ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶٢٨
... وز سر داو داور انگیزم
چون زند موج بحر طبعم ازو
بصدف در و گوهر انگیزم ...
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۶۶
... هم نوش را محل شد و هم نیش را مکان
بحریست خاطرم که چو برخاست موج او
گاهی نهنگ و گه صدف افکند بر کران ...
ابن یمین » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ١ - کارنامه
... بالماس مژه چون در همی سفت
که جان در تاب و دل در موج خونست
گر آری رحمتی وقتش کنونست ...
ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۷
سردار جهان خواجه که آیینش سخاست
بحریست کفش که موج آن جمله عطاست
من تشنه لب از ساحل آن گشتم باز ...
ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۰۵
... چشمم چو بر اوفتاد از غایت لطف
گفتم که ز آب موج عنبر برخاست
ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۶۲
چون جیش حبش گرد رخش صف میزد
چشمم ز غضب موج و دلم تف میزد
دندان صفت از لبش ندیدم کامی ...
ابن یمین » دیوان اشعار » معمیات » شمارهٔ ۱۲ - چیستان
... آتش اندر زیر و آبش تیز تاب و شعله وار
موج دریاها ز آب و موج او از آتش است
آب او چون آب دریاها نباشد خاکسار ...
شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۲ - سبب نظم کتاب
... صدف چون دارد آن معنی بیان کن
کجا زو موج آن دریا نشان کن
چه جزو است آن که او از کل فزون است ...
شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۳۵ - تمثیل در اطوار وجود
... چو دریایی است وحدت لیک پر خون
کز او خیزد هزاران موج مجنون
نگر تا قطره باران ز دریا ...
... شود هستی همه در نیستی گم
چو موجی بر زند گردد جهان طمس
یقین گردد کان لم تغن بالامس ...
شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۳۹ - جواب
... صدف حرف و جواهر دانش دل
به هر موجی هزاران در شهوار
برون ریزد ز نص و نقل و اخبار
هزاران موج خیزد هر دم از وی
نگردد قطره ای هرگز کم از وی ...
شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب چهارم » فصل ششم » بخش ۳ - الضلال المبین
... آنکه خود را در آب مرده شناخت
موج دریاش هم برون انداخت
زانچنان بحر مظلم خونخوار ...
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۳ - گفتار اندر نعت رسول و یاران
... حکیم این جهان را چو دریا نهاد
برانگیخته موج او تندباد
چو هفتاد کشتی بر او ساخته ...
... کرانه نه پیدا و بن ناپدید
بدانست کو موج خواهد زدن
کس از موج بیرون نخواهد شدن
به دل گفت اگر با نبی و وصی ...
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۳۵ - درخواب دیدن سام، پریدخت را
... ز دریا علم سوی صحرا زدند
ز ما موج خون بر ثریا زدند
ببردند با کاروان هر چه بود ...
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۳۶ - کشته شدن ژند جادو به دست سام
... چو خورشید درمانی از سندروس
زده موج بر گنبد آبنوس
علم های زرین پرچم سیاه ...
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۳۹ - رسیدن پریدخت (و پرینوش به هم) و ملاقات کردن یکدیگر
... چه گویم که دور از تو چون بوده ام
ز دل غرقه موج خون بوده ام
قضا را جوانی در آن درفتاد ...
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۴۲ - دیدن سام، پریدخت را و بیهوش شدن
... جهان را ز دل غرق خوناب کرد
چو دریا ز موج اندر آمد ز جای
همی زد چو بلبل به گل وای وای ...
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۵۵ - آمدن سام به پای قصر پریدخت و شرح آن
... قیام ششم پرده در هم درید
چو دریای سرکش درآمد به موج
چو عنقا خروشش درآمد به اوج ...
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۶۸ - جنگ کردن سام با فغفور چین و چگونگی آن
... ز چرخ برین نعره بگذاشتند
زمین موج زن گشت چون رود نیل
ز نعل سمند و پی ژنده پیل ...
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۸۷ - رفتن سام در شب و دیدن پاسبان، او را و نومید آمدن
... درون بحر چون بادل مستمند
گهی موج زن بود و گه موج بند
سرشکش چو گلگون به دریا دواند ...
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۱۱۱ - بردن فغفور چین در نزد سام و خلاصی یافتن از بند
... به آتش بسوزم همه کشورت
نهم بر سر موج خون افسرت
تو دانی که با من چه کردی به دهر ...