گنجور

 
۱۰۰۱

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴

 

در رخ یار خویشتن خندم

برگل و لاله و سمن خندم

هرگه آن سر و قد خرام کند ...

جمال‌الدین عبدالرزاق
 
۱۰۰۲

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۰

 

ای زگرد ماه مشگ آویخته

وی بگرد لاله عنبر پیخته

هرکجا عکس جمالت برفتاد ...

جمال‌الدین عبدالرزاق
 
۱۰۰۳

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۳

 

... واب تو میرود بدیگر جوی

تو گل و لاله وزین معنی

هم دو روی آمدی و هم خود روی ...

جمال‌الدین عبدالرزاق
 
۱۰۰۴

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۹

 

... صبر را کی بود توانایی

لاله از شرم اوست سوخته دل

ماه از رشگ اوست سودایی ...

جمال‌الدین عبدالرزاق
 
۱۰۰۵

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الرابعة - فی الربیع

 

... غلام آنم که چون درین بساط بوقلمون و بسیط هامون نظاره کند بداند که این کسوت شریف که طراز اعزاز صبغة الله و من احسن من الله صبغة دارد و هیچ دست تصرف غالیه تکلف بر وی نکشیده است و وهم و فهم هیچ صاحب صنعت و استاد به ترتیب و ترکیب نهاد او نرسیده است

هنگام گل و لاله و ایام بهار است

عالم چون رخ خوبان پر نقش و نگار است ...

... هر چند که ده زبان چو سوسن هستم

و بنفشه مطرا با لاله رعنا به ناز راز می گوید که تو دل این کار نداری و تن این بار نداری به بادی از پای در آیی و با سببی از جای برآیی آبی داری و لیکن تابی نداری رنگی داری و لیکن سنگی نداری

عاشق تابدار باید نه آبدار مشتاق سنگین باید نه رنگین هم در عاشقی خامی و هم در معشوقی ناتمام که چون معشوقان رخ افروخته و گاه چون عاشقان دل سوخته ...

... گل دو رنگ چون عاشق منافق یک سوی زرد و یک سوی لعل باطن دیگر و ظاهر دیگر رنگ و به رنگ می نماید و مس به زر می انداید اگر از وی وفای معشوقان جویی رخ زرد عاشقان پیش دارد و اگر نیز عاشقان طلبی عارض لعل معشوقان آرد شراب ناز در قدح نیاز ریخته و عاشقی با معشوقی برآمیخته نه در معشوقی صاحب جمال ونه در عاشقی صاحب کمال

چون لاله تهیدست ز بو آمده ای

یا چون گل دو رنگ دو رو آمده ای ...

حمیدالدین بلخی
 
۱۰۰۶

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الخامسة - فی اللغز

 

... افروخته بهر طرف از گل چراغها

چون روی دلبران شده از لاله باغها

امراض حرص و مایه سوداء وداء عجب ...

حمیدالدین بلخی
 
۱۰۰۷

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة السابعة - فی التفضیل

 

... وز عکس رخ بتان تاتاری

صد گلشن و لاله زار می دیدم

بر فرق عذار هر سهی سروی ...

... کلاه دارانیکه تاجداران غلام ایشانند و صیادانی که شاهان عالم صید دام ایشان خطه عشقبازی خط بناگوش ایشانست و صدف در عمانی لعل پرنوش ایشان

لاله شان در بنفشه گشته نهان

لعل شان در شکر بمانده دفین ...

... شده پر مه ز رویشان پروین

مشکشان گژ شکسته بر لاله

سروشان راست رسته اندر زین ...

حمیدالدین بلخی
 
۱۰۰۸

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة التاسعة فی صفة الشتاء

 

... فان الصیف رب البیت فینا

چون پای در حریم سرای نهادم و بر قدم نخستین بایستادم قومی دیدم بصورت متساوی و بمعنی متوازی عاشقان دیدار و گفتار یکدیگر و امینان احوال و اسرار یکدیگر در جنسیت چون لاله و خوید و در محرمیت چون پیاله و نبید

هر دستی طوق گردنی و هر پایی حجرالاسود لبی و دهنی زبانها چون عندلیب در ترنم و لبها چون گل در تبسم آشنایان آشیانه اشفاق و رفیقان خلوت روز میثاق شمع مستوی قد زبانه بر آسمانه میافکند و جام مشتری خد چون آفتاب شعله می پراکند ...

