گنجور

 
۱۵۲۱

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۷ - در ستایش طغرل ارسلان

 

... ملک طغرل که دارای وجود است

سپهر دولت و دریای جود است

به سلطانی به تاج و تخت پیوست ...

... چراغ پیره زن چون برفروزد

همان دریا که موجش سهم ناک است

گلی را باغ و باغی را هلاک است ...

نظامی
 
۱۵۲۲

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۸ - ستایش اتابک اعظم شمس‌الدین ابوجعفر محمدبن ایلدگز

 

... جبین واری عرق شد بر سر خاک

چو دریا در دهد بی تلخ رویی

گهر بخشد چو کان بی تنگ خویی ...

... گذشت از کردگار او را پرستند

زره پوشان دریای شکن گیر

به فرق دشمنش پوینده چون تیر ...

نظامی
 
۱۵۲۳

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۰ - در مدح شاه مظفرالدین قزل ارسلان

 

... ارس را در بیابان جوش باشد

چو در دریا رسد خاموش باشد

اگر دشمن رساند سر به افلاک ...

... به هر حاجت که خلق آغاز کرده

دری دارد چو دریا باز کرده

کس از دریای فضلش نیست محروم

ز درویش خزر تا منعم روم ...

... مگر خود نام خانش خوشه زین است

چو بر دریا زند تیغ پلالک

به ماهی گاو گوید کیف حالک ...

نظامی
 
۱۵۲۴

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۴ - آغاز داستان خسرو و شیرین

 

... نرینه داد فرزندی چه فرزند

گرامی دری از دریای شاهی

چراغی روشن از نور الهی ...

... زبان چون تیغ هندی بر گشاده

جواهر جست از آن دریای فرهنگ

به چنگ آورد و زد بر دامنش چنگ ...

... فرو خواند آفرینش های افلاک

به اندک عمر شد دریا درونی

به هر فنی که گفتی ذو فنونی ...

نظامی
 
۱۵۲۵

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۸ - حکایت کردن شاپور از شیرین و شبدیز

 

... از آن سوی کهستان منزلی چند

که باشد فرضه دریای دربند

زنی فرمانده ست از نسل شاهان ...

... به گاه کوه کندن آهنین سم

گه دریا بریدن خیزران دم

زمانه گردش و اندیشه رفتار ...

نظامی
 
۱۵۲۶

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲۱ - نمودن شاپور صورت خسرو را بار دوم

 

... گشاد از گنج در هر کنج راز ی

چو دریا گشت هر کوهی طراز ی

دگر ره بود پیشین رفته شاپور ...

نظامی
 
۱۵۲۷

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲۲ - نمودن شاپور صورت خسرو را بار سوم

 

... نسیمی خوش تر از باد بهشتی

زمین را در به دریا گل به کشتی

شقایق سنگ را بت خانه کرده ...

نظامی
 
۱۵۲۸

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲۳ - پیدا شدن شاپور

 

... نقاب از گوش گوهرکش گشاده

چو گوهر گوش بر دریا نهاده

لبی و صد نمک چشمی و صد ناز ...

نظامی
 
۱۵۲۹

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۳۰ - رفتن شاپور دیگر بار به طلب شیرین

 

... که آن در کو که گر بینم به خوابش

نه در دامن که در دریای آبش

به نوک چشمش از دریا برآرم

به جان بسپارمش پس جان سپارم ...

نظامی
 
۱۵۳۰

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۲ - به خشم رفتن خسرو از پیش شیرین و رفتن به روم و پیوند او با مریم

 

... به تندی گفت من رفتم شبت خوش

گرم دریا به پیش آید گر آتش

خدا داند کز آتش بر نگردم

ز دریا نیز مویی تر نگردم

چه پنداری که خواهم خفت ازین پس ...

... و زو بسیار حکمت ها در آموخت

وز آن جا تا در دریا به تعجیل

دو اسبه کرد کوچی میل در میل ...

نظامی
 
۱۵۳۱

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۴ - بر تخت نشستن خسرو به مدائن برای بار دوم

 

... کشید از خاک تختی بر ثریا

در او گوهر به کشتی در به دریا

چنان کز بس گهرهای جهان تاب ...

نظامی
 
۱۵۳۲

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۷ - نشستن شیرین به پادشاهی بر جای مهین‌بانو

 

... ز گاو و گوسفند و اسب و اشتر

چو دریا کرده کوه و دشت را پر

وز آن جا سوی قصر آمد به تعجیل ...

نظامی
 
۱۵۳۳

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۸ - آگهی خسرو از مرگ بهرام چوبین

 

... مکش بیش از گلیم خویشتن پای

چو دریا بر مزن موجی که داری

مپر بالاتر از اوجی که داری ...

... که از هم دستی خردان شوی خرد

نهنگ آن به که در دریا ستیزد

کز آب خرد ماهی خرد خیزد ...

نظامی
 
۱۵۳۴

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۹ - بزم‌آرائی خسرو

 

... غناها را بلند آوازه کردند

به بخشیدن در آمد دست دریا

زمین گشت از جواهر چون ثریا ...

نظامی
 
۱۵۳۵

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۰ - (سی لحن باربد)

 

... به خرسندی طمع را دیده بردوز

ز چون من قطره دریایی درآموز

که چندین گنج بخشیدم به شاهی ...

... مرا این بس که پر کردم جهان را

ولی نعمت شدم دریا و کان را

نظامی گر زه زرین بسی هست ...

نظامی
 
۱۵۳۶

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۲ - فرستادن خسرو شاپور را به طلب شیرین

 

... که بندم نقش چین را در تو خوش باش

به قصر آمد چو دریا یی پر از جوش

که باشد موج آن دریا همه نوش

حکایت کرد با شیرین سرآغاز ...

... چو ز آب حوض تر گشته ست زینم

خطا باشد که در دریا نشینم

چه فرمایی دلی با این خرابی ...

... که جان شیرین کند مریم کند نوش

یکی در جست و دریا در کمین یافت

یکی سرکه طلب کرد انگبین یافت ...

... ز اشک و آه من در هر شماری

بود دریا نمی دوزخ شراری

در این دریا که ام آتش گشت کشتی

مرا هم دوزخی خوان هم بهشتی ...

نظامی
 
۱۵۳۷

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۳ - آغاز عشق فرهاد

 

... به یک ماه از میان سنگ خارا

چو دریا کرد جویی آشکارا

ز جای گوسفندان تا در کاخ ...

... وز آن جا راه صحرا تیز برداشت

چو دریا اشک صحراریز برداشت

ز بیم آن که کار از نور می شد ...

نظامی
 
۱۵۳۸

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۸ - کوه کندن فرهاد و زاری او

 

... پلنگان را به کوهستان پناه است

نهنگان را به دریا جایگاه است

من بی سنگ خاکی مانده دل تنگ ...

... دلا دانی که دانایان چه گفتند

در آن دریا که در عقل سفتند

کسی که او را بود در طبع سستی ...

نظامی
 
۱۵۳۹

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۶۲ - مردن مریم و تعزیت‌نامهٔ شیرین به خسرو از راه باد افراه

 

... نگارد بی قلم در سنگ یاقوت

ز مرغ و مور در دریا و در کوه

نماند جاودان کس را در اندوه ...

نظامی
 
۱۵۴۰

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۶۴ - صفت داد و دهِش خسرو

 

... مخور تنها گرت خود آب جوی است

که تنهاخور چو دریا تلخ خوی است

بباید خویشتن را شمع کردن ...

نظامی
 
 
۱
۷۵
۷۶
۷۷
۷۸
۷۹
۳۷۳