صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۸۰
... شور عشق است که در مغز جهان پیچیده است
گردش چرخ بود گردش پیمانه عشق
هر سر خار درین بادیه مجنون می بود ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۹۳
... درقدم هرکه رفت خار بیابان عشق
چون نتواند گرفت گردش خود راعنان
نیست اگر گوی چرخ زخمی چوگان عشق ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۹۶
عاشق سرگشته را از گردش دوران چه باک
موج دریا دیده را از شورش طوفان چه باک ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۳۹
... اختر ماچه خیال است برآید زوبال
گردش چرخ به اصلاح نیاورد مرا
خرمن هستی من پاک نشد زین غربال ...
... سیر افلاک دلیل است به آن عالم نور
شمع باشد سبب گردش فانوس خیال
به ثمر بارور از آب دو چشمم شده است ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۴۳
... دوسه روزی به مراد تو اگر گشت فلک
مشو از گردش این مهره غلطان غافل
چون گشودی به شکر خنده لب از بی مغزی ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۶۱
... چون باده است تلخی غم سازگار دل
از مرکزست گردش پرگار زینهار
غافل مشو ز نقطه گردون مدار دل ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۷۰
... زمین گیرست سیر آسمانها
نظر با گردش پیمانه دل
کند در چشم انجم سرمه سایی ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۸۳
... پشت بردیوار جسم از کاهلی ننهاده ام
گردش چشمی که من زان دشمن دین دیده ام
بادبان کشتی می می کند سجاده ام ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۱۵
... دل به درد آید ز عاجزنالی من سنگ را
آسیا را بازمی دارد ز گردش دانه ام
خانه من چون کمان پاک است از اسباب عیش ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۷۳
... مهر و مه را کی دل بیتاب می آرد به چشم
گردش چشم تو گردون را کند زیروزبر
کشتی مار ا کی این گرداب می آرد به چشم ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۱۵
... با سویدای دل از سیر فلک ها فارغم
گردش پرگار در مرکز تماشا می کنم
طور را گستاخی موسی بیابان مرگ کرد ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۶۱
... از گزند خار و منع باغبان آسوده ایم
جام می بر مدعای ما چو گردش می کند
گر به کام ما نگردد آسمان آسوده ایم ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۸۵
... که از دل سالها دیوان محشر بود در دستم
ز هشیاری زبون گردش گردون شدم ورنه
به مستیها عنان سیر اختر بود در دستم ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۸۷
... درین دریای پرآشوب پنداری حبابم من
که در هر گردش چشمی به گرداب فنا افتم
چو آتش صاف از قید علایق کرده ام خود را ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۸۸
... که من خود را ندیدم تا به فکر آن دهن رفتم
تمام از گردش چشم تو شد کار من ای ساقی
زدست من بگیر این جام را کز خویشتن رفتم ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۰۵
... چو گوهر گرچه از یک قطره من سیراب می گردم
همان مشت خس و خاری است از گردش مرا حاصل
به گرد خویشتن چندان که چون گرداب می گردم ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۰۹
... در آن وادی که چون مجنون من دیوانه می گردم
ندارد گردش ما و تو با هم نسبت ای حاجی
تو گرد خانه ومن گرد صاحبخانه می گردم ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۲۸
... چه خواهم کرد با گرداب این بحر خطر صایب
چو من از گردش چشم حبابی صد خطر دارم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۵۷
... ز تیر راست رو چشم هدف چندان نمی ترسد
که من از گردش گردون کج رفتار می ترسم
سرشک گرم را در پرده دل می کنم پنهان ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۸۹
... عقل کرده است زمین گیر چون مرکز مرا را
مگر از گردش آن چشم به پرگار شویم
می شود از نفس سوخته عالم تاریک ...