... اتفاق را آنشب سرما شدتی داشت مفرط و غلبه ای داشت بکمال ماه و انجم گویی از حجاب پنجم می تابد و دریای شب تیره تر از موج قیر بود و فضای عالم پرقواریر زمهریر هوا چون سینه صدف از قطرات برف مروارید می کرد و لشگر بهمن شوکت وقوت خود را در عالم پدید کرد

شراب در قعر پیاله چون خون در دل لاله افسرده بود و می لعل در دهان چون لعل بدخشان در کان سخت شده جامه افلاک گلیم سیاه بود و فرش خاک حریر سپید

سخن رجال بر منوال این حال می رفت و هر یک موافق وقت و لایق حال نظمی رایق انشاء می کرد و نثری بدیع روایت می فرمود تا رسیدند بدین کلام بدیع همدانی صاحب مقامات که هذا یوم جمد فیه خمرة و خمد فیه جمرة ...

حمیدالدین بلخی
 
۱۰۰۹

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة السادسة عشر - فی حکومة الزوجین

 

... خسرو کیقباد باید بود

چون گل و لاله در میانه خار

متبسم نهاد باید بود ...

حمیدالدین بلخی
 
۱۰۱۰

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة التاسعة عشر - فی اوصاف بلدة بلخ

 

... لثام لاحقان قفای سابقان شده و کتف سابقان عصای لاحقان گشته صوفی وار همه را زاویه در کار یکدیگر و ترکی وار همه دست در شلوار یکدیگر چون مور و ملخ در هم آمیخته وهر یک در کسب وکار خود آویخته چون دشت عرفات ومجمع عرصات عابد و عاصی و دانی و قاصی و افاقی وعراقی و ختایی و بطحایی در هم بسته و پیوسته

بعضی چون قامت سرو قبا پوش و بعضی چون قد صنوبر ردا بر دوش جمعی چون گلبن در لباس تکلف و برخی چون ارغوان در ثیاب تصلف بر هر قدمی لاله رخساری و بر هر طرفی مشک عذاری

شهرشان از خوشی چو خلد برین ...

... پس روی براه نهادم و عنان بقاید قضا دادم منزل بمنزل در طلب مقصود می آمدم تا بدروازه حرم گرم و خاک پاک آن تربت با رتبت رسیدم

آنهمه اشجار و اغراس را منکوس دیدم و آنهمه احوال را معکوس یافتم نسیم سحری نکهت گل طری و رایحه بنفشه طبری نداشت و در لاله صحرایی طراوت رعنایی نبود

نه در چمن ربیعی رایحه طبیعی بود و نه در گل بهاری بوی نافه تتاری سباع در آن رباع خانه کرده ووحوش در آن بقاع آشیانه ساخته قصور عالیه آن چون قبور بالیه شده و مرابع پرنگار آن مواضع اعتبار گشته ...

حمیدالدین بلخی
 
۱۰۱۱

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الحادیة و العشرون - فی اوصاف بلدة سمرقند

 

... آب چشم سحاب چون کم شد

بردو رخسار لاله آب نماند

در چمنها ز تابش خورشید ...

... طالبان اندر آن مکان جویند

همه چون لاله لعل رخسارند

چون بنفشه همه سیه مویند ...

حمیدالدین بلخی
 
۱۰۱۲

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الثانیة و العشرون - فی المعزم

 

... چون معتکفان بردر و بام تو توان بود

چون ناز معشوق و نیاز عاشق در پرده ساز دراز شد چون گل و سوسن دست در گردن یکدیگر آوردیم و چون خوید و لاله و نبید و پیاله چنگ در دامن یکدگر زدیم

رقبا و نقبا را چون حلقه بر در و حساد رادست بر سر بماند عزم حرکت باقامت وادامت بدل شد و اسباب نشاط بی عیب و خلل چنان افتاد که شغلنی الدر عن البر و الهانی الطرب عن الطلب ...

حمیدالدین بلخی
 
۱۰۱۳

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الثالثة و العشرون - فی الخریف

 

... حکم خداوند بینید و بصنع او نگرید و روی او بیاد آرید و غنیمت شمیرد در غم و شادی ایام منگرید و مخندید و چشم در گردش زمانه مدارید و دل در وی مبندید

در هرج لاله فروردین و گلهای خزان حزین نباشید که چگونه در میآرمند و غمان دل بر یکدیگر می سازند در فراغ ورد با دل پر درد چیزی می خوانند

ببین بدیده عبرت رخ بتان چمن ...

