بخش ۱۱۱ - بردن فغفور چین در نزد سام و خلاصی یافتن از بند
تمرتاش با وی نشد هیچ رام
ببردش همانگه به نزدیک سام
سران سپه زین خبر یافتند
سراسر سوی سام بشتافتند
بدیدند فغفور را بسته دست
بر پهلو یل سرافکنده پست
تمرتاش جنگی سخن کرد ساز
به پرده همی راند با سام راز
چو گشتند نامآوران انجمن
تمرتاش پردخته شد از سخن
ز ناگه جهانپهلو نامور
به فغفور کرد از سر کین نظر
بدو گفت کای شاه وارونهرای
هم اکنون سرت را درآرم ز پای
به آتش بسوزم همه کشورت
نهم بر سر موج خون افسرت
تو دانی که با من چه کردی به دهر
همه نوشم از کار تو گشت زهر
همانگه طلب کرد دژخیم را
بگفتش ز دل دور کن بیم را
سر شاه چین را جدا کن ز تن
که آسوده گردد ز کین انجمن
سبک مرد خونریز آهیخت تیغ
که خون ریزد از شاه چین بیدریغ
پی لابه بگشاد فغفور لب
چو دید آن که روزش شود تیره شب
به سام دلاور خروشید و گفت
کزین پس نگردم به بد یار و جفت
چو کام دل خود نیابم ز بت
همان به که رخ را بتابم ز بت
چو پاکان درآیم سوی دین تو
برانم ز دل یکسره کین تو
بخندید ازو سام گردنفراز
بدو گفت از من نیابی جواز
کنون کت روان در دم اژدهاست
رخ خود نهی سوی دادار راست
ز بحر فنا چون که یابی نجات
دگر ره خداوند تو هست لات
ز بحر فنا چون که یابی نجات
گر ره خداوند تو هست لات
گهی درپذیرم من این گفتگو
که از بت بتابی به یکباره روی
بسان تکش خان شه تاشکن
که آوره بر جان بتها شکن
ز رهبان برآری به یک ره روان
صنم پست سازی و سازی فغان
به پا اندر آری سر بتکده
ببندی درو پیل و اسب و دده
چو این کرده باشی بدانم نخست
که در تن نباشد دلت هیچ سست
چنین پاسخش داد فغفور شاه
که سازم کنون دیر و بت را تباه
بتان را سراسر به هم بر زنم
صنم را ازین غم به خاک افکنم
زبانش همی داد زینسان خبر
دلش داشت راز نهانی به سر
ز گفتار او سام گردید شاد
سبک بند از یال او برگشاد
شه چین به ناکام شد ز اهل دین
بیاورد سام دلاور به چین
همه دیر و بتخانهها کرد پست
صنم را بفرمود تا بت شکست
رها کرد مهروی را او ز بند
نشاندش بر افراز گاه بلند
وز آن پس بیامد به نزدیک سام
بدو گفت کز دل شدم با تو رام
بتان را ز گیتی برانداختم
پریدخت را هم رها ساختم
ولیکن دو هفته مرا ده امان
که سازم ازو مر تو را شادمان
خز و لعل و در و گهر بی فسوس
به کار آورم از برای عروس
وز آن پس ز شاهان برآرم سرت
بیارم شبی ماهرو در برت
جهانجو پذیرفت گفتار او
ولیکن نبد آگه از کار او
چه خوش گفت جمشید فرخنده بهر
کز افعی مجو در جهان غیر زهر
شه چین دگر ره به یاری بخت
رها گشت و بر شد برافراز تخت
برو سروران آفرین خواندند
دگر بارهاش شاه چین خواندند
چو بنشست بر تخت فغفور شاه
جهانپهلوان شد به سوی سپاه
تکش خان و فرهنگ و قلواد شیر
تمرتاش و هم قلوش شیرگیر
نشستند با نامور پهلوان
کشیدند باده به روشنروان
تمرتاش از آن خوابش آمد به یاد
چنین گفت کای پهلو پاکزاد
ز دلدار مه رو نیابم نشان
چنین چند چشمم بود جانفشان
به چربی چنین داد سامش جواب
که بر دل منه هیچ راه شتاب
شکیبائی ار پیشه سازی نکوست
بدان تا نماید تو را چهره دوست
در آن رو شه چین به دستور گفت
که رای نکو با دلم گشت جفت
اگر تیره گردد رخ اخترم
که ندهم بداندیش را دخترم
فلک گر ز هم بگسلد بند من
نبیند دگر سام فرزند من
