... پس ابلیس واژونه بالای چاه

به خاشاک پوشیده گردش چو راه

به چاه اندر افتاد پشتش شکست ...

... نهانی سخن کردشان خواستار

ز نیک و بد و گردش روزگار

که بر من زمانه کی آید به سر ...

... ز تیر سپهری برآمد فغان

تو ای غافل از گردش روزگار

نیاموخته پند آموزگار ...

... که آیا چه باشد سرانجام کار

چه نقش آورد گردش روزگار

چرا روز روشن بدین نوجوان ...

... ز نقش پری دخت و سام دلیر

چه بازی کند گردش چرخ پیر

میسر شود با ویش اتصال ...

... بگشتند بر گرد آن مرغزار

برآسود از گردش روزگار

در آن بیشه رفتند تا شب رسید ...

... که ما هم غریبیم و آشفته کار

جفا دیده از گردش روزگار

جوان گفت کای گرد فرخ روان ...

... پری زاده چون شمسه خاوری

به گردش گل و سنبلش را طواف

سر موش اندر سخن موشکاف ...

... روان کرده می در بلورینه جام

به گردش برآورده ساغر مدام

نشسته شه شرق بر تخت عاج ...

... مه ساقی از لعل خورشید فام

چو خورشید در گردش آورده جام

شده توده در نقل دان های سیم ...

... بخندید بر چشم گریان خویش

بنالید از گردش روزگار

برآشفت از بخت آشفته کار ...

... مبرا شد از زندگانی خویش

غمین بود از گردش روزگار

برآشفت از محنت آشفته کار ...

... بگفت این و بنهاد پیشش طعام

پس آنگه به گردش درآورد جام

به خلوت سه روز و سه شب دم زدند ...

... شه چین بیامد پر از چین به روی

به گردش دلیران چنن جنگجوی

فراوان برو انجمن شد سپاه ...

... ز وصل پری دخت سیمین عذار

برآسایم از گردش روزگار

وگرنه نترسم ز کشته شدن ...

... که از ضرب تیغم شوی ریزه ریز

ندانست کز گردش روزگار

چه چیز آیدش بی گمان در کنار ...

... ابا گرز و گوپال و دیوان ز ره

ببینیم تا گردش روزگار

چه آرد به ما بر ازین تیره کار ...

... چو صرصر درآمد به شهر ختا

دل از گردش چرخ در ماجرا

هر آن کس که دیدار او را بدید ...

... چو برخواند نام خداوندگار

برآسود از گردش روزگار

همانگه حصاری در آن روی دشت ...

به گردش درآمد می ارغوان

دلیران زابل همه شادمان ...

... بگفت و روان شد پی نعش یار

نبود آگه از گردش روزگار

از آن پس که گردنفرازان عهد ...

... پس آنگاه سام یل نامدار

برآشفت از گردش روزگار

به دیوانگی سر به صحرا نهاد ...

... به هر سو که می رفت همره بدید

به گردش همه گاه و بیگه بدید

در آن چشمه چشمش به راه پری ...

... که رضوان خبر از نگارش دهد

نه آگاه از گردش روزگار

که دیگر چه آراست مکاره کار ...

... شده سوی کافور رخسار ماه

به گردش هزاران هزاران پری

کشیده همه سر پی داوری ...