خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۵
... مرا کشتی و پس دامن فشاندی
جفا پل بود بر عاشق شکستی
وفا گل بود بر دشمن فشاندی ...
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۵ - مطلع دوم
... هم گلاب از دیده و هم ناردان افشانده اند
آسمان پل بر سر آن خاکیان خواهد شکست
کاب روی اندر ره آن دلستان افشانده اند ...
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۱ - این قصیدهٔ را حرز الحجاز خوانند در کعبهٔ علیا انشاء کرده و بر بالین مقدس پیغمبر اکرم صلوات الله علیه در یثرب به پایان آورده
... تابش معنی در ظلمت اسما بینند
برشوند از پل آتش که اثیرش خوانند
پس به صحرای فلک جای تماشا بینند ...
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۳ - مطلع دوم
... رخش همت برون جهان چو مسیح
زین پل آبگون آتش بار
ای ز پرگار امر نقطه کل ...
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۱ - مطلع سوم
... گر به زمین افتدی هندسه رای تو
قوس قزح سازدی طاق پل رود زم
تا به تمامی رسد ماه شب عید و باز ...
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۵ - در مرثیهٔ شیخ الاسلام عمدة الدین محمد بن اسعد طوسی نیشابوری شافعی معروف به حفده
... شکر وضو کند به در مسجد الحرام
آب محیط را ز کرامات کرده پل
بگذشته ز آتشین پل این طاق آب فام
هر شب قبای مشرقی صبح را فلک ...
... آری به داغ و دردسرانند نامزد
اینک پلنگ در برص و شیر در جذام
خورشید شاه انجم و هم خانه مسیح ...
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۳ - مطلع دوم
... بحر پی پایاب دارم پیش و می دانم که باز
در جزیره بازمانم ز آتشین پل نگذرم
همچو موی عاریت اصلی ندارم از حیات ...
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۳ - در شکایت از روزگار و مردم
... که چون قاف شد جز عنایی نبینم
پل آبگون فلک باد رخنه
که در جویش آب رضایی نبینم ...
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۶ - در شکایت از جهان و نعت خاتم پیغمبران
... صفری شمر فذالک این تیره خاکدان
جیحون آفت است بر آن ابگینه پل
که پایه بلاست بر آ غول دیده بان ...
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۷ - در موعظه و گوشهگیری
... گل گونه ای چگونه کند زال را جوان
آبی است بد گوار و ز یخ بسته طاق پل
سقفی است زر نگار و ز مهتاب نردبان ...
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۴ - در تجرید و عزلت و قناعت و بیطمعی و شکایت از روزگار
... هم سر و هم تاج را نعل قدم داشتن
زین سوی جیحون توان کشتی و پل ساختن
هر دو چو ز آن سو شدی از همه کم داشتن ...
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۷ - مطلع دوم
... گر ستاره سپه و صبح لوایید همه
آبتان زیر پل مرگ گذر خواهد داشت
گرچه جیحون صفت و دجله صفایید همه ...
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۵ - در مدح ابوالمظفر جلال الدین شروانشاه اخستان
... حاصل وقت را نگر تا دم رفته ننگری
عمر پلی است رخنه سر حادثه سیل پل شکن
کوش که نارسیده سیل از پل رخنه بگذری
آنکه غم جهان خورد کی ز حیات برخورد ...
... آهوکا سگ توام می خور و گرگ مست شو
خواب پلنگ نه ز سر گرچه پلنگ گوهری
برگ می صبوح کن سرکه فروختن که چه ...
... تاج نهاده بر سرش از نی قند عسکری
چنگ برهنه فرق را پای پلاس پوش بین
خشک رگی کشیده خون ناله کنان ز لاغری ...
خاقانی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۱ - در مدح جلال الدین اخستان شروان شاه
... ز آن سوی خیمه فلک خم زن و جای تازه بین
زیر پل فلک مجوی آب وفا ز جوی کس
بگذر از این پل کهن آب وفای تازه بین
لهجه راوی مرا منطق طیر در زبان ...
... لاجرمش صفیر خوش چنگ سرای نو زند
چنگ بریشمین سلب کرده پلاس دامنش
چون تن زاهدان کز او بوی ریای نو زند ...
... محنت و حال ناپسند اینت فتوح روز و شب
پلپل و چشم دردمند اینت دوای آسمان
باد دریغ در دلم کشت چراغ زندگی ...
... مار به ظلم اگر برد خایه موش ناسزا
جان پلنگ چون برد کوست سزای مملکت
مشتری از پی ملک کرد سجل خط بقا ...
خاقانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲ - در مدح خاقان کبیر جلال الدین والدنیا شروان شاه اخستان
... چون از نیازت بوی نه کعبه پرستی روی نه
چون آبت اندر جوی نه پل کردن آسان آیدت
تا زهد تو زرق است بس بر کفر داری دست رس ...
... چنگ است عریان وش سرش صدره بریشم در برش
بسته پلاسین میزرش زانوش پنهان بین در او
نایست چون طفل حبش ده دایگانش ترک وش ...
خاقانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۳ - در مدح رکنالدین ارسلان شاه بن طغرل
... راند بسی رود خون از پی خصمان و خصم
زیر پل مکه شد پول به سر درشکست
تا خفقان علم خنده شمشیر دید ...
خاقانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۶ - در مرثیهٔ خاقان اعظم منوچهر پسر فریدون شروان شاه
... بردار طمع خوشه که بی بر گذشتنی است
هر پل که بود بر دل خاصان شکست چرخ
زین آبگون پل شکن اندر گذشتنی است
طاق فلک ز زلزله صور درشکست ...
... ره بر چهار سوی امان چون گذاشتی
این راه غول دار و پل هفت طاق را
تا چار سوی هشت جنان چون گذاشتی ...
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲۵ - دیدن خسرو شیرین را در چشمه سار
... چو ماهی ماه را در آب می جست
زمانی پل بر آب چشم بستی
گهی بر آب چشمه پل شکستی
ز چشمش برده آن چشمه سیاهی ...
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۱ - مراد طلبیدن خسرو از شیرین و مانع شدن او
... اگر خود پولی از سنگ کبود است
چو بی آب است پل زان سوی رود است
سگ قصاب را در پهلوی میش ...
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۵ - نالیدن شیرین در جدایی خسرو
... نباید تیزدولت بود چون گل
که آب تیزرو زود افکند پل
چو گوی افتادن و خیزان به بود کار ...