همان به که سازیم حیلتگری
بجوئیم با او دگر داوری
برو خوش برآئیم شادی کنیم
که و مه دگرباره رادی کنیم
چو او گردد از هر سوئی بیگمان
برآریم آوازهای ناگهان
که سرو سمن بوی رنجور شد
ز بس ضعف از خرمی دور شد
چو روزی درین گفتگو بگذرد
شبی زین شبستان رویم از خرد
درآریم آن زشتخو را ز گاه
گزینیم جایش نهانی ز چاه
ز ناگاه بنیاد شیون کنیم
همه چین ز ماتم چو گلخن کنیم
که ببریده شد از پریوش روان
دریغا از آن سروزاد جوان
ز ماتم چون چین اندر آید به جوش
دژم رو شود سام یل زان خروش
پژوهش چو گردد ز غم جان دهد
و یا رخ روان سوی ایران نهد
درین گفتگو شاه را باز دار
کزو سام خواهد شدن سوگوار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این بخش از داستان، تمرتاش با فغفور (شاه چین) به توافق نمیرسد و او را به نزد سام میبرد. سران سپاه از خبر مطلع میشوند و به سمت سام میشتابند. تمرتاش تصمیم میگیرد که با سام گفتگو کند و از او درخواست کمک میکند تا انتقامش را بگیرد. سام با جدیت به تمرتاش میگوید که باید از بتها فاصله بگیرد و به خدا روی آورد. فغفور در پاسخ به تهدیدهای سام میگوید که به زودی بتها را نابود خواهد کرد.
پس از آن، سام بتها را نابود میکند و تمرتاش را آزاد میسازد. تمرتاش به سام میگوید که او تمام بتها را از بین برده و برای شاد کردن سام چیزی به او تقدیم خواهد کرد. در این حین، سام پیشنهاد میدهد که برای ایجاد یک نقشهای برای شادی و جشن بر پایه این پیروزی کار کنند. قرار بر این میشود که زمانی درختان را از گریه درآورند و شادمانی کنند، در حالی که سام از غم و اندوه در دل خود رنج میبرد.
هوش مصنوعی: تمرتاش نتوانست او را تسلیم کند و در همان لحظه به نزد سام رفت.
هوش مصنوعی: سران سپاه از این خبر آگاه شدند و به سرعت به سمت سام حرکت کردند.
هوش مصنوعی: فغفور را دیدند که با دستانی بسته بر پهلو ایستاده و یلی بزرگ و سر به زیر کنار اوست.
هوش مصنوعی: تمرتاش در جنگ به صحبت پرداخت و با نغمهای رازهایی را به سام منتقل کرد.
هوش مصنوعی: وقتی که افراد نامآور و شناختهشده به جمع آمدند، صحبتها و گفتههایشان به حقیقت تبدیل شد.
هوش مصنوعی: ناگهان کسی به نام فغفور از شدت دشمنی به دنیا نگاه کرد و آن را مشهور ساخت.
هوش مصنوعی: او به او گفت: ای پادشاه با نظر متفاوت! اکنون سر خود را از پای خود جدا میکنم.
هوش مصنوعی: من به آتش میسوزم و همه چیز را در کشورت از سر خون تو به باد میدهم.
هوش مصنوعی: تو میدانی که در این دنیا چه بر سر من آوردی، به طوری که همه چیز در زندگیام به خاطر تو به تلخی و ناامیدی تبدیل شده است.
هوش مصنوعی: در آن لحظه، او خواست تا جلاد را بخواند و به او گفت که ترس را از دل دور کند.
هوش مصنوعی: سر شاه چین را جدا کن ز تن، یعنی باید ریشه و اصلیترین دشمن را از میان برداشت تا از کینه و دشمنی در جمع راحت شویم. با این کار، میتوان به آرامش و آسایش دست یافت.
هوش مصنوعی: مردی شجاع و جنگجو، تیغش را به دست میگیرد تا به کسی که از زیبایی و نازکی چهرهاش خون میریزد، بیرحمانه حمله کند.
هوش مصنوعی: فغفور لب به دنبال درخواست و التماس رفت و زمانی که دید روزش به شب تیره تبدیل میشود، تصمیم گرفت که کمک کند.
