گنجور

 
۱۱۸۱

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۶

 

... فلک چو آینه ای ریخته بر او سیماب

چو آهنین سپری چرخ درکف برجیس

بر آن سپر چو یکی کوکبه ز نقره ناب ...

... چنانکه شعله آتش بود میانه آب

بسیط چرخ چو میدان سبز و زهره چو گوی

چگونه گویی کرده به زغفرانش خضاب ...

امیر معزی
 
۱۱۸۲

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۷

 

... کفایت از قلم او گرفت رونق و آب

شتاب چرخ کجا عزم اوست هست درنگ

درنگ خاک کجا عزم اوست هست شتاب ...

امیر معزی
 
۱۱۸۳

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۰

 

... مایه از حلم تو یابد زان گران باشد تراب

چرخ اگر جانی نبودی شمس اگر گفتی سخن

شیر اگر سخره نبودی بحر اگر بودی خوش آب ...

... وین سخن هرگز نباشد دلپذیر از هیچ باب

زانکه چرخ و شمس و شعر و بحر در جنب تو اند

چون زمین و چون سها و چون گوزن و چون سراب ...

امیر معزی
 
۱۱۸۴

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۳

 

... هزار شهر و زهر شهرکام خویش بیاب

همیشه تا که همی تابد آفتاب از چرخ

زتخت دولت شاهی چو آفتاب بتاب ...

امیر معزی
 
۱۱۸۵

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۵

 

... راضی شده به حکم حکم ابر و آفتاب

گفته تورا بشیر بشر چرخ و مشتری

خوانده تورا امام ا مم ابر و آفتاب ...

امیر معزی
 
۱۱۸۶

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۶

 

... کجا که عزم تو و حزم تو بود باشد

معطل انجم و چرخ و مزور آتش و آب

روان و جان و دل و جسم بدسگال تورا ...

امیر معزی
 
۱۱۸۷

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۴

 

... خسرو براو نشسته به ناورد تاختن

دریای اخضرست که بر چرخ اخضرست

تیغی که برکشد ملک شرق از نیام ...

امیر معزی
 
۱۱۸۸

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۵

 

... تا کرد عیان دولت او صورت دولت

چرخ آینه گون است و قضا آینه دارست

همواره بود تعبیه دولت او راست ...

امیر معزی
 
۱۱۸۹

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۸

 

... بهر احباب تو از دهر قبول است و خطر

به رخ اعدای تو از چرخ نهیب و خطرست

هر شبی را سحری هست به نزدیکی روز ...

... ای جوادی که گه جود نثار تو شود

هرچه بر چرخ ستاره است و به دریا گهرست

مطیعان را اگرست و مگر اندر سخنان ...

امیر معزی
 
۱۱۹۰

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۹

 

... زین دولت زانکه نفس او شریف و طاهرست

نامور سیدعلی صدری که بر چرخ بلند

نجم سعد از طالع او تا قیامت زاهرست ...

... زانکه بیت ملک و دین را دولت او عامرست

هست گوش چرخ بر آواز کلکش روز و شب

راست گویی چرخ مأمورست وکلکش آمرست

حلم او بر خشم اگر غالب بود نشگفت از آنک ...

امیر معزی
 
۱۱۹۱

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۵۰

 

... رای ملک افروز او را ماه تابان خادم است

دولت پیروز او را چرخ گردون چاکر است

آن درختی کایزد اندر باغ اقبالش نشاند ...

امیر معزی
 
۱۱۹۲

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۵۲

 

... نظاره گاه دولت او شمس ازهرست

آرامگاه خدمت او چرخ عاشرست

در وصف او فصاحت و صاف عاجزست ...

امیر معزی
 
۱۱۹۳

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۵۳

 

... کز وهم فیلسوف به صد پایه برترست

تا صورت بدیع تو پیدا نکرد چرخ

معلوم کس نگشت که دولت مصورست ...

امیر معزی
 
۱۱۹۴

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۵۴

 

... تویی که وقت ثنای تو خیر اوقات است

مدار چرخ همه بر مراد توست مدام

تورا موافق دوران او ارادات است ...

... زمین چو نطع و قضا و قدر به سان حریف

مدار چرخ چو شطرنج و در میان مات است

مخالف تو چو شاه است و دولتش فرزین ...

امیر معزی
 
۱۱۹۵

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۵۶

 

... وگرچه گوهر آتش زآفتاب جداست

همیشه تاکه ز حکم خدای وگرد ش چرخ

گهی صلاح و بقا و گهی فساد و فناست ...

امیر معزی
 
۱۱۹۶

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۶۳

 

... تا همی هر شب چو بینی لون و شکل اختران

چرخ را گویی به روز اندر هزاران روزن است

تا همیشه اهرمن را هست ماوا در سقر ...

امیر معزی
 
۱۱۹۷

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۶۴

 

... کاقبال او شناخته چون روز روشن است

بر قد بخت او سلبی دوخته است چرخ

کاورا ز مهر و ماه گریبان و دامن است ...

امیر معزی
 
۱۱۹۸

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۶۵

 

... شاهنشه اقران و خداوند قران باش

تا شمس وکواکب را بر چرخ قران است

از عدل تو بر خلق جهان سایه نعمت ...

امیر معزی
 
۱۱۹۹

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۶۶

 

... ایا خجسته همامی که با تو در همه کار

ز چرخ بیعت و از روزگار پیمان است

عبارت تو ظرف را علامت است و نشان ...

امیر معزی
 
۱۲۰۰

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۶۸

 

... وفاش جلوه گرست و رضاش کابین است

عدوش را ز مساکین همی شمارد چرخ

که در مساکن تیمار چون مساکین است ...

امیر معزی
 
 
۱
۵۸
۵۹
۶۰
۶۱
۶۲
۴۹۲