گنجور

 
۱۳۰۱

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت دوم » بخش چهارم - قسمت اول

 

... نیز سلامی والا بر پیامبرش مصطفی بادا

و نیز بر اهل بیت اطهارش تا آن زمان که روز و شب در گردش است اما این بنده که به بخشایشش به روز جزا امید دارد

بهاء الدین عاملی - که خداوند از گناهانش درگذرد و بر عیوبش پرده در کشد - گوید روزگاری به قزوین به چشم دردی سخت دچار شدم که دل را به درد همی آورد ...

شیخ بهایی
 
۱۳۰۲

شیخ بهایی » کشکول » دفتر دوم » بخش دوم - قسمت اول

 

... پنداشت که بعد از او مرا خوابی هست

از گردش چرخ واژگون می گریم

وز جور زمانه بین که چون می گریم ...

شیخ بهایی
 
۱۳۰۳

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش دوم - قسمت اول

 

... یکی از معتمدان حکایت کرد در یکی از سفرهای خویش به قبیله ی بنی عذره رسیدم به یکی از خانه های آن قبیله فرود آمدم

در آن جا دخترکی را دیدم کمال را زینت جمال خویش ساخته است و از زیبایی و سخن گویی وی حیرت کردم تا روزی از خانه بدر شدم و در قبیله به گردش پرداختم

جوانی زیبا روی را دیدم که عاشقی از سیمایش هویدا بود باریک تر از ماه یکشبه بود و از شاخه ای باریک لاغرتر آتش زیر دیگی برمی افروخت و گریان اشعاری همی خواند که از آن ها این ابیات را به خاطر دارم ...

شیخ بهایی
 
۱۳۰۴

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش چهارم

 

... به پیمان شکنی برادرم را همسر گزیدی کسی که تو را غادر نامید چه نیک نامید

مونس تازه مبارکت باد و گردش روزگار به کامت مباد

امید که تا صبح به من پیوندی و چنان شوی که بامدادی من شدم ...

شیخ بهایی
 
۱۳۰۵

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت اول » بخش اول

 

... نزدیک رسید کار می ساز

با گردش روزگار می ساز

جز آدمیان هر آنچه هستند ...

شیخ بهایی
 
۱۳۰۶

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت اول » بخش چهارم - قسمت اول

 

... میل غنا مکن که غنا صورت عنا است

عاریتی است هر چه دهد گردش سپهر

عارض بود بیاض چو از گرد آسیا است ...

شیخ بهایی
 
۱۳۰۷

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت اول » بخش پنجم - قسمت اول

 

... مرد کودک را بدوش گرفت و از نزد قاضی بدر شد براه حضی شده ی دیگری وی را دید و پرسید از کجا می آیی گفت مپرس و خویشتن را نجات ده چه قاضی زنازادگان را بین حضی شدگان قسمت همی کند و این کودک نصیب من شده است

در گردش افلاک چو کردم نظری

از مردم آدمی ندیدم اثری ...

شیخ بهایی
 
۱۳۰۸

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت اول » بخش پنجم - قسمت دوم

 

... از آن بنوشیدم آن را آبی آمیخته با قاووت و شکر یافتم که تا آن زمان لذیذتر و خوش بوتر از آن ننوشیده بودم پس از آن دیگر وی را ندیدم تا زمانی که به مکه شدیم و شبی وی را در کنار گنبد میزاب نیمه شب دیدم که با گریه و ناله نماز همی خواند

سپیده که زد نماز دیگری بخواند طواف کرد و خارج شد من نیز در پی او برفتم و بدیدم که خدم حشم و اموال و غلامان فراوان دارد و برخلاف آن است که در راه ویرا دیده ام مردمان گردش جمع همی شوند و سلامش همی گویند و از وی برکت جویند

پرسیدمشان که او کیست گفتند موسی بن جعفر کاظمع است گفتم اگر این فضل و عجاب از آن جز او بود به شگفت همی آمدم ...

شیخ بهایی
 
۱۳۰۹

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت دوم » بخش اول - قسمت اول

 

... کرده بر خفته دلان نوحه گری

چرخ در گردش از این بانگ و نوا

کوه در رقص از این صوت و صدا ...

شیخ بهایی
 
۱۳۱۰

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت دوم » بخش دوم - قسمت اول

 

... جهان چون اژدهای پیچ در پیچ

بجز دود سیه گردش دگر هیچ

شبی زین گونه تاریک و جگر سوز ...

شیخ بهایی
 
۱۳۱۱

رضی‌الدین آرتیمانی » ساقی‌نامه

 

... به هر جا شدم سر به سنگ آمدم

بیا ساقیا می بگردش در آر

که دلگیرم از گردش روزگار

میی ده که چون ریزیش در سبو ...

... شراب ز شب مانده باقی کجاست

بیا ساقیا می بگردش در آر

که می خوش بود خاصه در بزم یار ...

رضی‌الدین آرتیمانی
 
۱۳۱۲

رضی‌الدین آرتیمانی » قصاید » شمارهٔ ۵ - قصیده

 

... هرگز نروم دگر دم هر کو

در گردش روزگار حیرانم

بگذارم جان که تن شود فربه ...

رضی‌الدین آرتیمانی
 
۱۳۱۳

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹

 

... کاین خیال دید از آن چشم که حیرانش نیست

نرگس از گردش چشمت به شراب افتادست

می پرستیست که مخمور به دورانش نیست ...

نظیری نیشابوری
 
۱۳۱۴

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲

 

... از خنده های تلخ صراحی به کار ما

جز خون دل به گردش چشم ایاغ نیست

تلخ است بی تو عمر نظیری چه زندگیست ...

نظیری نیشابوری
 
۱۳۱۵

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶

 

... که عکس طلعت زنگی بر آینه زنگ است

به گردش مه و خورشید طعنه ها دارم

به بخت خویش زیانکاره بر سر جنگ است ...

نظیری نیشابوری
 
۱۳۱۶

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۲

 

... همیشه همچو اجزای خط پرگار در کاریم

کجا در دور چرخ و گردش انجم درنگ افتد

نظیری بهر حظ تن اسیر نفس گردیدی ...

نظیری نیشابوری
 
۱۳۱۷

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۵

 

... از آن برجم که هرگه عقده یی در پیش چرخ آید

ز دوران ماه من ماند ز گردش سال من افتد

بزن بر نامه ام ای ابر محشر از کرم برقی ...

نظیری نیشابوری
 
۱۳۱۸

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۲

 

... بوی از سوختگی های کبابم نبرد

سرخوش از گردش چشم و لب میگون کندم

زود مستم به سوی بزم شرابم نبرد ...

نظیری نیشابوری
 
۱۳۱۹

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۸

 

ز گردش های چشمش مستی پیمانه می خیزد

گره از ابروان می خیزدش مستانه می خیزد ...

نظیری نیشابوری
 
۱۳۲۰

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۲

 

گردش چشم بتان مستی من حالی کرد

دور وارون نتواند قدحم خالی کرد ...

نظیری نیشابوری
 
 
۱
۶۴
۶۵
۶۶
۶۷
۶۸
۱۳۰