گنجور

 
۱۰۰۴۱

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۱۸ - در مدح ثامن الائمه علیهم‌السلام

 

... تا عنبی می دهید پیاله پیاله

باده شبنم ببین به ساغر لاله

روزی مستان شده به باغ حواله ...

... در ازل از خرمن جلال تو چیده

زاده موسی بن جعفر ای علوی جاه

ای که شب و روز زایر تو به درگاه ...

... از شرر زهر پر ز خون جگرت کرد

بستر تو خاک و خشت جای سرت کرد

پرده شرم و حیای خویش دریده ...

صامت بروجردی
 
۱۰۰۴۲

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۱۹ - در مدح حضرت امام حسن عسکری(ع)

 

... ساخت علم صیف را به سیف آویخته

به قهر بنموده خوی ز مهر بگسیخته

اساس نظم بهار زهم فرو ریخته ...

... نوای صلصل عویل ناله قمری نیاح

ز شبنم سبزه زار چو عود برخاست دود

بجو بیاران شد آب آتش ذات الوقود ...

... ز چشم تنگت فغان ز قلب سنگ تو داد

ریشه بستان دهر ز تیشه های فساد

رساندی آخر به آب دادی یک جا بباد ...

... ز امر و نهیش بپا عوالم کن فکان

مهرش با جان قربن روحش در تن روان

مکان بذل و نوال معدن جود و سماح ...

... بهر به روز جلال به شوکت لاتعد

با حسن بن علیع مظهر ذات احد

روزی با خیل خویش زیاده از حد وعد ...

... نمود این جامه را طلب بوجه حسن

صامت بنمود ختم به نامش از افتتاح

صامت بروجردی
 
۱۰۰۴۳

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۲۰ - در استغاثه به حضرت امام زمان ارواح العالمین له الفداء

 

... وی ز کتم خیر امه سر فراز دادگر

سوی تسلیم و رضای حق بنه برخاک سر

مشکلات دهر را آسان کن و بنما نظر

در عسی ان تکرهوا شییا که در قرآن توست ...

... تاکنون از صدر خلقت یک به یک برهان توست

پیشتر از خلقت آدم ز مزج ماء و طبن

کرد تبعید بنی جان ایزد از روی زمین

قصه طوفان به عهد نوح شیخ المرسلین ...

... این اشارت ها بشارات تو از حرمان تست

پس بنا بر این همه اخبار آثار متین

عقل قاطع را بود ظنی به نزدیکیقین ...

... ای جناب صاحب الامر از برای التجا

موسم تجدید عهد و بستن پیمان تست

یا غیاب المستغیثین یا ملاذ المذنبین

یا ملاذ العابدین یابن هداه المهتدین

یا سلیل عتره الاطهار فخرالراشدین ...

... از پی اصلاح دنیا موسم دیوان توست

ای بنای موسوی را بانی از حکم خدا

در تزلزل بین ز زلزال فتن ارض و سما ...

... دوستان را همچو سبطی بین ذلیل قبطیان

پیشکش بننموده حاضر دوستان بهر تو جان

با همه ناقابلی گر قابل قربان توست ...

... کار ما محتاج لطف وجود بی پایان توست

اجنبی بنمود بر پا بیرق عدوان کج

قبله توحید را تثلیثیان کردند کج ...

... آبیاری بهر گل از خارساز دباغیان

خسروا این خارها هم رونق بستان تست

از برای جلب نفع خویش جمعی بی ادب ...

... یا رسول الله ای جد گرام تاجدار

از مدینه در زمین کربلا بنما گذار

روزی نقش نور عین خود به چشم اشکبار ...

... جسم صد چاک حسین تشنه عریان است

لاله بستان زهرا سرو باغ بوتراب

بی کفن غلطان به خون عطشان لب دریای آب ...

... زینب آغوش زهرا جان من جانان من

ای امام ابن الامام ابن الامام ابن الامام

رهنمای دین و دنیا مهدی والامقام ...

صامت بروجردی
 
۱۰۰۴۴

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۲۱ - توجه امام(ع) به سوی کربلا

 

... ذبیح آل عبا سلیل نسل جلیل

برای حج وداع ببست احرام جان

چه شد بوی کار تنگ ز دشمنان دغل ...

... تن وی از سر جدا سر وی از تن فتاد

تنش به روی زمین سرش بنوک سنان

سری که بودش مدام به سروران سروری ...

