یاد آن مطرب که ما را هر چه بود از یاد برد
بادی اندر نی دمید اندیشه ها را باد برد
عمرها در کوی دانش خانه ای می ساخت عقل
موج زد طوفان عشق آن خانه از بنیاد برد
لذت غم های عشقت در مذاق جان نشست
آرزوی شادی و عیش از دل ناشاد برد
گوش بر افسانه گردون منه کین کوزپشت
لعل شیرین را به افسون از کف فرهاد برد
خواستم فریاد از دست تو هم پیش تو لیک
حیرت دیدارت از من قوت فریاد برد
بی گل لای می و خشت سر خم کی توان
باطن معمور ازین دیر خراب آباد برد
جامی از شاگردی پیر مغان شد می پرست
شد هنرور هر که رنج خدمت استاد برد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به یاد یکی از مطربان پرداخته که تاثیر عمیقی بر زندگی شاعر داشته و به مرور زمان او را از یاد برده است. شاعر از تجربههای عشق و دانش صحبت میکند و میگوید که هرچند در تلاش بودهاست، طوفان عشق تمامی تلاشها را از بین برده است. او همچنین به لذتهای ناشی از غم عشق و ناکامی در رسیدن به شادی اشاره میکند. در نهایت، شاعر به تأثیر آموزههای استادانش در زندگی و هنر خود اشاره میکند و به نوعی میگوید که رنج و تلاش برای یادگیری به ارزشهای بالاتری منجر میشود.
هوش مصنوعی: یاد آن نوازندهای میافتم که ما را فراموش کرد. بادی در نی دمید و همه تفکرات و اندیشههایمان را با خود برد.
هوش مصنوعی: سالها در جستجوی علم و دانش به ساختن خانهای مشغول بودیم، اما عشق به ناگاه به همراه طوفانی عقل آن خانه را از ریشه ویران کرد.
هوش مصنوعی: غم عشق تو به طور عمیق در وجودم جا گرفته و دیگر هیچ آرزویی برای شادی و خوشی در دل من باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: گوش به داستانهای دروغین آسمان نکن، چون این زیور با ارزشی که شبیه لعل شیرین است، با حیله و نیرنگ از دست فرهاد به سرقت رفته است.
هوش مصنوعی: میخواستم از دست تو فریاد بزنم و شکایت کنم، اما زیبایی و شگفتی دیدن تو باعث شد که نتوانم این کار را انجام دهم.
هوش مصنوعی: بدون گل، در میخانه و در کنار خمره، چگونه میتوان از باطن این مکان ویران و خراب بهرهمند شد؟
هوش مصنوعی: کسی که در کنار استاد خود زحمت کشیده و به او خدمت کرده است، به مرتبهای از مهارت و هنر میرسد که مانند جامی از تجربه و دانش پر میشود. این افراد که در مسیر یادگیری تلاش کردهاند، در نهایت به مقام والایی دست پیدا میکنند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دوش از دیرم ملک در حلقه او را برد
ناگه آن بت پیش چشمم آمد آنها باد برد
عشق او بازی ببازی دست عقلم تاب داد
شوخی شاگرد آخر پنجه استاد برد
سالها پرورد یوسف را بجان یعقوب زار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.