گنجور

 
۱۴۸۱

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۷ - در مدح سلطان اویس

 

... وز بن گوش اخترانت تابع فرمان شده

بارها نعل سم اسب تو آن مفتاح فتح

گوشوار گوش مه تاج سر کیوان شده ...

سلمان ساوجی
 
۱۴۸۲

سلمان ساوجی » فراق نامه » بخش ۶ - بهار

 

... هزار آهو از پی همه شیر گیر

چو برخاست اسب تکاور ز جاش

فتاد آهو از عجز در دست و پاش ...

سلمان ساوجی
 
۱۴۸۳

سلمان ساوجی » فراق نامه » بخش ۷ - تابستان

 

... گهی شاه کردی بر آن کوه گشت

گهی تاختی اسب بر روی دشت

چو مهر از افق بر فراز آمدی ...

سلمان ساوجی
 
۱۴۸۴

سلمان ساوجی » فراق نامه » بخش ۱۳ - بوسه بر باد (۳)

 

... دل و جان بر او کرده ایثار بود

چه جای زر و اسب و دینار بود

به نام آوران و سران سپاه ...

سلمان ساوجی
 
۱۴۸۵

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۳ - حقه لعل

 

... تتق عصمت حق ستر معلای تو باد

افسر فرق زحل نعل سم اسب تو شد

سرمه چشم قمر خاک کف پای تو باد ...

سلمان ساوجی
 
۱۴۸۶

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۲ - قطعه

 

... خیالی چند کج باشد کزین عار

توان بستن بر اسب او به مسمار

عقابش را چو شد زاغ کمان جفت ...

سلمان ساوجی
 
۱۴۸۷

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۲۰ - راز گفتن جمشید با پدر و مادر

 

... به میدان است با مه در محاذات

به اسب و رخ شهان را می کند مات

به حسن و خوبیش حسن ملک نیست ...

سلمان ساوجی
 
۱۴۸۸

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۲۶ - روان شدن جمشید از ولایت پریان بسوی روم

 

... فرود آمد ز کوه آشفته اکوان

به جای اسب شیر شرزه در زیر

گرفته استخوان فیل شمشیر ...

سلمان ساوجی
 
۱۴۸۹

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۳۲ - در وصف صبح

 

... چو برق اندر پی من زود بشتاب

کشید اسب و ملک بنشست بر وی

پری از پیش می رفت و جم از پی ...

... تو گفتی آب دریا درنوشتند

فرود آمد ز اسب و روی بر خاک

بسی مالید و گفت ای داور پاک ...

سلمان ساوجی
 
۱۴۹۰

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۳۳ - جواب دادن حورزاد جمشید را

 

... همه ره کشور و آباد بوم است

حقیقت دان که دریایی است این اسب

نبرد راه خشکی هرگز این اسب

پیاده بایدت رفتن در این راه

مگر کارت شود بر حسب دلخواه

ز اسب پیل پیکر شاهزاده

جدا شد کرد رخ در ره پیاده ...

سلمان ساوجی
 
۱۴۹۱

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۸۵ - هنرنمائی جمشید و شادیشاه در حضور خورشید و افسر

 

... به میدان کرد باید میل امروز

به میدان ارادت اسب تازیم

به چوگان سعادت گوی بازیم ...

... زمین چون آسمان از جای برخاست

سران اسباب میدان ساز کردند

همایون چتر شاهی باز کردند

ملک شادی شد اول اسب در تاخت

به چوگان جلادت گوی می باخت ...

سلمان ساوجی
 
۱۴۹۲

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۸۷ - نجات دادن جمشید ، قیصر را از مرگ

 

... خروشید از سر تندی چو تندر

خروشان رفت سوی اسب قیصر

جهان سالار جم از دور چون دید ...

... هژبر جنگجو یازید چنگال

گرفت اسب شهنشه را سر و یال

چو شیر انداخت مرکب کرد آهنگ ...

سلمان ساوجی
 
۱۴۹۳

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳

 

... بسیار گفت لیکن ناورد در بیانت

پا در رکاب کردی اسب مراد را سیف

روزی اگر فتادی در دست من عنانت ...

سیف فرغانی
 
۱۴۹۴

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۸

 

... گفت رو بیرون در بنشین که جا مستغرقست

پای مال اسب همت کرد شاه این بساط

نطع گردون راکه از انجم هزاران بیذقست ...

سیف فرغانی
 
۱۴۹۵

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۷

 

... بلکه مر یوسف مه روی ترا چاه اینست

اسب همت را بر روی بساط خدمت

خانه یی ساز که شطرنج ترا شاه اینست ...

سیف فرغانی
 
۱۴۹۶

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۱

 

... بر بساط وصل میخواهم که رانم شاه وار

همعنان اسب نظر را با رخ نیکوی دوست

کاشکی امروز برخیزد قیامت تا روند ...

سیف فرغانی
 
۱۴۹۷

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳

 

... زیر گردون همچو بر بالای چشم ابروی دوست

گاو گردون که کشد از بهر اسب دولتت

گر شوی یک روز شهمات از رخ نیکوی دوست ...

سیف فرغانی
 
۱۴۹۸

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶

 

... که یار را چه عجب گر زیار سیری نیست

گرم چو گوی نهد اسب یار برسر پای

مرا از آن شه چابک سوار سیری نیست ...

سیف فرغانی
 
۱۴۹۹

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۶

 

... زیان نکرد و مصونست بیع ما ز اقالت

حیات رخت اقامت بر اسب رحلت بستی

اگر عنان نگرفتی مرا امیذ وصالت ...

سیف فرغانی
 
۱۵۰۰

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸

 

... در ره وصف تو مسکین سیف فرغانی چه گفت

اسب عقلم سم فگند و مرغ وهمم پر نهاد

سیف فرغانی
 
 
۱
۷۳
۷۴
۷۵
۷۶
۷۷
۱۱۷