گنجور

 
۱۰۲۱

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹ - در مدح ابوالمظفر فضلون

 

... یکی از هفت گردونست عالی همتش برتر

یکی بخشیدنش بار است مر هفتاد گردون را

که را یاری کند ایزد بوی میمون کند سلطان ...

... بکاخ خسرو از سامان بدل قالی و پرنون را

ستاک گل ز بار گل فتاده بر بنفشستان

چو کرده بچه فغفور بالین زلف خاتون را ...

قطران تبریزی
 
۱۰۲۲

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶ - در مدح امیر جستان و ابوالمعالی در عید قربان

 

... چو آب باشد با خشت و با سنانش باب

اگر ببندد حساب بارنامه جنگ

بساعتی ببرد شصت بار بار حساب

مخالفانش اگر چه بهیبت فلکند ...

... همیشه تا قصب از تاب مه بفرساید

چو ز آب باران گل شاد گردد و شاداب

ولی بگونه گل باد و مهرتان باران

عدو بسان قصب باد و کین تان مهتاب ...

قطران تبریزی
 
۱۰۲۳

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹ - در مدح ابونصر مملان

 

... من در اندیشه آن حور بدان خایم لب

که یکی بار دل او طلب من نکند

که دلم باشد صد بار ورا کرده طلب

ای بناکام من و خویشتن از من شده دور ...

... که ز پولاد بود آفت و راحت ز قصب

کف او ابر گهر بار بود وقت سخا

تیغ او شیر روان خوار بود گاه غضب ...

قطران تبریزی
 
۱۰۲۴

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰ - در مدح میر سید ابوالفضل جعفربن علی

 

... بگاه بصری کرد او لباس خود سنجاب

ببار بر گل رعنا چو عاشق مهجور

بخون دیده رخ زرد خویش کرده خضاب ...

... برو همی گسلد عقدهای درسحاب

سرشگ باران بر برگ نو بنفشه پدید

چو بر زنند بزلف بتان ز مهر گلاب

درخش تابان هر بار ز ابر گوهر بار

چو تیغ بران از دست میر دشمن تاب ...

... سبیل دارد بر هر که خیره جوید گنج

گشاده دارد بر هر که بارد خواهد باب

ایا شهی که تو را هست چرخ زیر نگین ...

قطران تبریزی
 
۱۰۲۵

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۲ - فی المدیحه

 

... از سم سمند تو بر او بر اثری نیست

ناداده کف راد تو صد بار بمردم

در کنج ملوکان زمانه گهری نیست ...

قطران تبریزی
 
۱۰۲۶

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۴ - فی المدیحه

 

... گوهری کآن خفته بود از کان کین بیدار گشت

دوستانش را ز نعمت دست گوهر بار شد

دشمنانش را ز محنت دیده گوهر بار گشت

گرچه از یک گوهرند و در خور یکدیگرند

در خوری و مهر گوهرشان درست این بار گشت

گر گهی اندر میانشان کینه و آزار بود ...

قطران تبریزی
 
۱۰۲۷

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۷ - در مدح شاه ابوالخلیل

 

... او بیکی زین همی هزار سوار است

دشمن او بار اسب و آفت زین است

ناز و نشاطش همیشه جفت یسارند ...

قطران تبریزی
 
۱۰۲۸

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۸ - در مدح سید الوزراء عمیدالملک ابونصر

 

... بکامگاری ماننده سلیمانست

یکی سخاش دو صد باره به ز ملک سباست

از آنکه دارد با کردگار یکتا دل ...

... نشاط خویش نهان کرد و عمر خویش بکاست

مدام راحت و خنده است کار و بار ولیش

همیشه پیشه خصمان او بلا و عناست ...

قطران تبریزی
 
۱۰۲۹

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۹ - فی المدیحه

 

... باده بستان که جهان با دل خصمانت بداست

وعده عمر تو از یزدان صدبار ده است

وعده ملک تو از باری ده بار صداست

بخت فیروز تو پاینده تر است از که قاف ...

... در بر بخشش تو بخشش پرویز هبا

بخوشی لفظ تو دستان زدن بار بداست

دشمن خود بود آنکس که بود دشمن تو ...

قطران تبریزی
 
۱۰۳۰

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۶ - در مدح ابوالمعمر

 

... ایا از مه گذر کرده بخوبی مهرت آن جوید

که جانش هر شبی ده بار بر آتش سپر باید

چنان چون بر دل من هست چشمت را ظفر دایم ...

قطران تبریزی
 
۱۰۳۱

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۷ - در مدح ابونصر محمد ( مملان )

 

... گویی سرم از ناز بخورشید برآمد

چون شاخ گلی بودم پیوسته بی بار

بر من ز گل شادی پیوسته برآمد ...

قطران تبریزی
 
۱۰۳۲

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۷ - در مدح ملک جستان

 

... خدمت جستان بسان خدمت یزدان کند

مفلسان را دست گوهربار او قارون کند

غمکنان را لفظ شکر بار او شادان کند

از بهشت عدن ناید یاد با ایوان او ...

