بخش ۲۰ - حکایت آن اشتر که به مشورت روباه در آب خسبید و در آخر بار وی گران تر گردید
کمان گردنی از پی و استخوان
کلاغش پی طعمه زاغ کمان
بدل گشته او را ز بار درشت
چو گردن به تقعیر تحدیث پشت
شده پیر و چون شاهد خودپرست
هم آیینه هم شانه او را به دست
نموده ز آیینه اش مرگ روی
ز بس محنت از شانه اش رفته موی
ز بی گوشتی ایمن از گرگ و شیر
چریدی به هر دشت و وادی دلیر
ز بس بوده کوهان او بارسنج
به پشتش ازان آمده کوه رنج
دوچارش فتاد از قضا روبهی
ز حالات حیلتگران آگهی
بدو گفت کای قانع سربلند
ازین باغ کرده به خاری پسند
ز گیتی نوردان چه کهنه چه نو
چو تو کیست کم خوار و بسیار رو
خرد کشتی خشک دریات خواند
کسی چون تو کشتی به خشکی نراند
چرایی چنین لاغر و پشت ریش
چرا آمد این پشت ریشیت پیش
نیازرده موری ز تو ماه و سال
چو مورت که کرد اینچنین پایمال
بگفتا چه گویم به تو حال خویش
خبرهای ادبار و اقبال خویش
گرفتار سنگین دلی گشته ام
که از وی به خون دل آغشته ام
به پشتم نهد از نمکسار بار
کشد زیر بارم به بینی مهار
نسنجیده باری به آنسان ثقیل
که از ثقل آن بشکند پشت پیل
ازان بار هر جا درافتم ز پای
بجنباند از زخم چوبم ز جای
چنین پشت و پهلوی من ریش ازوست
به هر ریش من آمده نیش ازوست
به ناله زبان کرده ام چون جرس
مرا هیچ کس نیست فریادرس
چو روبه شنید این حدیث دراز
پی چاره کاریش شد حیله ساز
بگفتا میان نمکسار و شهر
بود رودی از موج دریاش بهر
چو آنجا رسی زن در آن آب جک
که گردد نمک از گدازش سبک
وز آن پس برون نه ازان رود گام
سبک بار تا شهر خوش می خرام
شتر چون ز روبه شنید این سخن
بدان حیله شد خویش را چاره کن
پیاپی در آن دجله نیک تک
به یک نیمه آورد بار نمک
شتربان چو زان حیله آگاه شد
به چالاکی او را جزا خواه شد
به یکبار ترک نمکسار کرد
بدو جمله پشم و نمد بار کرد
ازان حیله مسکین شتر در حجاب
به دستور خود خفت در رود آب
ز بس آب برداشت پشم و نمد
یکی ده شده آن باز و ده گشت صد
به سختی همی رفت آن راه را
به نفرین همی گفت روباه را
که بادش ز روی زمین نام گم
که بر من روا داشت این اشتلم
من از یک نمک داشتم دل دو نیم
به آبم درافکند پشمین گلیم
گلیم خود از آب گر برکشم
ز شادی بر اوج فلک سرکشم
بیا ساقیا فکر آن باده کن
که دل را بود از حیل ساده کن
به یک جرعه ام ساز ازان شیر گیر
خلاصی ده از مکر روباه پیر
بیا مطربا نقشی از نو ببند
بزن این نوا را به بانگ بلند
که آنست شیر این گذرگاه را
که از سر کشد پوست روباه را
یکی اشتر از ضعف چون عنکبوت
سوی دشت شد تار تن گرد قوت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، داستانی درباره یک شتر و روباهی حیلهگر روایت شده است. شتر به خاطر بار سنگین نمک خود بسیار رنج میکشد و از سختیهای زندگیاش صحبت میکند. او به آرامی از ستم بار سنگین و مشکلات خود سخن میگوید و به یأس و ناامیدی دچار شده است. روباه که از درد شتر آگاه میشود، راه حلی را پیشنهاد میکند: به آب رودخانه برود تا بار نمک از دوشش سبک شود. شتر که به این فکر خوب میرسد، این کار را انجام میدهد اما در پایان، شتربان متوجه نقشه روباه میشود و به او جزا میدهد.
در نهایت، شتر از وضعیت خود گلهمند است و به این فکر میکند که اگر بارش سبک شود، شادتر خواهد شد و از خداوند میخواهد تا او را از مکر روباه نجات دهد. این داستان نمادی از سختیها و حیلههای زندگی و چگونگی غلبه بر آنهاست.
هوش مصنوعی: یک تیر کمان شکل که از گردن نحیفش آویزان است، به دنبال طعمهای مانند زاغ میباشد و همچنان که کلاغ استخوانش زیر نظر دارد، جستجویش ادامه دارد.
هوش مصنوعی: او به خاطر بار سنگینی که بر دوش دارد، مثل گردن شکسته و دردناک شده است.
هوش مصنوعی: او به سن و سالی رسیده که چون زنی خودخواه به زیبایی خود مشغول است و دائما در آینه به خود نگاه میکند و شانه به دست دارد تا موهایش را مرتب کند.
هوش مصنوعی: در آینه، صورت مرگ را نشان داده و بر اثر تمام رنجهایی که تحمل کرده، موهایش از شانهاش ریخته است.
هوش مصنوعی: تو بدون داشتن گوشت و جسمی، از خطر گرگ و شیر دوری کردی و با دلیری در هر دشت و وادی چرا کردی.
هوش مصنوعی: به خاطر سنگینی و فشار بارهایی که بر دوش اوست، او به شدت زحمت و رنج میکشد.