هوش مصنوعی: او به سام دلاور گفت که از این پس دیگر به یار و همدم بدی برنمیگردم و هیچ گونه رابطهای با او نخواهم داشت.
هوش مصنوعی: اگر به خواستهام نرسم، بهتر است که فقط به زیبایی معشوق نگاه کنم.
هوش مصنوعی: وقتی که به جمع پاکان و درستکاران میرسم و به دین تو میپیوندم، تمام کینه و دشمنی را از دل خود دور میکنم.
هوش مصنوعی: با لبخند به او نگاه کرد و گفت: از من مجوزی نخواهی داشت.
هوش مصنوعی: اکنون وجود من در معرض خطر است، پس باید رویم را به سوی خداوند راست کنم.
هوش مصنوعی: وقتی که از دریاى فنا نجات پیدا کنى، دیگر راهى جز خداوند تو ندارى.
هوش مصنوعی: اگر از دریاى فنا نجات میخواهى، اگر راه خداوند را بپیمایى، به جایی میرسی.
هوش مصنوعی: گاهی من این حرف را میپذیرم که تو مانند یک بت، ناگهان رخ مینمایی.
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به قدرت و توانایی یک شخص دارد که مانند تکیهگاهی برای یک حاکم عمل میکند و میتواند به راحتی بر مشکلات و موانع فائق آید. او همچون کسی است که میتواند به آسانی بر خدایان و بتها غلبه کند و آنها را بشکند. یعنی این شخص قدرتی دارد که دیگران را تحت تأثیر خود قرار میدهد و میتواند بر مشکلات غلبه کند.
هوش مصنوعی: از میان راهبها، تو میتوانی به سرعت یک معشوق را پایین بیاوری و همزمان نغمههایی از ناله سر دهی.
هوش مصنوعی: به پا آمدن به معنای شروع و جنب و جوش است و در اینجا اشاره به فعال شدن دارد. سر بتکده به معنای مرکز خوشگذرانی و لذت است. در اینجا، شاعر به گوشهای دعوت میکند که در آنجا بسیار شاد و پرشور وجود دارد. بستن درو به معنای محدود کردن یا نگه داشتن فضای معین است. در اینجا، اشاره به جمع شدن و محصور شدن در لذتها دارد. پیل و اسب و دده نمایانگر قدرت و عظمت است که به نوعی نشانهای از شکوه و جلال است. در مجموع، این جمله دعوت به تجربهای شاد و پ полный از زندگی است که همراه با عظمت و لذتهای خاص آن میباشد.
هوش مصنوعی: اگر این کار را انجام داده باشی، میدانم که در این حال هیچ تردیدی در دل تو وجود ندارد.
هوش مصنوعی: فغفور شاه پاسخ داد که اکنون میخواهم دیر و بت را ویران کنم.
هوش مصنوعی: من تمام بتها را به هم میکوبم و عزیزم را به خاطر این غم به زمین میزنم.
هوش مصنوعی: زبانش به طور غیرمستقیم از احساساتش خبر میداد، زیرا در دلش راز پنهانی داشت.
هوش مصنوعی: از سخنان او، سام خوشحال و شاداب شد و از بندهای سختی که بر او بود، رهایی یافت.
هوش مصنوعی: شاه چین از ناامیدی اش از دینداران، توانمند سام را به چین آورد.
هوش مصنوعی: همه جا دیر و مکانهای پرستش را به فرستادند و از صنم (بت) خواستند تا آن را بشکنند.
هوش مصنوعی: او معشوق را از قید و بند رها کرد و او را بر بلندی ننشاند.
هوش مصنوعی: پس از آن، به نزد سام آمد و به او گفت که از دل، آرامش خود را با تو یافتم.
هوش مصنوعی: من بتها را از دنیای خود دور کردم و حتی پریدخت را هم آزاد گذاشتم.
هوش مصنوعی: اما دو هفته به من مهلت بده تا بتوانم از آنچه در دل دارم، تو را خوشحال کنم.
هوش مصنوعی: من از خز و سنگهای قیمتی و جواهرات بیعیب و نقص برای عروس استفاده میکنم.
هوش مصنوعی: و پس از آن، از میان شاهان سرم را بلند میکنم و شبی زیبا به همراه تو در آغوش میگیرم.
