کنم
می روشن آورد تا نیمشب
به بازی و رامش گشادند لب
چو دیده شد از خواب و باده گران
سوی خیمه رفتند گندآوران
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: داستان صحنهای از یک نبرد حماسی را توصیف میکند که در آن دو لشکر به جنگ میپردازند. در ابتدای داستان، با طلوع خورشید، دو سپاه به میدان میآیند و صدای نبرد بلند میشود. هر دو طرف در تلاش برای پیروزی هستند و جنگاوریهای زیادی میکنند. قباد، یکی از پهلوانان ایرانی، با شجاعت در برابر دشمنان میایستد و نبرد میکند. او با دلیری به دشمنان حمله میکند و بسیاری از آنها را شکست میدهد. در این میان، گروهی از جنگاوران ترسیده و گریزان میشوند. قباد، به عنوان یک پیشوا، آنها را مورد انتقاد قرار میدهد و عزم خود را برای مقابله با دشمنان جزم میکند.
نبرد ادامه پیدا میکند و دو طرف به شدت با یکدیگر درگیر میشوند. قباد و کوش، دشمنش، در تلاشی استراتژیک و با شجاعت و دلیری به نبرد میپردازند. اما در نهایت، شب فرا میرسد و نبرد موقتا پایان مییابد. هر دو سپاه به عقب مینالند و در حال استراحت هستند، هرچند تنشها و کینهها همچنان در دل آنها باقیست. داستان به پایان میرسد و برآیند نبرد هنوز مشخص نیست.
هوش مصنوعی: هنگامی که خورشید از افق برمیخیزد، مانند پرندهای که در آسمان پرواز میکند، نور و روشنی را به اطراف میپراکند.
هوش مصنوعی: دو سپاه به میدان جنگ آمدند و صدای آنها مانند طوفان، زمین را لرزاند.
هوش مصنوعی: به راست و چپ، سپاه را منظم کرد و فرماندهی را برای شاه آماده ساخت.
هوش مصنوعی: تبیره (تپانچه یا تبرزین) به زخم شتافت و صدای کوس یا طبل جنگی در دنیا طنین انداز شد، لشکری از گرد چوب آبنوس (چوبی تیره و باارزش) شکل گرفت.
هوش مصنوعی: مردان جنگجو به صدای شیپور و نای به سوی میدان نبرد انگیخته میشوند و آمادهی رزم میگردند.
هوش مصنوعی: خروش و صدا بلند شده است و تاخت و تاز و هیجان به وجود آمده، همچنان که باران تیری همچون زوبین نازل میشود.
هوش مصنوعی: از هر دو طرف جنگ، بسیاری کشته شدند و خون کشور را به شدت آلوده کرد.
هوش مصنوعی: هنگامی که آن فرد را دید، با گروهی از سواران بزرگ و دلیران چینی مواجه شد.
هوش مصنوعی: نیروهای پنهانی به سرزمین ایران حمله کردند و آنها را به سمت قلب و کانون قدرت سپاه هدایت کردند.
هوش مصنوعی: کسی که قدرت داشت و توانست به دشمنان حمله کند، در میان نبرد، بسیاری را به قتل رساند.
هوش مصنوعی: هر کس از ایرانیان را ببیند، مانند آهو که از گرگ میگریزد، از او فرار میکند.
هوش مصنوعی: وقتی آن فرمانده سپاه قباد را دید که در حال فرار است، با شتاب و به شدت به او حمله کرد.
هوش مصنوعی: در دل جنگاوران ترس و ناامیدی افتاده است، مانند وقتی که شیر از شکار فرار میکند.
هوش مصنوعی: او عصبانی شد و پرسید شما را چه شده است که از این لشکر گرسنه، دود برخاسته است؟
هوش مصنوعی: دشمن نه دیگر با شمشیر وحشتزاست، زیرا از این همه آزار و ستم، دیگر راه فراری باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: در اینجا به توصیف حالتی پرداخته میشود که یک پهلوان، ناتوان و بیدست و پا شده است. او دیگر نمیتواند به جنگ برود و مردان رزمجو در اطرافش جمع نیستند. این وضعیت از شکست و ضعف او نشأت میگیرد و نشاندهنده حالتی از ناامیدی و از دست رفتن تواناییهای اوست.
هوش مصنوعی: اکنون چه نیازی به خجالت از سلطان بلندمرتبه داریم که ما را خسته کرده است؟
هوش مصنوعی: سواری که در حال فرار بود فریاد زد که بیایید و ما را بزنید، همانطور که دیوانهها رفتار میکنند.
هوش مصنوعی: در میان لشکری گروهی پنهان شده است که از پشت سر او را با کینه و دشمنی مینگرند.
هوش مصنوعی: سپاه بیکران به ما حمله کرد و یاران ما را به نابودی کشاند.
هوش مصنوعی: دل چینیان پیروزی را به دست آوردند و با شجاعت و تلاش زیادی به این موفقیت رسیدند.
هوش مصنوعی: سپهبد وقتی چنین پاسخی شنید، گفت که خوشبختی و بدبختی با یکدیگر همراه هستند و ممکن است از فرزند شیطان هم به وجود آیند.
