گنجور

 
۱۴۲۱

جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۷۱ - وفات یافتن یوسف علیه السلام و هلاک شدن زلیخا از الم مفارقت وی

 

... به بیرون مانده من چون خار و خاشاک

خیالت موج خون بر خاک من زد

فراقت شعله در خاشاک من زد ...

جامی
 
۱۴۲۲

جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۷۵ - خاتمه در شکر اتمام و تاریخ اختتام و دعای بعض اکرام ابقاهم الله تعالی الی یوم القیام

 

... هر آن حرفی که در وی چشمه دار است

ز معنی موج زن یک چشمه سار است

به هر سو جدول از هر چشمه ساری ...

... ز جیب آرد برون دست دعایی

ز موج بحر الطاف الهی

کند این تشنه لب را قطره خواهی ...

جامی
 
۱۴۲۳

جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۶ - در سبب نظم این کتاب و باعث ترتیب این خطاب

 

... بر فرق نیازم آن نثار است

نی نی غرقم به موج قلزم

از خاک چرا کنم تیمم ...

جامی
 
۱۴۲۴

جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۲۸ - دیده نوفل مجنون را در بادیه و بر وی ترحم کردن و وی را وعده دادن که لیلی را برای وی خواستگاری کند و ابا کردن پدر لیلی

 

... نی بحر و چو بحر هیبت انگیز

موجش همه تیر و خنجر تیز

زان موج شوند پای تا فرق

اعیان قبیله ات به خون غرق ...

جامی
 
۱۴۲۵

جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۳۴ - شنیدن خلیفه آوازه مجنون را در عشقبازی و شعرپردازی و طلب داشتن وی

 

... چاک افکن سینه های غمناک

بحرش که ز موج برکند کوه

گرد آمده سیل های اندوه ...

جامی
 
۱۴۲۶

جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۴۹ - ملاقات کردن مجنون با لیلی در یکی از راهها و در انتظار مراجعت او در مقام حیرت ایستادن و شیان کردن مرغ بر سر وی

 

... می گفت قصاید فراقی

بر موجب وعده ای که بشنید

از منزل خویشتن نجنبید ...

... دیگر نشوم شکار صورت

عشقم کشتی به موج خون راند

معشوقی و عاشقی برون ماند ...

... زان دغدغه نیز ساده گردد

افتاده به موج قلزم عشق

بیخود شده از تلاطم عشق ...

جامی
 
۱۴۲۷

جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۵۸ - در ختم کتاب و خاتمه خطاب

 

... این کام تو را بس است جامی

کز موج معانی ات ز سینه

افتاد به ساحل این سفینه ...

جامی
 
۱۴۲۸

جامی » هفت اورنگ » خردنامه اسکندری » بخش ۲۰ - حکایت آن اشتر که به مشورت روباه در آب خسبید و در آخر بار وی گران تر گردید

 

... بگفتا میان نمکسار و شهر

بود رودی از موج دریاش بهر

چو آنجا رسی زن در آن آب جک ...

جامی
 
۱۴۲۹

جامی » هفت اورنگ » خردنامه اسکندری » بخش ۲۴ - حکایت آن مرغ ماهیگیر که حیله ای ساخت و آن ماهی ساده را در دام انداخت

 

... رسد از تو تیر بلا فوج فوج

زره پوش از آنیم دایم ز موج

کنون رفته از کار می بینمت ...

جامی
 
۱۴۳۰

جامی » هفت اورنگ » خردنامه اسکندری » بخش ۳۱ - خردنامه هرمس

 

... گران سنگ باری نهاده به فرق

به ساحل نیفکنده زان موج رخت

دهد جان شیرین در آن موج سخت

به اخلاق اهل کرم روی کن ...

... ز مرگ دوم عمر جاوید یافت

درین موج زن لجه رنج و بیم

ندارد جز این بهره مرد حکیم

که خود را کشیده ست بر ساحلی

گرفته ز موجش برون منزلی

گشاده ز دل دیده اعتبار ...

... که چون دیگران غرق دریا شوند

به موج اندرون زیر و بالا شوند

متاع خود آخر به طوفان دهند ...

جامی
 
۱۴۳۱

جامی » هفت اورنگ » خردنامه اسکندری » بخش ۴۶ - داستان رسیدن اسکندر به زمین هند و ملاقات وی با حکیمان ایشان

 

... کنم هر که را هست یزدان پرست

من آن موج جنبش نهادم ز باد

که یکدم ز جنبش نیارم ستاد ...

جامی
 
۱۴۳۲

جامی » هفت اورنگ » خردنامه اسکندری » بخش ۴۷ - حکایت آن حکیم کشتی شکسته رخت به دریا فکنده که بعد از نجات به واسطه حکمت به درجات رسید

 

... زمانه چو نوحش به کشتی نشاند

ز موج اشتران کف انداز مست

بر او حمله کردند و کشتی شکست ...

... به مطلوبی آرید روی امل

که از موج دریا نیابد خلل

اگر بگذرد موج دریا ز فرق

وگر کشتی افتد به طوفان غرق ...

جامی
 
۱۴۳۳

جامی » هفت اورنگ » خردنامه اسکندری » بخش ۵۰ - داستان ملاقات اسکندر باآن پادشاه زاده گریزان از تخت و افسر و مقالات ایشان با یکدگر

 

... بیا ساقیا می به کشتن فکن

کزین موج زن بحر کشتی شکن

سلامت کشم رخت خود بر کنار ...

... رهد هر که باشد سبک رو چو کف

درین قلزم از بیم موج تلف

جامی
 
۱۴۳۴

جامی » هفت اورنگ » خردنامه اسکندری » بخش ۵۳ - ظاهر شدن علامات وفات بر اسکندر و مکتوب نوشتن وی به سوی مادر

 

... به تن خونش از گرمی خور به جوش

ز جوشش چو زد در تنش موج خون

ز راه دماغش شد از سر برون ...

جامی
 
۱۴۳۵

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۹۲

 

... چو برگ عیش بسازی نخست یار طلب

ز موج حادثه کز اوج آسمان بگذشت

به کشتی می گلگون ره کنار طلب ...

جامی
 
۱۴۳۶

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۹۹

 

... ما ز آستان میکده گشتیم سربلند

یا رب ز موج فتنه مبادش اساس پست

جامی به پای خم چو سبو سر بنه که چرخ ...

جامی
 
۱۴۳۷

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۸

 

... جامی اهلیت اندیشه عشق تو نداشت

همتش رخت درین موج خطرناک انداخت

جامی
 
۱۴۳۸

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۶

 

... عمرها در کوی دانش خانه ای می ساخت عقل

موج زد طوفان عشق آن خانه از بنیاد برد

لذت غم های عشقت در مذاق جان نشست ...

جامی
 
۱۴۳۹

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۲

 

... سیل اشکم درنمی آید به چشم آن ماه را

گرچه هر شب موج آن بر اوج گردون می خورد

می کشد هر دم زمین در خود ز چشمم بحر خون ...

جامی
 
۱۴۴۰

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۶

 

... از دل نبرد حرف غمت وعده های وصل

شسته نشد ز لوح به موج سراب خط

جامی به یاد آن لب و خط خون دیده ریخت ...

جامی
 
 
۱
۷۰
۷۱
۷۲
۷۳
۷۴
۲۶۳