بخش ۱۲۱ - رسیدن نامه منوچهر شاه نزد سام نریمان
به گردش درآمد می ارغوان
دلیران زابل همه شادمان
وز آن خوشدلی سام با آفرین
یکی بزم کرد همچو خلد برین
نشسته در آن بزم فرخنده سام
به یاد پریدخت بگرفته جام
تکش خان و فرهنگ و قلواد شیر
تمرتاش و قلوش گو شیرگیر
ولی سام از هجر یار گزین
بسی بود ز اندازه اندوهگین
نشسته در آن مجلس شاهوار
گرفته به کف جام گوهرنگار
پرستنده خوبان زرین کلاه
همه پایکوبان در آن بزمگاه
که ناگه خروشی درآمد ز در
یکی گرد با طوق و تاج و کمر
درآمد در آن بارگه همچو باد
دعا کرد بر سام فرخنژاد
همانا که او همدم شاه بود
منوچهر از کارش آگاه بود
یکی نامه آورد نزدیک سام
ز شاه جهاندار فرخنده نام
چو بگرفت آن نامه را نامدار
بر آن کرد دینار و گوهر نثار
بزرگان آن بارگه سر به سر
فشاندند بر نامه در و گهر
چو سام از پی نامه خواندن گرفت
ز دو دیده گوهر فشاندن گرفت
چنان زار بگریست سام دلیر
که از غم رخش گشت همچون زریر
که بوی شهنشاه با رای و کام
ازین نامه آید مرا بر مشام
سر نامه نام جهاندار بود
دگر شرح دوری دیدار بود
چنان بود کای پهلو نامدار
تو رفتی مرا تیره شد روزگار
بیامد ز مغرب زمین لشکری
از آن گشته ایران پر از داوری
سپاه است مانا سه ره صد هزار
همه عادی و سرکش و نابکار
چنان دان که در شهر مغرب زمین
بود شاه شداد و ناپاک دین
فسونگر ورا یاوری میکند
وز آن دعوی داوری میکند
که جز من نباشد به گیتی خدا
منم خلق را در جهان رهنما
سپاهی فرستاد آن شاه شوم
گرفته به نیرو همه شهر روم
فزونست قدش ز سیصد ارش
چه گویم که چون باشدش یال و کش
تو گوئی که در گنج اهریمن است
عمودش فزونتر ز نهصد من است
نشسته است با ناز و آرام و کام
دگر یک شدید پلید است نام
به گیتی سپهدار شداد اوست
بدرد ز شیر دژآگاه پوست
سرآورد روز شهنشاه روم
گرفته ز پیکار آن مرز و بوم
دگر گرد املاق والا نسب
کشیده است لشکر به ملک عرب
کس از جده و طایف و از حجاز
همانا که از وی ندیده جواز
به شهر یمن سر برافراخته
شهان را ز گیتی برانداخته
هم از کشور ما گرفته بسی
ندیده چو او درگه کین کسی
همه مردم قندهار و فرح
ازویند پیوسته پر خون قدح
زمرز هزاره گذر کرده است
همه مرز زیر و زبر کرده است
ز بلغار و کشمیر و کابل زمین
رسیده است ایدون به زابل زمین
فروبسته بر شهریاران گذار
ابا جنگجو لشکر بیشمار
فراوان شهان زینهاری شدند
دلیران زابل حصاری شدند
چنان دید آن مرد بیداد رای
که نیم سپه را گذارد به جای
دگر نیم را از پی رزم و کین
ز زابل درآرد به ایران زمین
مرا پست سازد ز تخت شهی
برآرد به گردن کلاه مهی
گشایم کنون گنج آکنده را
که خوانم سپاه پراکنده را
از آن رو هم ایران شده پرخروش
ز املاق جنگی و گردان ژوش
چو نامه بخوانی تو ای نامدار
ز چین سوی ایران زمین ره سپار
که آمد برت نامه من بسی
ولیکن نیاورد پاسخ کسی
اگر دیرمانی به چین اندرون
همه مرز ایران شود پر ز خون
به گیتی نبینی دگر روی من
مگر زان که آئی دگر سوی من
به دادار دارنده غیبدان
که چون نامه نزد تو آید بران
ز چین سوی ایران بشو همچو باد
که گردان ایران شوند از تو شاد
چو برخواند نامه جهاندار مرد
کشید از جگر بر یکی باد سرد
بسی شد دژم پهلو پاک دین
فرستاد او نامه ذی شاه چین
چنین داد نزد شه چین پیام
که باید سوی شاه شد بی کلام
مکن پیش چشمت جهان آبنوس
شتاب آور و ساز کار عروس
که شاه جهان روی دارد به جنگ
به من تنگ شد روزگار درنگ
اگر بد ببیند شه کامیاب
کنم کشور چین سراسر خراب
نپیچم سر از سوی و فرمان شاه
ندارم به گیتی جز او من پناه
شه چین که آن نامه شاه خواند
ز شادی بر آن نامه گوهر فشاند
همی گفت با دل که کارم رواست
