گنجور

 
صامت بروجردی

به عزلت گوشه از هفت کشور داشتن بهتر

غم سر داشتن از تاج و افسر داشتن بهتر

زند آن کس که در ملک فقیری نوبت شادی

تواند آن زمان دل از جهان برداشتن بهتر

چه آخر طعمه موران خاکست این تن فربه

ز رنج گوشه‌گیری جسم لاغر داشتن بهتر

بود هر خنده را صدهزاران گریه اندر پی

ز اشک نیمه‌شبها دیدهٔ تر داشتن بهتر

چه آخر هست بهر دیگران و بایدت رفتن

سر خاک سیه از خاک قیصر داشتن بهتر

کم و بیش جهان خواهد گذشتن ای جهانداران

غم بیچارگی از روز محشر داشتن بهتر

گرفتم سر به سر زان تو باشد ملک اسکندر

تو را عبرت ز دارا و سکندر داشتن بهتر

ز اسباب تجمل کس نبرد از این جهان سودی

به صحرای قیامت کوکب و فر داشتن بهتر

ندانی هرکه بامش بیش برفش بیشتر باشد

ز کالای تمتع هرچه کمتر داشتن بهتر

حدیث «انما اموالکم» گر خوانده‌ای دانی

ز آفات جهان خود را توانگر داشتن بهتر

مشو مغرور اگر در هفت اقلیمست اورنگت

خط آزادگی از هفت کشور داشتن بهتر

تو را چون فاعل مختار بنمودند ای عاقل

ز گودال جهنم حوض کوثر داشتن بهتر

منه طوق عبودیت به گردن در برِ بنده

که گردن در کمندحکم داور داشتن بهتر

برون کن عادت گرگی ز سر ای روبَهِ مسکین

اگر مردی تو را طبع غضنفر داشتن بهتر

چرا خو کرده‌ای بر لاشهٔ مردار هر کرکس

جهان را چون هما در سایهٔ پر داشتن بهتر

ترا گر دعوی شیری‌ست با گرگ اجل بستیز

بلی شمشیر وقت جنگ جوهر داشتن بهتر

نشد از سربلندی هیچکس را رتبه‌ای حاصل

به خاک هر قدم خود را برابر داشتن بهتر

مبین بر خندهٔ دندان‌نمای دهر دون (صامت)

حذر از کید این زال مُزَوَّر داشتن بهتر