گنجور

 
۱۲۸۱

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۸۹ - نامه افراسیاب به سوی طورگ و فرستادن شیر مرد

 

... همی بود بایست بر جای خویش

نه بنهادن از دژ یکی پای پیش

که گر بدکنش دشمن بد گمان ...

... ز توران سپاهند بهر حصار

شتابنده اند از پی کارزار

بفرمود تا لشکرش برنشست

کمر بر میان تاختن را ببست

بیامد شب تیره مانند کوه ...

... فراوان بکردند از ایشان تباه

بکردند تاراج بنگاهشان

همه خیمه و اسب و خرگاهشان ...

... به چاره خردمند بسیار هوش

به بند اندر آرد پلنگ و وحوش

یکی نامه نزدیک هر دو سپاه

که بنوشته بودند در پیش راه

نوشت و چنین گفت کای بخردان ...

... سپه را در آن دژ برم در زمان

بدین چاره بستانم آن دژ مگر

که چاره جز این نیست ما را دگر ...

... چوما نیز آهنگ هامون کنیم

بن و بیخ ایرانیان بر کنیم

سپاه و سپهبد در این گفتگوی ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۲۸۲

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۹۰ - گرفتن فرامرز،حصار را و کشتن طورگ ونامه نوشتن به شاه کیخسرو و پاسخ یافتن

 

... ندانسته در کار تیزی مکن

بیندیش و بنگر ز سر تا به بن

به گفتار شیرین بیگانه مرد ...

... ببخشودشان مهتر نامدار

بفرمود تا باز بستند بار

برفتند و از دژ برآورده گرد ...

... ز دریای فکرت به سر شد روان

زبانش چو از روز بنمود شب

به نام جهاندار بگشاد لب ...

... گذشت و تن خویش با چند مرد

به دژ اندر افکند و در بند کرد

فراوان بگشتیم گرد حصار ...

... بخواه آنچه باید ز گنج و سپاه

ز خواهش نبستست کس بر تو راه

نهاد از بر نامه مهری چو قیر ...

... ابا نامه خسرو خسروان

ببوسید و بنهاد نامه برش

ثنا خواند بر شاه و بر لشکرش ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۲۸۳

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۹۱ - رفتن فرامرز به هندوستان و نشاندن دستور در مرز خرگاه و نامه نوشتن به رای هند

 

... وزو دارد آرام خاک سیاه

خداوند اویست و ما بندگان

به فرمان و رایش سرافکندگان ...

... شده پست کردار اهریمنی

شهان جهانش همه بنده اند

به فرمان او گردن افکنده اند ...

... ز شمشیر تیز آتش اندر زنم

بن و بیخ هندی ز بن برکنم

یکی داستان دارم از شاه یاد ...

... به قنوج بودی نشستنگهش

همان گنج و لشکرگه و بنگهش

از آنجا که بد پهلوان سپاه ...

... بدو داد پس نامه پهلوان

از آن پس که بنشست روشن روان

درودش رسانید و بردش نماز ...

... به فر بزرگی و شاهنشهی

زمین بنده شد آسمانش رهی

گذر کرد از آب جیحون بر اسب ...

... ز خاور زمین تا در باختر

همه بسته دارند پیشش کمر

سپهدار او توس نوذر نژاد ...

... تو با وی به پرخاش گویی سخن

نه سر بینم این گفتگو را نه بن

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۲۸۴

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۹۳ - رزم فرامرز با تجانوی هندی

 

... بفرمود تا کوس بر پیل مست

ببستند و خود بر تکاور نشست

بتوفید کوس و بغرید نای ...

... ابر پشت پیلان جنگی دمان

گشاده بر و تنگ بسته میان

وز آن سو تجانوی سالار هند ...

... به پرخاش من صد تو چون دیو سند

کند پایشان سست شمشیر و بند

چو من نیزه گیرم به هنگام کار ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۲۸۵

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۹۵ - گرفتن فرامرز،تجانو را به خم کمند

 

... همی خواست آن گرد یزدان پرست

که آن دیو دژخیم را بسته دست

بسی حمله کردند بر یکدگر ...

