گنجور

 
ایرج میرزا

حمد بر کردگارِ یکتا باد

که مرا شوقِ درس خواندن داد

آشنا کرد چشمِ من به کتاب

داده توفیقِ خیرم از هر باب

در سرِ من هوایِ درس نِهاد

در دلِ من مَحَبَّتِ اٌستاد

پدرم را عَطا نٌمود حَیات

تا کند صرفِ کارِ من اوقات

مادرم را تَناوَری بخشید

مِهرِ فرزند پروری بخشید

هر دو مقدورِ خود به کار آرند

تا مرا درس خوان به بار آرند

عشق باشد به درس و مشق مرا

نبود جز به این دو عشق مرا

درس و مشقم چو ناتمام بٌوَد

بازی از بهرِ من حرام بٌوَد

در سرِ کارهایِ بی مصرف

نکنم هیچ وقتِ خویش، تلف