اگر سام را یارگیری رواست
فرستاده گفتار یار گزین
بیان کرد یکسر به سالار چین
همی داد پاسخ جفاپیشه شاه
که بر گو بدان گرد گیتیپناه
سر تو شود بر سپهر برین
همانا خرامی به ایران زمین
من از عهد و پیمان خود بگذرم
ره کیش و آئین تو بسپرم
فرستاده آمد به نزدیک سام
که گفتار شه را بگوید تمام
چو آمد شهنشاه بیداد رای
همانگه در آمد به خلوت سرای
به دستور گفتا مشو هیچ سست
که شد کارم از لات عربی درست
رود سوی ایران زمین سام گرد
نماید به املاق گو دستبرد
پریدخت را ساز جائی نهان
سیه ساز بر سام نیرم جهان
وز آن سو فرستاده تیزکام
چو درشد به نزدیک فرخنده سام
سخنهای فغفور را یاد کرد
دل سام یل را از آن شاد کرد
سپهبد چنین گفت با انجمن
که اکنون برآمد همه کام من
ولیکن یکی مرد با هوش و فر
که او را ز هر راز باشد خبر
بباید فرستاد از مرز چین
شتابان سوی شهر ایران زمین
که شه را رساند ز من آگهی
نماید بدو روزگار بهی
همانگه فرهنگ برجست و گفت
که گویم سراسر حدیث نهفت
نمودند در خواب چون این به من
که پیش از جهان پهلو پیلتن
تو خواهی شدن سوی ایران زمین
به نزد منوچهر پاکیزه دین
که کینه ز دشمن بخواهی نخست
که تا جملگی را شود پای سست
چو بشنید سام نریمان نژاد
بسی آفرین کرد بر گرد یاد
پس آنگه جهان پهلوان در زمان
یل پهلوان کرد دل شادمان
دبیران زرین قلم را بخواند
سخنهای نیکو بر ایشان براند
نخست آفرین بود بر ذوالجلال
که او را دادمان فره و یال و بال
به نام تو ای شاه والاگهر
که جز تو نباشد به گیتی دگر
بدان ای شهنشاه با داد و دین
که بر هم زدم یکسره مرز چین
بدیدم به نیکی رخ کام خویش
پریروی را ساختم رام خویش
چو آمد به من نامه شهریار
بسیچیده گشتم پی کارزار
دگر رنج و سختی کش آمد به پیش
نوشت اندر آن نامه ازخط خویش
چو شد نامه نامور اسپری
به فرهنگ بسپرد بی داوری
ببوسید فرهنگ روی زمین
به گردنکشان بر گرفت آفرین
وز آن پس برون شد به خرگه چو باد
سوی مرز ایران زمین رو نهاد
چو بگذشت از رفتنش چار روز
بدانگه که بفروخت گیتی فروز
شه چین خبر شد که فرهنگ شیر
برفته است اندر پی دار و گیر
به دستور خود گفت کای مهربان
به کاخ پریدخت شو از نهان
بگیر آن سیه روی بدخوی را
پراکنده کن بر مهش موی را
چو شمعش ببر در شبستان خویش
چو گنجش نهان کن در ایوان خویش
مقامش چو گوهر دل سنگ کن
سرایش چو غم بر دل تنگ کن
پریوارش از چشم مردم بپوش
ز چشم بدانش همی دار گوش
زمین را ببوسید دانای راز
بدو گفت کای شاه گردنفراز
فلک گردی از خاک راه تو باد
قمر گوهری از کلاه تو باد
اگر زان که فرمان دهد شهریار
برون آورم مهره از چنگ مار
هر آنچم اشارت کنی آن کنم
به پای سمندت سرافشان کنم
بدو گفت فغفور کای هوشمند
ندارم بجز تو کسی ارجمند
توئی محرم رازهای نهفت
خرد باشدت یار و تدبیر جفت
برو زود بشتاب کین کار تست
متاعی چنین درخور بار تست
چو دستور دستوری از شاه یافت
به قصر پریدخت در دم شتافت
چو نرگس پریچهره را یافت هست
سهی سرو را یافت بگرفت دست
ز خرگه برون برد چون مه به میغ
چو گوهر نهان کرد در آب تیغ
چو گنجی به کنجی نهان ساختش
ز گلشن به گلخن درانداختش
چو آب خضر در سیاهیش برد
ز خرگه ابر سوی ماهیش برد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، بزم شادی دلیران زابل به وجود میآید که سام و دیگر دلاوران در آن جشن شرکت کردهاند. اما سام به دلیل دوری از یارش غمگین است. ناگهان نامهای از منوچهر، شاه ایران، به سوی سام میآید که خبر از هجوم لشکری از مغرب زمین و خطر بزرگی برای ایران میدهد. آن لشکر به فرمان شاه شداد، فردی ناپاک و فریبکار، آماده حمله به ایران است.