هوش مصنوعی: جهانگرد سخن او را قبول کرد، اما از عمل او بیخبر بود.
هوش مصنوعی: جمشید فرخنده به خوبی گفته که در دنیا از افعیها دوری کن، زیرا از آنها تنها زهر میتوان یافت.
هوش مصنوعی: پادشاه چین با یاری شانس خود از یک راه جدید نجات پیدا کرد و مجدداً بر تخت سلطنت نشسته است.
هوش مصنوعی: برو، آقایان و بزرگان، او را دوباره ستایش کردند و به او لقب شاه چین دادند.
هوش مصنوعی: وقتی فغفور، پادشاه جهانیان، بر تخت نشست، قهرمان به سمت لشکر حرکت کرد.
هوش مصنوعی: در اینجا به شخصیتهای قوی و باستانی اشاره شده که به نوعی نماد قدرت و شجاعت هستند. شخصیتهایی که هر کدام نمایانگر ویژگیهای برجستهای هستند و تواناییها و شجاعتشان به یاد آورده شده است. این افراد به نوعی همواره در داستانها و افسانهها به عنوان نمادهایی از قدرت و شجاعت شناخته میشوند.
هوش مصنوعی: با نامآورترین پهلوان جمع شدند و نوشیدنی نوشیدند که باعث روشنی و شادابی روح آنها شود.
هوش مصنوعی: تمرتاش از خواب بیدار شد و به یاد آورد که چنین گفت: ای فرزند پاک و باصلابت!
هوش مصنوعی: من هرگز نتوانستم نشانی از محبوب زیبا روی خود بیابم، زیرا چشمانم به خاطر او جانفشانی کردهاند.
هوش مصنوعی: سامش به چربی اینطور پاسخ داد که در دل هیچ شتاب و عجلهای نکن.
هوش مصنوعی: اگر صبر و استقامت را به کار بگیری، خوب است؛ زیرا این صبر باعث میشود که تصویر و چهره دوستت را به تو نشان دهد.
هوش مصنوعی: در آنجا، شاه چین به دستور گفت که نظر خوب و مثبت با احساسات من همخوانی پیدا کرده است.
هوش مصنوعی: اگر ستارهام کمروشنی کند، هرگز دخترم را به شخصی بداندیش نمیدهم.
هوش مصنوعی: اگر آسمان هم رابطهاش را با من قطع کند، دیگر هرگز سام، پسر من را نخواهد دید.
هوش مصنوعی: بهتر است که تلاشی برای فریبکاری نکنیم و با او به شیوهای دیگر رفتار کنیم.
هوش مصنوعی: برو خوشحال باشیم و شادی کنیم، زیرا که بار دیگر به سوی مه بازمیگردیم.
هوش مصنوعی: وقتی او از همه طرف حضور پیدا کند، بدون شک صدای ما ناگهان بلند خواهد شد.
هوش مصنوعی: سروی که همیشه سبز و شاداب بود، حالا به خاطر کمبود نیرو و ناتوانی، بوی رنج و اندوه میدهد و از شادی دور شده است.
هوش مصنوعی: زمانی که این بحث و گفتگو به پایان برسد، در شبی از این مکان به سوی جایی خواهم رفت که خرد و تدبیر وجود دارد.
هوش مصنوعی: ما کسی را که زشت و ناپسند است از جای خود بیرون میآوریم و به جای او، مخفیانه او را در چاهی قرار میدهیم.
هوش مصنوعی: ناگهان همه به شیون و فریاد درمیآییم، مثل این که از غم و اندوه به یک باره فضایی پر از سوگواری و ناراحتی ایجاد کنیم.
هوش مصنوعی: فراق و جدایی از معشوق باعث درد و غم و اندوه بسیار شده است، وای بر آن جوانی که در این شرایط قرار گرفته و دلش از عشق او پریشان است.
هوش مصنوعی: وقتی غم و اندوه چنان عمیق شود که به احساسات انسان فشار بیاورد، در این حالت، شخصی به نام سام یل با شجاعت و قدرت خود به میدان میآید و اوضاع را تغییر میدهد.
هوش مصنوعی: هنگامی که جستجو و تحقیق انجام شود، از غم رهایی پیدا میکند و یا روحی شاداب به سمت ایران میبرد.
هوش مصنوعی: در این صحبت، شاه را متوقف کن زیرا سام به زودی در غم و اندوه خواهد افتاد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.