هوش مصنوعی: روزی یک روباه به طور ناگهانی گرفتار شد و به این شکل در مورد ویژگیهای حقهبازان و فریبکاران آگاه شد.
هوش مصنوعی: او به او گفت: ای کسی که به داشتههای خود راضی هستی، از این باغ که پر از گل و زیبایی است، با کاشتن خاری راضی شدهای.
هوش مصنوعی: از جهان گردشگران، چه کهنه و چه نو، هیچکس به اندازه تو مقام و ارزشات کم نیست و همواره درخشان و پررنگ باقی میمانی.
هوش مصنوعی: کسی مانند تو توانسته است که کشتی عقل را در دریا راهبری کند و آن را به خشکی نرساند.
هوش مصنوعی: چرا اینقدر لاغر شدهای و این ریشی که داری چه دلیلی دارد که به این وضعیت رسیده است؟
هوش مصنوعی: موری که نیازمند است، در پی تو میگردد و سالها میگذرد، حالا که تو چرا اینقدر او را نادیده گرفتهای و پایش را زیر پا گذاشتهای؟
هوش مصنوعی: او گفت: چه چیزی را دربارهی وضعیت خودم به تو بگویم، از داستانهای بد و خوب زندگیام؟
هوش مصنوعی: من در دام سنگینی از غم و دلشکستگی گرفتار شدم که به خاطر آن با خون دل آغشتهام.
هوش مصنوعی: کسی که به من کمک میکند و بار سنگینی را بر دوش من میگذارد، به من تکیه میدهد و مرا به حرکت وامیدارد.
هوش مصنوعی: اگر چیزی را ناپخته و بدون فکر حمل کنی، به قدری سنگین میشود که توانایی تحمل آن، حتی برای بزرگترین و قویترین موجودات (مثل فیل) را هم میشکند.
هوش مصنوعی: هر بار که از پا بیفتم، زخم چوبی که دارم مرا از جایی که هستم به حرکت درمیآورد.
هوش مصنوعی: من از تاثیرات او به شدت آسیبدیدهام؛ هر زخم و آزار من نشانی از او دارد.
هوش مصنوعی: نالههایم را مانند صدای زنگ در میآورم، اما هیچکس نیست که به فریاد من پاسخ دهد.
هوش مصنوعی: وقتی روباه این داستان طولانی را شنید، تصمیم گرفت یک راه حلی پیدا کند و هوشمندانه عمل کند.
هوش مصنوعی: در میان نمکسار و شهر، رودی وجود دارد که آب آن از دریا به آن میرسد و به شکل موجهایی زیبا جریان دارد.
هوش مصنوعی: وقتی به آنجا رسیدی، در آب غوطهور شو تا از حرارت آن، سبک و ملایم شوی و نمک به وجود بیاید.
هوش مصنوعی: پس از آن، دیگر نه بر آن رود میروم، به آرامی و با گامهای سبک به سوی شهر دلانگیز راه میسپارم.
هوش مصنوعی: شتر وقتی این حرف را از روباه شنید، تصمیم گرفت با تدبیر و فکری که دارد، برای خود راه حلی پیدا کند.
هوش مصنوعی: به طور مداوم و پیاپی در دجله، مقداری نمک را به تدریج و به شکل نیمهای به آب اضافه کرد.
هوش مصنوعی: هنگامی که شتربان از آن ترفند باخبر شد، با سرعت و هوشیاری به او پاداش داد.
هوش مصنوعی: او به یکباره تصمیم گرفت که از دنیای تجملات و لذتها دست بردارد و تمام اموال و داراییهای خود را به دیگران بخشید.
هوش مصنوعی: شتر ضعیف و ناتوان با ترفندهایی در حجاب پنهان شده و طبق دستوری که دارد، در آب خوابش برده است.
هوش مصنوعی: به سبب فراوانی آب و رطوبت، پشم و نمد به صورت غیرقابل استفاده درآمده و به نوعی زمین یا دهی گسترش یافت که در گذشته وجود نداشت.
هوش مصنوعی: روباه در حال عبور از یک مسیر دشوار بود و به شدت از آن گلایه میکرد و نفرین میکرد.
هوش مصنوعی: باد، نامی از زمین میبرد که با من بیرحمانه برخورد کرد.
هوش مصنوعی: من فقط با یک نمک، دلم را به دو نیم کردم و در آب افکندم، در حالی که فرش پشمیام بر روی آب افتاد.
هوش مصنوعی: اگر با شادی خود را از آب بکشید، میتوانم به اوج آسمان پرواز کنم.
هوش مصنوعی: بیا ای ساقی، به فکر آن میباش که دل را از ترفندها و پیچیدگیها رها کند و ساده و شاداب سازد.
هوش مصنوعی: مرا با یک جرعه از آن شیر سیراب کن تا از دسیسههای روباه پیر نجات یابم.
هوش مصنوعی: بیا ای نوازنده، دوباره تماشا کن و نوا جدیدی بساز، این ملودی را با صدای بلند بنواز.
هوش مصنوعی: شیر این مسیر کسی است که میتواند با قدرت و شجاعت خود، پوست روباه را که نماد ظرافت و احتیاط است، از سرش بردارد. یعنی او با قدرت و جرأت میتواند بر مشکلات غلبه کند.
هوش مصنوعی: یک شتر از ضعف و ناتوانی، مانند عنکبوت، به سوی دشت حرکت میکند و بدنش به خاطر کمبود آب و غذا، به شدت لاغر و نازک شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.