گنجور

 
ایرج میرزا

ندانم از چه به هرجا که لفظ کار آید

ردیف آن رافی الفور لفظ بار کنند

برای آنکه چو کاری بدستشان افتاد

بر آن سرند که تا با خویش بار کنند

پیاده های سپاهی به شهر ماهر یک

به یک کرشمه همی کار صد سوار کنند

برای بردن اسب و درشکۀ مردم

بیا ببین که چه جفت و کلک سوار کنند

به جای آن که نشینند و حرف شعر زنند

چه خوش بود که نشینند و فکر کار کنند

در ان محیط که باقی‌ست نام خواجه و شیخ

چگونه اهل ادب بر من افتخار کنند

سخن سرایی را در دولت ذکا الملک

همه با ایر بیکاره واگذار کنند

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode