گنجور

 
۱۳۲۱

حکیم نزاری » ادب‌نامه » باب پنجم - در اجتهاد و احتیاط کردن » بخش ۱

 

... مرو نیز چندانک رانی به راه

که اسبت زند خویش بر اسب شاه

زیان داردش خاصه دلخسته را ...

... سخن راند از روزگاری دگر

چنان ران که باشد سر اسب شاه

مقابل به زین تو ای نیکخواه ...

... دگر آنک در موکب شهریار

مشو هیچ بر اسب بدخو سوار

چو در آب راند وگر در خلاب

مران بر عقب اسب خود برشتاب

خردمند هم در کشد دامنش ...

... به ملک و به مال و به خان و به مان

خطرهای دیگر به اسباب ها

کزان بر ضمیر اوفتد تاب ها ...

... اگر پادشا دوست دارد و لیک

لباس گرانمایه و اسب نیک

برآورده ایوان و کاخ و رواق ...

حکیم نزاری
 
۱۳۲۲

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۲

 

... از پشت رقیب تو کشم تسمه چندین

تا گنجفه اسب تو از پته نباشد

چون موی شد از فکر میانت تن خسرو ...

امیرخسرو دهلوی
 
۱۳۲۳

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۸

 

... صحبت دیرینه وه کز دل چسبان بیرون رود

بانگ پای اسب آیدازدرم یارب گهی

کز سیه بخت من این خواب گران بیرون رود ...

امیرخسرو دهلوی
 
۱۳۲۴

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۲۰

 

... آواز ارغنون ندهد ذوقم آن چنان

کاواز پای اسب تو ناگاه بشنوم

دل پاره های خون فگند همچو برگ گل ...

امیرخسرو دهلوی
 
۱۳۲۵

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵

 

... دوش می آمد سوار از دور و من نزدیک بود

کز سرشادی ببوسم پای اسب بوز را

مدعی را دل ببرد از چشم مست شیرگیر ...

اوحدی
 
۱۳۲۶

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۰

 

رخش روابود ار اسب دلبری تازد

که گوی سیم به چوگان مشک می بازد ...

اوحدی
 
۱۳۲۷

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۷

 

... اگر آن چشم کمان کش به کمین برخیزد

ای بسا خانه که بر اسب شود تنگ و سوار

تا سواری چو تو از خانه زین برخیزد ...

اوحدی
 
۱۳۲۸

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۳

 

... ماه بر زمینش نهاده رخ

چون بر اسب خوبی سوار شد

وانکه دید روی نگار من ...

اوحدی
 
۱۳۲۹

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۳

 

... ز آشنایان همچو فرزین بگذری

با غریبان اسب لطفت زین بود

چون به بخت اوحدی آید سخن ...

اوحدی
 
۱۳۳۰

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۹

 

... هر سواری زان لب شیرین شکاری می کند

اسب بخت ما دریغ ار نیستی بنگ ای پسر

با جفا دیگر چرا تنگ اندر آوردی عنان ...

اوحدی
 
۱۳۳۱

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۴

 

... تنگ شکر چه می کنی لعل خموش او نگر

شیوه کنان چو بگذرد بر سر اسب گوی زن

تندی مرکبش ببین گرمی و جوش او نگر ...

اوحدی
 
۱۳۳۲

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۸

 

... ز بهر شکاردل خستگان

بر اسب بلا بسته ای زین عشق

کسی با خیالت نخسبد دمی ...

اوحدی
 
۱۳۳۳

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۸

 

... بر ثوابت جزع ایشان را ستم

از کواکب اسب ایشان را ستام

کوچ ایشان رحلت صیف و شتا ...

اوحدی
 
۱۳۳۴

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۹

 

... وز چشم عرب لعل تو صد چشمه گشاده

خوبان عرب بر سر اسب تو دویده

شاهان عجم پیش رخت گشته پیاده ...

اوحدی
 
۱۳۳۵

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۰۰

 

... دایم بسان پسته خندان و دل شکسته

ز اسب وجود جسته چون اوحدی پیاده

اوحدی
 
۱۳۳۶

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱۰

 

... ترکان شهسوار برون می نهند رخ

ما را که اسب نیست برانیم بیدقی

هر جا که عاقلیست درین فصل مست شد ...

اوحدی
 
۱۳۳۷

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳۸

 

... به شکلی می دوانم مرکب عمر

که اسب تند بر صحرا دوانی

زمان ما به آخر رفت ازین بیش ...

... چه برخورداری از رختی توان دید

که دزدش کرده باشد پاسبانی

چو خواهد برد باد این لالها را ...

اوحدی
 
۱۳۳۸

اوحدی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱ - له فی‌المناجات

 

... کی چو خورشید منور در کلاه آری مرا

اسب خیرم لاغرست و خنجر کردار کند

آن نمی ارزم که در قلب سپاه آری مرا ...

اوحدی
 
۱۳۳۹

اوحدی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵ - وله روحه‌الله‌روحه

 

... تیر چون از شست بیرون شد پشیمانی چه سود

اسب چوگانی خریدی زین زرین ساختی

چون نخواهی برد گویی اسب چوگانی چه سود

گر به دیوان قیامت بردنت باید حساب ...

اوحدی
 
۱۳۴۰

اوحدی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷ - فی‌الموعظة و تخلصه فی‌النعت و المناقب

 

... با این پیادگی که تو بینی کم از زنم

گر اسب هیچ مرد دلاور به من رسید

این نیست جز نتیجه زاری وزانکه من ...

اوحدی
 
 
۱
۶۵
۶۶
۶۷
۶۸
۶۹
۱۱۷