... سپهبد طلب کرد ایرانیان

بدان تا ببندندش اندر زمان

چهل پاره زنجیر پولاد بند

ببردند پنجاه پاره کمند

ببستند دست و سر و پای او

به زنجیر بردند از جای او ...

... بفرمود شیر اوژن کینه کش

بدان بند پولاد زنجیر سخت

ببستند آن دیو را بر درخت

نگهبان برو کرد صدمرد گرد ...

... به گردون برافشاند از چهره خاک

بزد دست و بگسست زنجیر و بند

زبیخ آن درخت گشن را بکند ...

... برو پر ز چین کرد و دل را دژم

بیامد سوی دیو جسته ز بند

بینداخت بر دیو دون آن کمند

ز بند کمندش دد شوربخت

بجست و بینداخت به وی درخت ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۲۸۶

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۹۶ - لشکرکشیدن رای هندی به جنگ فرامرز و رفتن فرامرز به رسم فرستاده،نزدیک رای

 

... سپهبد چو بشنید از او این سخن

یکی رای دیگر برافکند بن

چنین گفت آن نامور پهلوان ...

... ببینم که چونست و چندین سپاه

یکی بنگرم جای آوردگاه

ز نیک و بد روزگار کهن ...

... به مردی و دانش ببینم ورا

از آن پس ببندم ره کینه را

بدو مهتران پاسخ آراستند ...

... چنین داد پاسخ کزین باک نیست

سرانجام بستر بجز خاک نیست

مرا گر شود سال بر صدهزار ...

... شب و روز افراخته دار سر

سگالیده جنگ و بسته کمر

چو این پند و اندرز با او بگفت ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۲۸۷

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۹۸ - پاسخ دادن رای هندی، فرامرز را

 

... سپهبد خود است و پرسته خود است

بدان آمدست او که تا بنگرد

ببیند سپه را و هم بشمرد ...

... همین فر و رخسار و گفتار تو

بنه دل بر این بوم هندوستان

در این جایگه با چنین دوستان ...

... منت چون پدر باشم و دیگران

به فرمانت بسته کمر بر میان

دهم دختر خویشتن مر تو را ...

... ز تیغ یلان تو خسته شوم

من و این سپه بندگان توییم

به خواری سرافکندگان توییم ...

... به همراهی آیی بر پهلوان

بدین عهد بستند و برخاستند

یکی رزمگاهی بیاراستند ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۲۸۸

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۰۰ - طلب کردن فرامرز،همایون را

 

... سوی دوستی آورد با تو روی

بگفت این و بنشست و ساغر گرفت

زکردار گیتی بمانده شگفت ...

... می خوشگوار و زمین پرنگار

بنالید ابریشم از زیر زار

بفرمود پس خسرو هندوان ...

... نیاسود یک تن ز ایرانیان

همه شب ز پیکار بسته میان

چو خورشید بر چرخ زنگارگون ...

... سپهبد بدین گونه خرسند کرد

ز نیرنگ و افسون رهش بند کرد

گمانش چنین بدکه آن شیر مرد ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۲۸۹

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۰۴ - رزم کردن رای هندی با فرامرز

 

... مگر دشمن من به چنگ آورید

فرامرز را پیش من بسته دست

گرفته بیارید برسان مست ...

... چو دیوار گرد اندرش جاودان

ببستند و کردندش اندر میان

فراوان برو تیر بگذاردند ...

... سراسر سپه را به هم برزدند

بکشتند و بستند و بر سر زدند

چو آوردگه شد ز پیلان تهی ...

... شکسته شد از میسره میمنه

یله کرد هندو سلاح و بنه

چو از میمنه دید شیروی گرد ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۲۹۰

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۰۷ - بخشیدن کیخسرو،رای هندی را به فرامرز

 

سپیده چو از باختر زد درفش

چو کافور شد روی چرخ بنفش

زمین تازه شد کوه چون سندروس ...