... عزیز زهرا حسین تجمل و جاه داشت

ز مکه چونبست بار جلال دلخواه داشت

جنیبت خاص در جلو به همراه داشت ...

... که عاقبت کوفیان گذشته از نام و ننگ

به عترت مصطفیص چو بنگان فرنگ

پی تصدیق دهند به کوفه خرماونان ...

... گهی به ویرانه جا گهی به زندان مقام

چو طایر بسته پر چو مرغ بی آشیان

به چشم زینب جهان سیاه شد همچو شب ...

صامت بروجردی
 
۱۰۰۴۵

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۲۴ - وقایع جناب حر بن یزید ریاحی

 

... ای مشت خاک تا کی محبوس این مغاکی

تا در مغاک هستی ای مهر تابناکی

تابنده کوکبت پست از صدمه افول است

شد اربعین عمرت مایل به سال پنجه ...

... ابلیس وار تعجیل چند از پی ریاست

بنما حدر که شیطان در کارها عجولست

در موسم جوانی در روز تندرستی ...

... جسمت چرا نژند است جانت چرا ملولست

ابن زیاد چون کرد او را به کوفه سردار

در جنگ شاه مظلوم با کوفیان غدار ...

... پس سوی کوفه کردند روان در آن بیابان

در نینوا رسید از ابن زیاد فرمان

تا راه او ببستند از چار سو ز عدوان

آن را که ارث ما در دنیا ز عرض و طولست

چون صبح روز عاشور حر حرب را بپا دید

بن سعد را چو نمرود در جنگ با خدا دید

خود را مصاحب خوف هر لحظه بار جادید

اصل بنای دنیا در معرض فنا دید

بنیان وی هدر یافت بنیاد وی هباء دید

دانست آخر دهر مکر و فریب گولست ...

... آخر به خاک افشاند آبی که در سبو داشت

یعنی عدول بنمود از آنچه دل بدو داشت

گفتا برات بی اصل درمان او نکولست ...

... در درگه حسینی از روی جهد عازم

لیکن بدوچه ره بست روز نخست قایم

از قول خود پشیمان از فعل خویش نادم ...

... آزاد کرد اجساد از قید خود و جوشن

وز داس تبع بنمود کشته ز کشته خرمن

گفتی که شیر غضبان با بختی ز لول است ...

... یعنی به خاک جا کرد از پشت زین جنابش

آمد به روی بالین دلبند بوترابش

آن سان که فی الحقیقه آمال را حصولست ...

... وز صفحه جبین ساخت پاک از وفا غبارش

مرهم به زخم بنهاد از چشم اشکبارش

حر گشت آخر کار بخت خجسته یارش

اول قدم به مقدم بنمود جان نثارش

آن را که در فنایش ارواح را حلولست ...

صامت بروجردی
 
۱۰۰۴۶

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۲۸ - بیان واقعه دیر راهب

 

... سوی شام از کربلا بهر اسیری شد روانه

جملگی چون طایر پر بسته بی آشیانه

در یکی منزل مکان کردند هنگام شبانه ...

... چند زن با دختر منتظم چون در مکنون

در پی هر نیزه با دست بسته در طنابی

رفت راهب را از این هنگامه هوش از سر ز تن تاب ...

... گفت ای قوم شده از راه و رسم مردمی گم

این چه آشوبست این سیر کیست ای بی رحم مردم

کس ندیده گوش نشنیده چنین ظلم و عذابی

گفت با او ظالمی زان ناکسان زشت ابتر

هست این سر از حسین بن علی سبط پیمبر

بر امیر شام یاغی گشت و شد لب تشنه بی سر ...

... ناگهان آمدند ابر گوش آن راهب دوباره

می رسد زهرای اطهر چشم بر بند از نظاره

چشم حق بین را به هم بنهاد راهب زان اشاره

لیک می آمد به گوش وی از آن دارالزیاره ...

... محنت دوران چه آورده است ای سر بر سر تو

گه به مطبخ گه بنی گه دیرو گه بزم شرابی

رفت نصرانی ز هوش از ناله جان سوز و زهرا ...

... بر دل راهب دگر طاقت نماند از گفتگویش

زد بسر دست عزا بنهاد روی خود برویش

کرد روی خویشتن را سرخ از خون گلویش ...

