هر کجا که پا نهی ای جان من
بردمد لاله و بنفشه و یاسمن
پاره گل برکنی بر وی دمی
بازگردد یا کبوتر یا زغن
در تغاری دست شویی آن تغار
ز آب دست تو شود زرین لگن
بر سر گوری بخوانی فاتحه
بوالفتوحی سر برآرد از کفن
دامنت بر چنگل خاری زند
چنگلش چنگی شود با تن تنن
هر بتی را که شکستی ای خلیل
جان پذیرد عقل یابد زان شکن
تا مه تو تافت بر بداختری
سعد اکبر گشت و وارست از محن
هر دمی از صحن سینه برجهد
همچو آدم زادهای بیمرد و زن
وآنگه از پهلوی او وز پشت او
پر شوند آدمچگان اندر زمن
خواستم گفتن بر این پنجاه بیت
لب ببستم تا گشایی تو دهن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره تاثیر وجود و وجودی شخصی خاص بر محیط و طبیعت اطرافش است. شاعر از زیباییها و نعمتهایی که با حضور آن فرد پدید میآید، سخن میگوید، مانند شکفتن گلها و حضور پرندگان. او همچنین به ارتباط انسان با مرگ و زندگی و چگونگی تغییرات در دنیای اطراف اشاره میکند. در پایان، شاعر ابراز میکند که خواسته است درباره این موضوع بیشتر بگوید اما اکنون منتظر است تا دیگران نیز اظهار نظر کنند.
هوش مصنوعی: هر جا که تو بروی، عزیزم، گلها و گیاهان خوشبو و زیبا میرویند.
هوش مصنوعی: اگر گل برشکنی، یا کبوتر برمیگردد یا زغن.
هوش مصنوعی: اگر دست تو در تغار آبی قرار بگیرد، آن آب به اندازهای ارزشمند و زینتی میشود که انگار در یک لگن طلا است.
هوش مصنوعی: اگر بر روی گوری فاتحهای بخوانی، فردی بزرگ و مشهور از زیر خاک سر برآورده و خود را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: اگر دامن تو به خارهای چنگل اضافه شود، چنگال چنگل بر بدن تو تأثیر خواهد گذاشت.
هوش مصنوعی: هر مجسمهی ساختهای را که بشکنی، عقل میپذیرد و از آن شکست درس میگیرد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که ماه تو درخشان بود، خوشبختی بزرگی به وجود آمد و از مشکلات رهایی یافت.
هوش مصنوعی: هر لحظه از عمق دل مانند آدمی که بدون پدر و مادر به دنیا آمده، خارج میشود و حس و حال جدیدی را تجربه میکند.
هوش مصنوعی: سپس از کنار و پشت او، انسانها در زمان پر میشوند.
هوش مصنوعی: خواستار بیان یک سری اشعار بودم، اما برای این که تو خودت به سخن بیایی و صحبت کنی، سکوت اختیار کردم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
کشتیی بر آب و کشتیبانش باد
رفتن اندر وادیی یکسان نهاد
نه خله باید، نه باد انگیختن
نه ز کشتی بیم و نه ز آویختن
چرخ پنداری بخواهد شیفتن
زان همی پوشد لباس پر دَرَن
شاخ را بنگر چو پشت دل شده
برگ را بنگر چو روی ممتحن
ابر آشفته برآمد وز دمن
[...]
این دل و جان طبیعت سنج را
یک زمان از می طریقت سنج کن
دوستان را بند گردان از وفا
ورنه باری از جفا دشمن من
چون نکردی یک زبانی لاله وار
ده زبانی نیز چون سوسن مکن
بد خوئی با هیچ کس هرگز مکن
[...]
آب بنمایم ز وهم خویشتن
رازها دانم بسی زین بیش من
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.