... بدو گفت ای شاه با پیل و کوس

یکی بنده ام پیش تختت به پای

چنان چون بفرمایی آرم به جای ...

... سپهدار هندی آن مرز کرد

بدو گفت من شاه را بنده ام

به فرمان و رایش سرافکنده ام ...

... زمین را ببوسید و آمد به در

ره هند را تنگ بسته کمر

از آن پس که آمد برون شاه هند ...

... نشاندند بر تخت و بر تاج زر

به فرمانش بستند یکسر کمر

همه عهد کردند مردان هند ...

... مهارک که بر تخت من کرده یاد

یکی بنده ای بود باب مرا

پرستنده خاک و آب مرا ...

... بدو رای گفتا که فرمان تو راست

دلم بسته رای و فرمان تو راست

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۲۹۱

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۱۰ - رزم فرامرز با مهارک هندی

 

... چو رعد بهاران بغرید کوس

زمین تیره گشت و سپهر آبنوس

دمید آتشی اندر آن کارزار ...

... به پیلان بیاراست پس میمنه

پس و پشت لشکرش جای بنه

بیاراست چون میمنه میسره ...

... برون کرد از آن سپه هفت گرد

که بنماید اندر هنر دستبرد

به پیش آمدش پهلو شیردل ...

... سپر بر سرآورد چون شیر نر

فرو برد چنگش به بند کمر

گرفت و برآورد و زد بر زمین ...

... برو راست کرده به تندی سنان

چو آمد بزد بر کمربند اوی

ز زین در ربودش به کردار گوی ...

... دلاور سواران ایرانیان

کمان بر زه و تنگ بسته میان

یکی تیره باران بکردند سخت ...

... فکندند و گشتند و خستند شان

گرفتند و بردند و بستندشان

از ایشان بسی خواسته یافتند ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۲۹۲

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۲۲ - عاشق شدن دختر کهیلا بر فرامرز

 

... همان ساعد و زخم کوپال او

دل و جان به مهر اندرش بسته ام

شب و روز از مهر او خسته ام ...

... همی گوید ای نامور پهلوان

گرم بنده خوانی به روشن روان

کمر بندمت پیش تو چون شمن

مگر رام گردد دل تو به من ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۲۹۳

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۲۳ - سخن گفتن دایه با فرامرز در کار دختر

 

... گل اندام و گلرنگ و گلنار فام

دل آرای و دلجوی و دلبند نام

خردمند با زیب و با ناز و شرم ...

... به یکباره دل نزد تو رای کرد

دلم بسته روی و موی تو شد

خرد رفته هوش کوی تو شد ...

... بدین عهد بگرفت دستش به دست

یکی خورد سوگند و پیمان ببست

سبک دایه برخاست از پیش او ...

... چو بشنید دختر به دل شاد شد

ز بند غم و غصه آزاد شد

به دایه چنین گفت کای مهربان ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۲۹۴

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۲۷ - رفتن فرامرز به جزیره فیل گوشان

 

... یلانی به بالا به مانند ساج

به تن آبنوس و به رخسار عاج

ز سر تا قدم گوش همچون سپر ...

... شوی گر به بیشی نداری نیاز

ز من بشنو این پند را کار بند

نشاید که یابی در اینجا گزند ...

... که شیر ژیان گور پی خسته را

و یا باز بر کبک پر بسته را 

بدان تا به گیتی بسی روزگار ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۲۹۵

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۲۸ - رزم کردن فرامرز با فیل گوشان

 

... سپه برنشاند و بزد بوق و کوس

زمانه شد از گرد چون آبنوس

سپاهی کز آسیب ایشان زمین ...

... به کردار باد دمنده بجست

بن نیزه زد از هوا بر زمین

ز بالا چو باد اندر آمد به زین ...

... نشستند بر بادپایان همه

چو بنشست براسب شیر و رمه

همه تیر بر دست و بر زه کمان ...

... خدنگ از بر چرخ پرواز کرد

بزد بر کمربند گرد دلیر

گذر کرد از او تیز پیکان تیر ...