صامت بروجردی
 
۱۰۰۴۷

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۳۲ - خطبه حضرت سید سجاد(ع) در شام خراب

 

... چندی از دوره سفیان بیفزود حسب

بست از حرمت اولادی علی چشم ادب

ناسزا گفت بسی او به شهنشاه عرب ...

... آخر از خواهش حضار چو ماذون گردید

بنهاد او ز شرف پا بسر منبر تاج

شد رسول عربی بار دیگر در معراج ...

... این منم با سر ایشان که به آه و فریاد

دسته بسته به سوی شام خراب آمده ام

حجت حقم و در بزم شراب آمده ام ...

... که بر آل زنا همچو کنیزم و غلام

کس نگوید به یزید ای ز تو اسلام بننک

این زنان آل رسولند نه از اهل فرنگ ...

صامت بروجردی
 
۱۰۰۴۸

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۳۴ - در مدح صدیقه طاهره سلام الله علیها

 

... علت اشیاء غرض از هستی بود و نبود

ذخر ابناء مکرم فخر ابناء عظام

ماه برقع دار خورشید رخ زیبای او ...

... لولو دریای وحدت گوهر والای او

گر علی ابن ابیطالب نبد همتای او

بود کیتا چون خدا قل و دل خیرالکلام ...

... آنکه غیر او نباشد در تمام ممکنات

دخت دلبند نبی زوج ولی ام الامام

دریم عفت هزاران همچو مریم را معین ...

... فلک مستوری نخواهد یافت چون او لنگری

از بنای خلقت امکان الی یوم القیام

خلقت آباء علوی را وجود او سبب ...

... همچو مهر افتاد اندر عقده راس زوال

در جوانی از جهان بنمود روی ارتحال

جانب دار بقا از صدمه قوم ظلام ...

... کز محن شد روز روشن پیش چشم او چو شام

چون به بستر اوفتاد آن سرو گلزار محن

کرد روزی عذرخواهی با جناب بوالحسن ...

... پس حسین را در بغل گرفت با حال فکار

گریه بر حال حسین بنمود چون ابر بهار

از برای زینب و کلثوم قلب داغدار

از برای کربلا بگریست قدری زار زار

پس سپرد اطفال خود را بر بنی عم گرام

یا دل پر خون ز جور محنت آباد جهان ...

صامت بروجردی
 
۱۰۰۴۹

صامت بروجردی » کتاب التضمین و المصائب » شمارهٔ ۵ - و برای او همچنین

 

... خوی تو نیست در ملک خلق تو نیست در بشر

ای ملک و بشر همه بنده خلق و خوی تو

رفتی و بستی از من ای تازه جوان دگر نظر

بود سیاه روز من بعد تو شد سیاه تر ...

... نشکفد ار مزار من جز گل آرزوی تو

شور مخالفین بپا بنگر و احتراز کن

پا ز عراقیان بکش رو به سوی حجاز کن

یا بنشین ز مرحمت همره دوست راز کن

ای گل تازه یک نفس پرده ز چهره باز کن ...

... صامت از این مثقال تو سوختم و بدین خوشم

پای اگر چو محتشم از ره بندگی کشم

به که به زندگی کشم پا ز حریم کوی تو

صامت بروجردی
 
۱۰۰۵۰

صامت بروجردی » کتاب التضمین و المصائب » شمارهٔ ۱۷ - و برای او

 

... جغد صفت نشسته ای خوش به خرابه بدن

بسته ای آشیانه را سخت به شاخسار تن

در ره تست منتظر دیده مردم وطن ...

... تا کندت به آسمان ماه دو هفته ساغری

طی طریق بندگی نیست به لشکر و سپه

در سرلشگر و سپه عمر چه می کنی تبه ...

... از فلک و ملک بسی آمده پاسبان تو

بنده نقش می شود کو نکشد کمان تو

با همه کبر و سرکشی هست ز چاکران تو

آن که تو بسته ای کمر بر در او به چاکری

باغ و بهشت و عجب مفت ز دست هشته ای ...

صامت بروجردی
 
۱۰۰۵۱

صامت بروجردی » کتاب النصایح و التنبیه » شمارهٔ ۱ - ترکیب بند

 

... نی نی بود او چه خانه مور

این خانه به شبنمی خراب است

تفصیل زمانه و ثباتش ...