حمیدالدین بلخی
 
۱۰۱۴

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الرابعة و العشرون - فی اسامی الخلفاء

 

... گفتم آخر این منزل با چندین نمایش و آرایش استراحت و آسایش را شاید مرکب طلب را زین درجل کشیدم و رخت سفر از آفتاب بسایه گل دست در دامن پیاله و گریبان نواله زدم

با حریفان لاله رخ صحبت پیوستم و با دوستان پیاله عهد معرفت بستم گاه پایم چهره چمن سپردی و گاه دستم حلقه چمانه گرفتی و این ابیات در دهان و زبان افتادی

اکنون که چمن چمانه جوی است ...

... چون جامه عصمت آلوده گشت و کیسه ثروت پالوده شد یاران پیاله و قدح سرپوش از طبق اخوت برداشتند وراه و رسم اهل مروت فرو گذاشتند

چون شراب خورده از ایشان جز خماری در سر و چون گل فرو ریخته از ایشان جز خاری در بر نماند واز آن چندان شراب انگوری جز استفراغ زنبوی حال نیامد و آن سفره صحبت کندوی سربسته و سرپیچیده شد لاله وار خندان خندان بساط صحبت در نوشتند و سایه وار تمام ناشده درگذشتند

چون شمع نپایست شبی با ما بیش ...

حمیدالدین بلخی
 
۱۰۱۵

حمیدالدین بلخی » سفرنامهٔ منظوم » حکایت دوم

 

... گرچه آغازش از مه دی بود

آخرش عهد لاله و می بود

بودم از چرخ در مصاف جمل ...

... به من آورد بوی طره یار

سرخ رویی لاله چون رخ او

تلخ شد طبع من چو پاسخ او ...

... با چنان روی و عارض رنگین

چه به کار است لاله و نسرین

یک زمان روی سوی آیینه کن ...

حمیدالدین بلخی
 
۱۰۱۶

عبدالواسع جبلی » گزیدهٔ اشعار » قصاید » قصیده در مدح معزالدین و الدنیا ابوالحارث سنجر بن ملکشاه و میرمیران قطب‌الدین

 

... ضمیر بحر پر لؤلؤ دهان کوه پر گوهر

به سان باطن لاله به شکل جامه سوسن

به رنگ چهره خیری به لون دیده عبهر ...

... الا تا بندد از عرعر چمن زنگارگون کله

الا تا پوشد از لاله جبل شنگرف گون چادر

ز شادی باد پیوسته رخ تو سرخ چون لاله

ز دولت باد همواره سر تو سبز چون عرعر

عبدالواسع جبلی
 
۱۰۱۷

عبدالواسع جبلی » گزیدهٔ اشعار » قصاید » مدح معزالدین سلطان ابوالحارث سنجر سلجوقی

 

... شمال عنبرآیین گشته فراش گل احمر

کنون از لاله گردد باغ چون بیجاده گون مطرد

کنون از سبزه گردد راغ چون پیروزه گون چادر

گهی صلصل کند در بوستان چون عاشقان لاله

گهی بلبل زند در گلستان چون مطربان مزهر ...

عبدالواسع جبلی
 
۱۰۱۸

فلکی شروانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳ - قصیده

 

... همچون ز نقض ار تنگ چین گردد پر از سبزه زمین

همچون بهشت از حور عین گردد پر از لاله جبل

بلبل برآرد غلغلی چون بشکفد از گل گلی ...

... کبک از پی ناله کند بر بانگ او رقص از قلل

با گل کند لاله قران مل بابنفشه همچنان

زین هر سه بینی بوستان پر آتش و دود و شعل

لاله برغم ماه دی بر کف نهاده جام می

بر جای می در جام وی بیند نشان درد خل ...

فلکی شروانی
 
۱۰۱۹

فلکی شروانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۴ - مطلع ثانی

 

... وین ز بساط انس و جان رفته هزار قافله

هست طراز یاسمین لاله لؤلؤ آفرین

کرده لبش چو انگبین تعبیه در شکرلله ...

فلکی شروانی
 
۱۰۲۰

فلکی شروانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۶ - در مدح منوچهر بن فریدون شروانشاه

 

... آلتی بر کینه خیل خزان آراسته

سرو جوشن ساخته لاله سپر انداخته

بید شمشیر آخته غنچه سنان آراسته ...

... وآن زبرجد را به در و بهرمان آراسته

گل چو کاس کسری و لاله چو جام جم به شبه

لیک نه کسری چنین نه جم چنان آراسته ...

... همچو دریای پر از مرجان و در هر صبحدم

هم ز لاله هم ز ژاله بوستان آراسته

از ریاحین صف زده نظارگان بر هر کنار ...

فلکی شروانی
 
 
۱
۴۹
۵۰
۵۱
۵۲
۵۳
۳۶۲