سام که به شدت ناراحت و نگران است، به فکر تدبیر میافتد و به دیگر دلاوران میگوید که باید خود را برای دفاع از سرزمین آماده کنند. او به یاد عشقش پری دخت است و این غم نیز بر اندوهش میافزاید.
در ادامه، سام به فرماندهی سپاه چین میرسد و از او میخواهد که از خویش به یاری ایران بیاید. فرمانده چین نیز پس از دریافت پیام سام، به او وعده حمایت میدهد و تأکید میکند که باید هر چه زودتر به کارزار برود تا مانع از دشمنیهای شداد شود. او همچنین میخواهد که پری دخت، دختر زیبا، را از خطر دور نگه دارد.
در نهایت، سام به سرعت خود را برای نبرد آماده میکند و عشق و وفاداریاش را به وطن و یارش اعلام میدارد.
هوش مصنوعی: به دور هم جمع شدند و با شجاعت و شادی از شراب ارغوانی لذت میبرند. دلیران زابل در این لحظه خوشحال و سرزندهاند.
هوش مصنوعی: سام با خوشدلی خود جشنی برپا کرد که بسیار شبیه به بهشت بود.
هوش مصنوعی: در آن جشن شاد و خوش، سام به یاد پریدخت نشسته و جامی در دست دارد.
هوش مصنوعی: تکش خان و فرزندانش، ابتدای قدرت و توانمندی را نشان میدهند. آنها به مانند شیرانی قوی و شجاع هستند که در دل سختیها و چالشها، پایداری و استقامت را به نمایش میگذارند.
هوش مصنوعی: ولی سام به خاطر دوری یار، بسیار دلزده و غمگین بود.
هوش مصنوعی: در آن مجلس، شاه به شکوه نشسته و در دستش جامی از گوهرهای زیبا دارد.
هوش مصنوعی: پرستنده خوبان با کلاهی طلایی، همه در آن جشن و میخانه پایکوبی میکنند.
هوش مصنوعی: ناگهان صدایی از در داخل آمد و گروهی با تاج و کمربند و طوق به همراه آن صدا ظاهر شدند.
هوش مصنوعی: در آن محفل، مانند نسیم، دعا کرد که برای سام، فرزند خوشبخت، خیر و برکت بیافریند.
هوش مصنوعی: او همواره در کنار شاه منوچهر بوده و از کارهای او مطلع بود.
هوش مصنوعی: در یکی از روزها، نامهای نزد سام آوردند که از سوی شاه بزرگ و خوشنام بود.
هوش مصنوعی: زمانی که آن نامه را فردی مشهور دریافت کرد، به احترام آن، دینار و جواهرات را به نشانه ارادت نثار کرد.
هوش مصنوعی: بزرگان همه بهطور یکجا در آن بارگاه به مهر و محبت نظر کردند و از آنجا یاریها و پشتیبانیهای خود را به او ارائه دادند.
هوش مصنوعی: هنگامی که سام مشغول خواندن نامه شد، از دو چشمانش اشک مانند جواهر به زمین ریخت.
هوش مصنوعی: سام دلیر به قدری با حسرت و اندوه گریست که چهرهاش به حالت زاری و درد تبدیل شد و مانند زریر، غمگین و پژمرده به نظر میرسید.