... گر ز آنکه سیاه یا سفیدند

گو طبل رحیل خود بکوبند

زین کهنه رباط تا رسیدند ...

... زاد سفری تو را ضرور است

تاریک شبست و راه تاریک

ای وای به رهروی که کور است ...

... صاحب نظری که ارجمند است

بر ملک جهان چه پای بند است

بر قبر گذشتگان گذشتن

کافی بود ار برای پند است

بنگر که جدا چگونه از هم

اعضای تمام بند بند است

پس گوش بدار و بین ز هر بند

مانند نی این نوا بلند است ...

... در مجمر غم دلت سپند است

در بند علایقات دنیا

تا چند تو را علاقه بند است

گر گوش به قول ما نداری ...

... زرین کمی غلام ما بود

صف بسته ز سرکشان دو صد صف

در بارگه سلام ما بود ...

صامت بروجردی
 
۱۰۰۵۲

صامت بروجردی » کتاب النصایح و التنبیه » شمارهٔ ۲ - فی‌الموعظه

 

... چه قصیر است تو را همت و آمال دراز

تا بود بسته در مرگ و در رحمت باز

حیرتم کز چه بسیج ره عقبی نکنی ...

... آنچنان بایدت از عجز سرافکنده کنی

کز تواضع همه ابنای جهان بنده کنی

بیخ و بنیاد حسودان همگی کنده کنی

ای که بر حال ضعیفان جهان خنده کنی ...

... گذر از خاک سوی عالم بالا نکنی

تا توانی به کسی تهمت بیهوده مبند

آنچه بر خود نپسندی به کسی هم مپسند ...

صامت بروجردی
 
۱۰۰۵۳

صامت بروجردی » کتاب النصایح و التنبیه » شمارهٔ ۳ - و برای او فی النصیحه

 

دلم ز خلق جهان و جهان ملال گرفت

شبی بستر خوابم چنین خیال گرفت

که مهر عمر دگر روی در زوال گرفت ...

... دمی که از می وصلش دماغ سازی تر

به هوش باش در آن عین مستی و بنگر

به خاک کیست که جام می از سفال گرفت ...

صامت بروجردی
 
۱۰۰۵۴

صامت بروجردی » کتاب النصایح و التنبیه » شمارهٔ ۴ - و برای او فی النصیحه

 

... مفلس و بی قدر و شهریاری بوده است

بستر خاکی و تخت زرنگاری بوده است

ای برادر افسر دارا و جام جم چه شد ...

... دولت جاوید و فصل سرمدی کن اختیار

سر بر آر از بستر غفلت که کار از دست رفت

وقت را فرصت شمر هان روزگار از دست رفت ...

... چارم از خوف عمل هر نیم شب گریان شدن

چار رکن دین خود زین چار بند آباد کن

خویش را از طاعت حرص و هوی آزاد کن ...

... آن زمان آید ندا از مصدر عز و جلال

می روی اندر کجا ای بنده با رنج و ملال

عرض می خواهد کرد عاصی در حضور لایزال ...

صامت بروجردی
 
۱۰۰۵۵

صامت بروجردی » کتاب النصایح و التنبیه » شمارهٔ ۵ - و برای او همچنین

 

... چو اندر حق گزاری نیست پای عدل تو بر جا

ستون خیمه ات گر بگذرد زین گبند خضرا

به یک آه سحرگاهی همه زیر و زبر گردد ...

... نیندیشی ز برق کیفر آه سحر خیزی

به تعمیر درون خویشتن با خلق بستیزی

ز نان شبهه ناکت در جهان چون نیست پرهیزی

مبین از چشم کوکب گر دعایت بی اثر گردد

خدایا بندگانت را به ظل لطف راهی ده

ز غوغای قیامت در جوار خود پناهی ده ...

صامت بروجردی
 
۱۰۰۵۶

صامت بروجردی » کتاب النصایح و التنبیه » شمارهٔ ۷ - و برای او

 

... یوسف خود را از این چاه هوسناکی برآر

بر به مصر عزت و بنشان به تخت افتخار

این زلیخای جهان زالست و زشت و نابکار ...

... تخت و تاج و ملک و مال و گنج و گوهر داشتند

باغ و بستان قصر و ایوان کاخ شش در داشتند

فرش دیبا رخت کمخا بالش پر داشتند ...

