گنجور

 
۱۲۶۶۱

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » شمارهٔ ۸ - برای کتابِ آقای مخبر السَّلطنه گفته شد در خیالاتِ عالیِ طفل

 

... از پس شخم می فشانم تخم

گندمم چون به بار آمد و جو

متمول شوم به گاه درو ...

ایرج میرزا
 
۱۲۶۶۲

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » شمارهٔ ۱۱ - کار و کوشش سرمایۀ پیروزی است

 

... تا چه خود از بدو عمل کشته بود

بار کش آورد و بر آن بار کرد

روی ز صحرا سوی انبار کرد

در سر ره تیره گلی شد پدید

بار کش و مرد در آن گل تپید

هرچه بر آن اسب نهیب آزمود ...

... کای تو کننده در خیبر ز جای

بر کنم این بار کش از تیره لای

هاتفی از غیب به دادش رسید

کامدم ای مرد مشو نا امید

نک تو بدان بیل که داری به بار

هر چه گل تیره بود کن کنار

تا منت از مهر کنم یاوری

بار خود از لای برون آوری

برزگر آن کرد و دگر ره سروش ...

... تا شوم الساعه مددکار تو

باز رهانم ز لجن بار تو

مرد نیاورده به شلاق دست

بار ز گل برزگر از غم برست

زین مدد غیبی گردید شاد ...

ایرج میرزا
 
۱۲۶۶۳

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » شمارهٔ ۱۷ - شکوۀ شاگرد

 

... که هم خود را کسل سازند و هم من

به شاگرد و معلم بار بسیار

به گردن هست و باید برد ناچار

ایرج میرزا
 
۱۲۶۶۴

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » شمارهٔ ۱۹ - شوقِ درس خواندن

 

... هر دو مقدور خود به کار آرند

تا مرا درس خوان به بار آرند

عشق باشد به درس و مشق مرا ...

ایرج میرزا
 
۱۲۶۶۵

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » شمارهٔ ۲۷ - قبلۀ آمال

 

... چشم حجاج به دنبال سر است

من هم از کوی تو گر بستم بار

باز با کوی تو دارم سر و کار ...

ایرج میرزا
 
۱۲۶۶۶

ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۳۸ - بهشت و دوزخ

 

... که دعوت همه بر منهج صواب کند

من از جحیم نترسم از آن که بار خدای

نه مطبخی است که در آتشم کباب کند ...

ایرج میرزا
 
۱۲۶۶۷

ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۴۳ - کار و بار

 

ندانم از چه به هر جا که لفظ کار آید

ردیف آن را فی الفور لفظ بار کنند

برای آن که چو گاری به دستشان افتاد

بر آن سرند که تا بار خویش بار کنند

پیاده های سپاهی به شهر ما هر یک ...

ایرج میرزا
 
۱۲۶۶۸

ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۴۷ - تاریخ وفات عزیز علیا (۱۳۰۶ هق)

 

... چو زین سرای غرور به صحن دارالسرور

به عزت و احترام بار اقامت گشود

از پی تاریخ فوت ایرج قاجار گفت ...

ایرج میرزا
 
۱۲۶۶۹

ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۵۷ - بامداد

 

... همچنان آن طفلک شیرین زبان

در لطافت آمده چون گل به بار

سالم و سرخ و سفید و چاق و گرد

با دو چشم چون ستاره نوربار

همچو گوهر کز صدف آید برون ...

ایرج میرزا
 
۱۲۶۷۰

ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۶۸ - بچه ژاندارم

 

... یک شب اگر آیی به برم می کنمت من

تا صبح دو صد بار دعا ای بچه ژاندارم

ایرج میرزا
 
۱۲۶۷۱

ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۷۱ - پیام به نظام الدوله

 

... عرقی هست و چرس و تریاکی

کار و بار منظمی داریم

از برای نهار هم گویا ...

ایرج میرزا
 
۱۲۶۷۲

ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۷۷ - حیله

 

... عفوم کن و آزرده مشو این سفر از من

گر بار دگر همچو خلافی به تو کردم

برخیز و بزن مشت و بسوزان پدر از من ...

ایرج میرزا
 
۱۲۶۷۳

ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۸۶ - ماده تاریخ وفات میرزا عارف (۱۳۰۷ هق)

 

میرزا عارف که زیر بار فضل

قد تیرش چون کمان آمد دو تای ...

ایرج میرزا
 
۱۲۶۷۴

ایرج میرزا » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۰

 

خواهد اینک ز جناب تو بار

بندۀ ناچیز تو عبدالحمار

ایرج میرزا
 
۱۲۶۷۵

ایرج میرزا » اشعار دیگر » شمارهٔ ۳ - کار و بار

 

ندانم از چه به هرجا که لفظ کار آید

ردیف آن رافی الفور لفظ بار کنند

برای آنکه چو کاری بدستشان افتاد

بر آن سرند که تا با خویش بار کنند

پیاده های سپاهی به شهر ماهر یک ...

ایرج میرزا
 
۱۲۶۷۷

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی امیرالمؤمنین علی علیه السلام » شمارهٔ ۵ - فی مدح مولانا امیرالمؤمنین سلام الله علیه

 

... نه بر زمین گیاهی و نه بر فلک ستاره ای

چرا حذر نمی کنی ز آه شعله بار من

صبا به شهر یار من بشیروار می رسد ...

... چه جای نغمۀ و نوای بلبل هزار من

ز تیغ شعله بار او خم فلک بجوش شد

ز برق ذوالفقار او چه رعد در خروش شد ...

غروی اصفهانی
 
۱۲۶۷۸

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی فاطمة الزهراء سلام الله علیها » شمارهٔ ۳ - فی رثاء الصدیقة الطاهرة سلام الله علیها

 

... هیچکس اصل اصیلی نفروشد به نخیل

جز خبیثی که بود نخل شقاوت را بار

نیر برج حیا شد چه هلالی زهزال ...

غروی اصفهانی
 
۱۲۶۷۹

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی فاطمة الزهراء سلام الله علیها » شمارهٔ ۴ - فی رثاء الصدیقة الطاهرة سلام الله علیها

 

... نالۀ بانو زد اندر خرمن هستی شرر

گویی اندر طور غم چون نخل آتشبار بود

آنکه کردی ماه تابان پیش او پهلو تهی ...

... شهریاری شد به بند بنده ای از بندگان

آنکه جبریل امینش بندۀ دربار بود

از قفای شاه بانو با نوای جانگداز ...

... لیک بر گردون بلند از دست آن گمراه شد

گوهری سنگین بها از ابر گوهر بار ریخت

کز غم جانسوز او خون از در و دیوار ریخت ...

... شاخۀ طوبی مثالی را ز آسیب خسان

آفتی آمد که یکسر هم برو هم بار ریخت

غنچۀ نشگفته ای از لاله زار معرفت ...

... اختر فرخ فری افتاد از برج شرف

کاسمان خوناب غم از دیدۀ خونبار ریخت

طوطی ای زینخا کدان پرواز کرد و خاک غم

بر سراسر طوطیان عالم اسرار ریخت

بسملی در خون طپید از جور جبار عنید

یا که عنقاء ازل خون دل از منقار ریخت ...

... روی بانوی دو گیتی شد ز سیلی نیلگون

سیل غم یکباره از هر سو روان شد سوی شاه

سامری گوساله ای را کرد میر کاروان ...

... داغ بانو کرد عمری با دل آن شهریار

آنچه شمع انجمن یکباره با پروانه کرد

شاه با آن پر دلی دل از دو گیتی بر گرفت

خانه را کانشب تهی زانگو هر یکدانه کرد

بارها کردی تمنای فراق جسم و جان

چونکه یاد از روزگار وصل آنجا نانه کرد ...

غروی اصفهانی
 
۱۲۶۸۰

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی الامام ابی محمد الحسن المجتبی علیه السلام » شمارهٔ ۳ - فی رثاء ابی محمد الحسن المجتبی علیه السلام

 

... چون در رسید خنجر بران به ران او

یکباره رفت اگر که نه عمر دوباره داشت

روی زمین مگر همه سینای طور بود ...

... موسی اگر بطور غمش می زدی قدم

بیخود شدی ز آه دل شعله بار او

یکباره گر مسیح بدید آنچه او بدید

میشد دوباره چرخ چهارم چه دار او

آن سرو سبزپوش چه گل سرخروی شد ...

... روی حسن چه سبز شد از زهر غم فزود

تا شد سرشک دیده و دل جویبار او

طوبی نثار آنقد و قامت که بعد مرگ

از چار سو خدنک سه پر شد نثار او

پروردۀ کبار پیمبر بد از نخست

محروم شد در آخر کار از کنار او ...

غروی اصفهانی
 
 
۱
۶۳۲
۶۳۳
۶۳۴
۶۳۵
۶۳۶
۶۵۵