... درافکند بر چرخ گردان غریو

برآورد و بنمود حمله به شیر

سپر بر سر آورد گرد دلیر ...

... چو آتش در آن فیل گوشان فتاد

یکی را کمر بند بگرفت خوار

برآورد اندر صف کارزار ...

... تهی گشت از آن فیل گوشان زمین

به تاراج بستند از آن پس کمر

چه گردان و چه مهتر نامور ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۲۹۶

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۲۹ - رسیدن فرامرز به نخجیر برهمن و سئوال کردن

 

... مگر بهره یابیم از پندشان

نیوشیم گفتار دلبندشان

چو ملاح گفت و سپهبد شنود ...

... همین بوم و بر بر تو فرخنده باد

همه دشمنان پیش تو بنده باد

خنک این جزیره به فر تو شیر ...

... سپهبد بر او به زانو نشست

گشاده دل و دست کرده به بست

بیامد برهمن نشست او برش

گیا بسته بر خویش و چشم و سرش

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۲۹۷

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۳۰ - سئوال فرامرز از برهمن

 

... خردمند از این خانه جوید حذر

هر آن کس که دل بندد اندر جهان

هشیوار خواند وی از ابلهان ...

... سر و تاجش اندر مغاک آورد

بماند دلش بسته این سرای

خرامش نیاید به نزد خدای ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۲۹۸

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۳۱ - سئوال دوم فرامرز از برهمن

 

... که از گفتنت دل شکسته شود

در نیکویی بر تو بسته شود

زبان را ز گفتار بد بند کن

دل و دیده سوی خردمند کن ...

... که گردی پشیمان تو نزد خرد

دروغ از بنه هیچ گونه مگوی

که تیره شود در جهان آبروی ...

... ز دور حسد مرد پرهیز جوی

سخن نزد او از بنه خود مگوی

دلت را به گفتار بد گوش دار ...

... ازین گونه چندان که گویم سخن

ز گفتار یک شمه ناید به بن

ز پیر جهان دیده می نوش پند

دل اندر فریب زمانه مبند

که گیتی نماند به کس جاودان ...

... مرا دل ز دینار پرکین بود

خرد گر به دینار بسته شود

دل از کام و امید خسته شود ...

... سخن گفت با موبدان و سپاه

چو بنشست در بارگه نامور

برهمن بیاورد با خویش بر

سپهدار بر تختش بنشاختش

ز خوبی بسی آفرین ساختش

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۲۹۹

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۳۵ - کشتن فرامرز،اژدها را

 

... ز دریا برآمد سوی بیشه رفت

ابا مهتران روی بنهاد تفت

بفرمود تا از لب جویبار ...

... همانگه برآمد به جای نشست

بر آن تیغ برنده بنهاد دست

کمان بستد و تیرهای خدنگ

که آید به نزد دد تیزچنگ ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۳۰۰

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۳۷ - رفتن فرامرز به قیروان و پذیره شدن شاه قیروان،او را

 

... پذیره شدند و کمر بر میان

ببستند بر رسم و راه کیان

برفتند تا زان دو هفته به راه

بر پهلوان گرد لشکر پناه

ببسته ابر پیل رویینه خم

زمین گشت پوشیده از نعل و سم ...

... نشاندش بر تخت و کردش نثار

ازآن پس کمر بست چون بندگان

همان نامدار و پرستندگان ...

... فرستاد ما را بدین بوم و بر

به شمشیر این مرز را بستدیم

جهانی ز خنجر به هم بر زدیم ...

... من از بهر پارنج پوران جوان

یکی گنج بنهاده ام زیر آن

چو این کار آید به دستش تمام ...

... از آن نیکویی و سران سرفراز

به چهر و به یال تو چون بنگرم

به روشن روان این گمان می برم ...

... هراسان ازو بر سپهر آفتاب

سروهاش چون آبنوسی درخت

شود کوه خارا ازو لخت لخت ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
 
۱
۶۳
۶۴
۶۵
۶۶
۶۷
۵۵۱