صامت بروجردی
 
۱۰۰۵۷

صامت بروجردی » کتاب النصایح و التنبیه » شمارهٔ ۸ - موعظه

 

... رو به خاک افتاده از تیغ اجل بی برگ و بار

تازه دامادان شبستان عدم را کرده فرش

در گذار نوعروسان باز چشم انتظار ...

... کودن حرص و هوا آورده قایم زیر ران

توسن جهل و هوس بنموده دایم زیر زین

گاه اندر صحن بستان با هزاران همزبان

گاه در طرف گلستان با نگاران همنشین ...

... زود بفرستید بهر خود چراغی پیش پیش

پیش از آن کاندر شبستان لحد ماوا کنید

طرح یکرنگی بیندازید کآخر مردنست ...

... تا به کی سقف عمارتهای خود زیبا کنید

جمله بربندید چون ما بار از این دار فنا

این حکایت را برای دیگران انشاء کنید ...

... بود یونس را به زندان دل ماهی مقر

حضرت موسی بن عمران از جفای قبطیان

گاه در مصر غمش جا بود گه نیل خطر ...

... یک به یک کردند از این دار فنا رو در بقا

سر به سر بستند از این دیر کهن بار سفر

جمله را نقد نفس افتاد چون اندر شمار ...

... ظلم وقف دودمان حیدر کرار شد

نوجوانان بنی هاشم به دشت کربلا

جمله را سر بر سنان از کینه کفار شد ...

صامت بروجردی
 
۱۰۰۵۸

صامت بروجردی » کتاب النصایح و التنبیه » شمارهٔ ۹ - و برای او علیه الرحمه

 

... مردم پی دلجویی و آمال زنانند

زیبا پسران را به تجارت بنشانند

تا سیم و زر حسن فروشی بستانند

بین تا به کجا خلق طمع را برسانند ...

... در ذایقه ها تلخ شده حرف حسابی

جمله پی وافوری و بنگی و شرابی

نه گوش به قرآن نه خبر نه به کتابی ...

... شرک و شره و شیطنت و شیوه شیاد

بگرفته عزازیل ز ابنای زمان یاد

صامت چه کند جز تو به نزد که برد داد ...

صامت بروجردی
 
۱۰۰۵۹

صامت بروجردی » کتاب النصایح و التنبیه » شمارهٔ ۱۰ - ترکیب بند

 

... کی کند عاقل به خاین اعتبار

بستی از مستی بدین خرمهره مهر

گشتی از غفلت بدین اغیار یار

ای به غفلت در بیابان عدم

تو به خواب و همرهان بستند بار

می رسد از کاروان بانک رحیل ...

... گرچه در ظاهر وسیع و دلگشاست

دل ببر از منت ابنای دهر

اول و آخر چو کارت با خداست ...

... ظلم نی بر خود نه بر مخلوق کن

کین بنای زشت آخر بی بقاست

از مکافات عمل غافل مشو ...

... گر کنی گاهی به قبرستان عبور

بنگری بر ساکنان خاک گور

از مآل کار دنیای دنی

عبرتی گیری ز اصحاب قبور

بشنوی از بند بند هر کدام

ناله یا قوم قد جاء النشور ...

... سحت آورده تو را اندر کمند

از برای بندگی خلق تو کرد

چند در کار عبادت چون و چند ...

... بود در کام تو شیرین تر ز قند

ای به بند مال و اسباب جهان

همتی خود را برون آور ز بند

تا روی در جرک نیکان سرخ رو ...

صامت بروجردی
 
۱۰۰۶۰

صامت بروجردی » کتاب النصایح و التنبیه » شمارهٔ ۱۴ - و برای او همچنین

 

... خط آزادگی از هفت کشور داشتن بهتر

تو را چون فاعل مختار بنمودند ای عاقل

ز گودال جهنم حوض کوثر داشتن بهتر

منه طوق عبودیت به گردن در بر بنده

که گردن در کمندحکم داور داشتن بهتر ...

... جهان را چون هما در سایه پر داشتن بهتر

ترا گر دعوی شیری ست با گرگ اجل بستیز

بلی شمشیر وقت جنگ جوهر داشتن بهتر ...

صامت بروجردی
 
 
۱
۵۰۱
۵۰۲
۵۰۳
۵۰۴
۵۰۵
۵۵۱