مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۸۵
... که به جوش اندرآمد فلک از عقار مستان
بده آن قرار جان را گل و لاله زار جان را
ز نبات و قند پر کن دهن و کنار مستان ...
... به می خوشی که هستت ببر اختیار مستان
چو شراب لاله رنگت به دماغ ها برآید
گل سرخ شرم دارد ز رخ و عذار مستان ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۸۶
... تو ز سود بی نیازی بده و خسارتی کن
رخ همچو زعفران را چو گل و چو لاله گردان
سه چهار قطره خون را دل بابشارتی کن ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۹۱
... لرزه برگ ز باد و دلم از خوب ختن
تاب رخسار گل و لاله خبر می دهدم
که چراغی است نهان گشته در این زیر لگن ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۹۳
... سر گران گشته از آن باده بی ساغر من
زعفران کشته بدین لاله بررسته من
زخم بر تار تو اندرخور خود چون رانم ...
... هیچ دیدی تو صفی چون صف اشکسته من
لاله زار و چمن ار چه که همه ملک وی است
هوس و رغبت او بین تو به گلدسته من ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۰۳
... جان به بوسه نرسد مست شد از بوی دهن
تاب رخسار گل و لاله خبر می دهدم
که چراغی است نهان گشته در این زیر لگن ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۰۶
هر کجا که پا نهی ای جان من
بردمد لاله و بنفشه و یاسمن
پاره گل برکنی بر وی دمی ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۴۳
... آتش به امر یزدان گردد به پیش مردان
لاله و گل و شکوفه ریحان و بید و سوسن
مؤمن فسون بداند بر آتشش بخواند ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۴۶
... اشکسته می شوم نگهم دار ای معین
هر لحظه لاله گوید با گل که ای عجب
نرگس چه خیره می نگرد سوی یاسمین ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۱۶
... آن می گلگون سوی گلشن کشان
تا بگزد لاله رخ یاسمین
راح نما روح مرا تا که روح ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳۰
... بی پا و بی سر می دود چون دل به گرد کوی او
ای روی ما چون زعفران از عشق لاله ستان او
ای دل فرورفته به سر چون شانه در گیسوی او ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۶۱
... مرا گوید چرا زاری ز ذوق آن شکرباری
مرا گوید چرا زردی ز لاله ستان روی او
مرا هر دم برانگیزی به سوی شمس تبریزی ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۷۷
... زهی عشقی که دارد بر کفی خاک
که گاهش گل کند گه لاله زار او
کند با او به هر دم یک صفت یار ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۸۰
... وگر روی از اجل شد زعفرانی
مقیم لاله زار و ارغوان شو
وگر درهای راحت بر تو بستند ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۹۰
... بر چهره شام عنبری رو
شد شیشه زرد همچو لاله
زان باده لعل احمری رو ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۹۱
ای رونق نوبهار برگو
وی شادی لاله زار برگو
بی غصه می فروش می نوش ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۰۵
... چون ز شورستان تن رفتی سوی بستان جان
جز گل و ریحان و لاله و چشمه های آب کو
چون هزاران حسن دیدی کان نبد از کالبد ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۳۵
... آخر چه گوهری و چه بوده ست کان تو
دلاله عشق بود و مرا سوی تو کشید
اول غلام عشقم و آن گاه آن تو ...
... گفتم مها دو ابر تر درفشان تو
از خون به زعفران دلم دید لاله زار
گفتم که گلرخا همه نقش و نشان تو ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۴۲
... اه که چه سوز افکند در دل گل نار تو
دود دل لاله ها ز آتش جان رنگ تو
پشت بنفشه به خم از کشش بار تو ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۵۸
... شنو از صحن بام ها که سلام علیکم
چو بخندد نهال ها ز ریاحین و لاله ها
شنو از مرغ ناله ها که سلام علیکم ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۸۴
... مال یتیمان بمخور دست به فریاد مده
ای صنم خفته ستان در چمن و لاله ستان
باده ز مستان مستان در کف آحاد مده ...