اشک در دیده نیارم که حجابم نبرد
حایل گریه کنم شرم که آبم نبرد
طپش و تابش من گرم سئوالش سازد
صد ادا هست که کس پی به جوابش نبرد
گشته ام پی سپر حادثه چون گنج یتیم
جز خضر راه به دیوار خرابم نبرد
خوار از عجز و تنزل شده ام می خواهم
که به صلحش نروم تا به عتابم نبرد
بس که عطر گل و مل راه مشامش بگرفت
بوی از سوختگی های کبابم نبرد
سرخوش از گردش چشم و لب میگون کندم
زود مستم، به سوی بزم شرابم نبرد
قطعه سبز خطش دیده ام و چشمه نوش
هوس از راه به هر نقش سرابم نبرد
نکنم یاد لب باده فروشش به نماز
که ز مسجد به خرابات خرابم نبرد
نپرد مرغ که واله نکند امیدم
نوزد باد که از پای شتابم نبرد
هرشب از نرگس فتان به کمین نظرم
صد فسون ساز نشاندست که خوابم نبرد
نیست از باده به جز باد «نظیری» در دست
نگذرد آب رز از کام که آبم نبرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.