هوش مصنوعی: در آن لحظه، هفتاد مرد را انتخاب کرد و آماده نبرد بر روی میدان جنگ شدند.
هوش مصنوعی: او خود را بر سواران چینی انداخت و با خون لالهها، رنگ زمین را تغییر داد.
هوش مصنوعی: ارتش فریدون با شجاعت زخمهای قباد را جبران کردند و عدالت را برقرار ساختند.
هوش مصنوعی: در این بیت، اشاره به نبردی سخت و شدید است که در آن دلاوران با courage و جانفشانی خود، به طور مجازی خون میریزند و از آن، خاک و گل به وجود میآید. به عبارت دیگر، این بیانگر تلاش و فداکاری افراد برای پیروزی و استقامت در برابر دشمنان است.
هوش مصنوعی: تمامی خاک به رنگ لاله در آمده است و زمین از خون پهلوانان سرشار شده است.
هوش مصنوعی: به زخمهایی که بر بدنم هست، سواری میزنم و تلاش میکنم تا مانند قباد، دلیر و سختکوش شوم.
هوش مصنوعی: هر زخم که از یال او جاری شد، جان دشمن را از بدنش جدا کرد.
هوش مصنوعی: دو نیروی نظامی به گونهای به هم حمله کردند که آسمان از جراحات آنها غمگین شد.
هوش مصنوعی: زمانی که از نیمروز گذشت، خورشید به صورت کامل در آسمان باقی ماند و همه سواران و اسبها در حالتی ثابت ایستاده بودند.
هوش مصنوعی: سپهبد کوش و قباد در برابر هم قرار گرفتند و مانند باد به یکدیگر حمله کردند.
هوش مصنوعی: او به او گفت: ای بد، تو که با رفتار خودت بد کردید، تا زمانی که قیامت برپا نشود، نمیخواهی بمیری.
هوش مصنوعی: دنیا از مشکلات تو رهایی نخواهد یافت، پس تا کی باید این درد را تحمل کنی، ای دیو نالان؟
هوش مصنوعی: امروز استدلال من از تو این است که دنیا به خاطر جراحت دلیران و شیرینکاری بزرگان بهتری است.
هوش مصنوعی: وقتی قباد آن سخنان را شنید، فردی خشمگین شد و شبرنگ را به حرکت درآورد.
هوش مصنوعی: آذرگشسب با عزم و اراده و شهامت به میدان آمد و با شمشیرش ضربهای زد و بر پشت اسبش قرار گرفت.
هوش مصنوعی: وقتی سپهبد از بدن جُدا شد، سختی و رنج بزرگی در دلش احساس کرد.
هوش مصنوعی: یک سرباز پیاده به سوی دشمن حرکت کرد و مدتی با گرز سنگین خود به جنگ پرداخت.
هوش مصنوعی: برو و دوباره تلاش کن، به سختی و با دقت، تا آنکه شمشیر زرین را به کار ببری.
هوش مصنوعی: فرمانده ناگهان شور و هیجان را به پا کرد و با قدرت نیزه را از پشت سر خود به جلو پرتاب کرد.
هوش مصنوعی: به شانهاش ضربهی سنگینی وارد شد بهطوریکه انگار از زین اسب میافتاد.
هوش مصنوعی: به دلیل ضعف و سستی، شمشیر سپهبد از دستش افتاد و او بر اسبی دیگر سوار شد.
هوش مصنوعی: او با صدای دلنشینش ما را به حرکت درآورد و با خود به سفر و گشت و گذار طولانی برد.
هوش مصنوعی: در شب، که تاریکی بر همه چیز حاکم میشود، مردم نتوانستند به یکدیگر برسند و در این شرایط، خواب برایشان دشوار و سنگین شد.
هوش مصنوعی: دو گروه از یکدیگر جدا شدند و سالار و شاه به عقب بازگشتند.
هوش مصنوعی: همهی سرکشان و گردنکلفتان به دور کوش آمدهاند تا از سفره و خوراک خوشمزه بهرهمند شوند.
هوش مصنوعی: امروز در نبرد، برای من مانند یک جشن و شادی بود.
هوش مصنوعی: سردار ایران به ما حمله کرد و ما با تمام قدرت از جان خود دفاع کردیم.
هوش مصنوعی: در زیر سایه او، به خاطر سنگینی بارش، دلی پر از غم پیدا کردم.
هوش مصنوعی: وقتی قویترها سست و خسته شدند، او از شمشیر ما بیهزینه و به راحتی فرار کرد.
هوش مصنوعی: یارانش ناگهان به سرعت به جلو رفتند و بار سوارانش را برداشتند.
هوش مصنوعی: کینهای که به دل داشتم از بین رفته است و اگر روز دیگری او را دوباره ببینم، دیگر این احساس را نخواهم داشت.
هوش مصنوعی: من او را با یک ضربه به زمین میزنم و دل لشکر را از شدت درد به تپش وادار میکنم.
هوش مصنوعی: او تا نیمه شب با لبخند و شادمانی، جمع را به بازی و سرگرمی دعوت کرد.
هوش مصنوعی: وقتی که خواب و شراب برطرف شد، افرادی که به ایجاد کثیفی و ناپاکی معروف بودند، به سمت خیمه رفتند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.