قطران تبریزی
 
۱۰۳۳

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۸ - فی المدیحه

 

... ز آب چشمم خانه ام مانند طوفانی کند

هیچ بارانی ندارد صبر باران فراق

وین دل بی تاب من از صبر بارانی کند

گر بگیتی در نباشد باد و باران باک نیست

آب چشم و موی من بادی و بارانی کند

زانکه چون لعل بدخشانیست او را روی و لب ...

... بر مهان و پیشکاران فخر دارد جاودان

آنکه روز بار تو یکروز دربانی کند

داغ و درد افزون کند هر ساعتی آن را کجا ...

قطران تبریزی
 
۱۰۳۴

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۲ - در مدح ابوالمظفر فضلون

 

... هرکجا باشد پدر چونان بسر ایدون بود

آن درختی کو همایون میوه ها بار آورد

جاودان باید که شادان برگش آذریون بود ...

... چون سخن گویی جهان پر لؤلؤ مکنون بود

بار صد گردون بود یک بر تو هنگام جود

شاید ار تاج تو ماه و تخت تو گردون بود

از بر گردون بود جاش ارچه باشد بر زمین

آن کسی را کش عطایی بار صد گردون بود

دجله و جیحون بود با تیغ تو چون بادیه ...

قطران تبریزی
 
۱۰۳۵

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۳ - در مدح ابوالخلیل جعفر

 

... بهوشیاری دایم ورا خمار بود

کسی که دم بزند بی هوای او یکبار

همیشه تا بزید در دم دمار بود ...

... ز هفت گردون بگذشت قدرش از پی آن

بهفت گردون بر یک عطاش بار بود

یکی ولی را بخشد هزار بخشش او ...

قطران تبریزی
 
۱۰۳۶

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - در مدح ملک جستان و ابوالمعالی قوام الدین

 

... بجای لاله ببینش دو خد دیبا گون

بجای مشگ ببوی آن دو زلف عنبر بار

بجای سوسن بس باد دوستان بر دوست ...

... بناف جانان ماند فراز شاخ بهی

ز مشگ مشگین زلفش بر او نشسته غبار

بسیب سرخ و بزرد آبی اندرون نگری ...

... یکی چو زر گر آب زریز زاید زر

یکی چو قار کر آب عقیق بارد قار

نشسته زاغ سیه بر درخت گویی هست ...

... خزینه بخش و ولایت ستان ملک جستان

دمار جان بداندیش و آفتاب تبار

جهانش گشته برادی و راستی خوشنود ...

... بنانش هست زمینی که روزی آرد بر

سنانش هست درختی که مرگ دارد بار

نشاط و ناز و خوشی باد کار او هر سال ...

قطران تبریزی
 
۱۰۳۷

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۷ - در مدح ابوالحسن علی لشگری

 

... نه همی کم شود از آب مژه تف جگر

قمر از چرخ دو صد بار مرا سجده برد

گر یکی بار کنم وصف رخانت بقمر

بدو بادام تو اندر همه احکام سرور ...

قطران تبریزی
 
۱۰۳۸

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۰ - در مدح شاه ابونصر جستان و پسرش ابوالمعالی شمس الدین

 

... در عنان او قضا و در سنان او قدر

دست گوهربار او در بزم باشد آزبر

خشت آتش بار او در رزم باشد دار در

گر کند شادی شب تاری پدید آرد ز روز

ور کند رادی ز گل باری پدید آرد دگر

ای امیری آفرین فخر ملوک و شمس دین ...

قطران تبریزی
 
۱۰۳۹

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۱ - در مدح ابونصر محمد ( مملان )

 

باشد بجهان عید همه ساله بیکبار

همواره مرا عید ز رخسار تو هموار

پر بار بسال اندر یکبار بود گل

روی تو مرا هست همیشه گل پر بار

یکروز بنفشه چنم از باغ بدسته ...

... بر تارک و فتراک تو پر خم دو کمند است

از آهوی مشگین ستده هر دو بیکبار

این بافته از چرمش و گیرنده تن خصم ...

... جودت بطبیعت بود و لفظ بمعیار

قومی که نه بر رای تو یکباره بگردند

گردند دگر باره پدیدار بکردار

میرانش اسیران و بزرگانش فقیران

برناش چو پیران و در ستانش چو بیمار

هرگز نکشد بار غم و درد دل آنکس

کو یابد یکبار بنزد تو ملک بار

تا کوره بآذر بفروزاند مردم ...

قطران تبریزی
 
۱۰۴۰

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۴ - در مدح ابودلف

 

... که شمشاد دارد ببرگ سمن بر

رخش همچو ماهی که گل بار دارد

برش همچو سروی که دارد سمن بر ...

... یکی دست بر دل یکی دست بر سر

نشستم بر آن باره باد تک من

که هم کوه مالست و هم کوه پیکر ...

... نه خصمانت را با تو حاجت بداور

ازیرا که پیدا نکرده است باری

سخای ترا حد و فضل ترا مر ...

... بدست اندرون تیغهای مهند

به زیر اندرون باره های مصور

همه لاله شان تیغ و پالیز میدان ...

... ز آواز مردان و از گرد اسبان

ز باران زوبین و از تاب خنجر

همی ماند لشکر بابری که او را

شده برق و باران و تندر بهم بر

خلاف اوفتاده میان دو لشگر ...

قطران تبریزی
 
 
۱
۵۰
۵۱
۵۲
۵۳
۵۴
۶۵۵