گنجور

 
جمال‌الدین عبدالرزاق

سر ما نیستت فسانه مگوی

سیر گشتی برو بهانه مجوی

تو دگر یار تیز بازاری

واب تو میرود بدیگر جوی

تو گل و لاله وزین معنی

هم دو روی آمدی و هم خود روی

نه مسلمانی؟ آخر ای کافر

چه دلست این؟ دلی ز آهن و روی

گفتی از تو چه برده ام آخر

دل من باز ده محال مگوی

خود چه بگذاشتی بمن جز غم

بردی از من هر آنچه بردی بوی

نیم جانی بماند با من و بس

واند گر آب خواه و دست بشوی

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode