... چون عهد تو را به باد دادند همه

از چرخ به خاک درفتادند همه

... وین خانه و این آب روان اندر وی

چرخ است و ره کاهشکان اندر وی

... مگر با ستاره یکی راز داشت

نه دز بود کآن چرخ را باره بود

بدو اندورن مرد خونخواره بود ...

... چنین داد پاسخ که سیصد گذشت

کنون چرخ بر سیصد و هفت گشت

مگر گاه آن باشد ای شهریار ...

... مرا پادشاهی نخواهد رسید

چنین آمد از چرخ گردان پدید

به یزدان پرستی مرا ره نمای ...

... نه بینی همانا ز یزدان گریز

نه با چرخ گردان توانی ستیز

فراوان بگفت و بنالید سخت ...

... ز تیغش نیامد رها اژدها

همی گشت از این گونه چرخ بلند

نشد کوش سیر از کمان و کمند ...

... توانا تویی ما همه ناتوان

به فرمان تو چرخ گردان روان

چه گوید سپاس تو ایرانیان ...

... که کشتی برایشان نیاید بدید

سپیده چو بنماید از چرخ روی

بپوشد جهان زیر حاوس موی ...

... شگفتی یکی داستان بینم این

کجا چرخ رانده ست بر شاه چین

کنون من به فر جهانجوی شاه ...

... همی راه دشمن نگهداشتند

خروش از بر چرخ بگذاشتند

همان شب یکی کنده فرمود شاه ...

... به ایرانیان گفت خسرو به درد

که ما را چو چرخ روان خیره کرد

یکی چاره باید سگالید باز ...

... که هستیم پی خسته ی روزگار

ز ما و نیاکان ما چرخ مهر

بریده ست ای خسرو خوبچهر ...

... که بارد بر این تخمه چندین ستم

که دارد خود از چرخ گردون وفا

که دارد چنان تخمه را بینوا ...

... تن شاه ایران بنیرو شود

شود چرخ گردنده با او به مهر

برآرد دمار از تن دیوچهر ...

... دوبار این چنین کار پیش آمدت

نه چرخ روان خون خویش آمدت

شنیدی که هرگز گزیده ست مار ...

... چنان میغ پیوست و گرد سپاه

که پیدا نبد چرخ و از گردماه

ز خون یلان بر زمین جوی شد ...

... سپه تا به نزدیک دریا بتاخت

همی نعره از چرخ برتر فراخت

ز چیزی که بردند بگذاشتند ...

... که نیز آتبین را ندیدند روی

چنان گوی بر چرخ پرواز کرد

که با ماه گفتی همی راز کرد

نبودی رسیده به نزد زمین

که بر چرخش انداختی آتبین

چنان تاختی زیر هنجارگوی ...

... چو دینار در پای اسبش بریخت

تو گفتی همه چرخ دینار بیخت

چنان دید در بخشش گنج رنج ...

... همین آفتاب و درخشنده ماه

ستاره که بر چرخ دارند راه

چنین داد پاسخ که ایشان همه ...