هوش مصنوعی: بویی از پادشاه با نظر و خواستهاش از این نوشته به مشامم میرسد.
هوش مصنوعی: در ابتدای نامه نام پادشاه خردمند ذکر شده و سپس توضیحاتی درباره دوری و فاصله دیدار بیان شده است.
هوش مصنوعی: وقتی تو رفتی، ای شخصیت معروف، زندگی من به تاریکی و سختی افتاد.
هوش مصنوعی: از سمت مغرب زمین، سپاهی به سوی ایران آمد که پر از عدالت و انصاف بود.
هوش مصنوعی: سپاهی وجود دارد که از سه مسیر تشکیل شده و شامل صد هزار نفر است. این افراد عادی، سرکش و نابکار هستند.
هوش مصنوعی: بدان که در یکی از شهرهای غرب زمین، شاهی به نام شداد زندگی میکرد که عبادت و دینش نابکارانه بود.
هوش مصنوعی: سحرکنندهای به او کمک میکند و از آن دعوا قضاوت میکند.
هوش مصنوعی: تنها من هستم که در این دنیا نمایانگر خداوند هستم و هدایتگر مخلوقان در جهان میباشم.
هوش مصنوعی: آن پادشاه بدذات، سپاهی به سوی شهر روم فرستاد تا با قدرت تمام آن را تسخیر کند.
هوش مصنوعی: قد او از سیصد ارش بلندتر است، پس نمیدانم چگونه میتوانم توصیفش کنم که شانه و مویش چگونه خواهد بود.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که این پاراگراف به یک شیء یا موضوع خاص اشاره دارد که به طرز چشمگیری بزرگتر یا قدرتمندتر از آن چیزی است که انتظار میرود. به عبارت دیگر، گویا قدرت یا وزنی دارد که فراتر از حد معمول و عادی میباشد، مانند چیزی که در افسانهها یا داستانها به اهریمن نسبت داده میشود. این توصیف میتواند به یک منبع عظیم و شگفتانگیز اشاره کند که در مقایسه با دیگر چیزها غیرقابل تصور است.
هوش مصنوعی: او با ناز و آرام نشسته و در دل خود شادی و لذت میبرد، اما در واقعیت، این ظاهرسازی او طبیعتی زشت و ناپسند دارد.
هوش مصنوعی: در این دنیا، موجودی برجسته و قدرتمند وجود دارد که شجاعتش مانند جلد شیر است و میتواند در برابر خطرات ایستادگی کند.
هوش مصنوعی: روز بزرگ پادشاه روم فرا رسید که به خاطر جنگ و نزاع بر سر مرز و سرزمین، به دستاورد مهمی نائل آمده است.
هوش مصنوعی: دیگر ثروتمندانی از نسل بلندپایه به لشکری که به سرزمین عرب آمده است، پیوستهاند.
هوش مصنوعی: هیچکس از خانواده، نژاد و سرزمین حجاز نمیتواند به راحتی وارد این مسأله شود، مگر اینکه از او اجازهای دریافت کرده باشد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در شهر یمن، پادشاهان و بزرگان با افتخار و بلند همتی خود، درخشانی خاصی دارند که باعث میشود از دنیای مادی و زندگی روزمره فاصله بگیرند.
هوش مصنوعی: بسیاری از افرادی که هیچگاه کشور ما را ندیدهاند، هیچگاه مانند او به چنین مقام و منزلتی نرسیدهاند.
هوش مصنوعی: تمام مردم قندهار و فرح همیشه در حال نوشیدن جامی پر از خون هستند.
هوش مصنوعی: از مرز هزاره عبور کرده و تمام مرزها را جابجا کرده است.
هوش مصنوعی: از سرزمینهای دور مانند بلغار و کشمیر و کابل، به این منطقه زابل رسیدهایم.
هوش مصنوعی: دولت و قدرت بر فرمانرواها در حالی که لشکری از جنگجویان متعدد در حال حرکت هستند، بسته شده است.
هوش مصنوعی: بسیاری از پادشاهان به محکمکاری اقدام کردند و دلیران زابل به دفاع و حراست از خود پرداختند.
هوش مصنوعی: آن مرد با دیدن ظلمی که در حال انجام بود، تصمیم گرفت نیمی از سپاه را رها کند و به جای دیگری برود.
هوش مصنوعی: نیم دیگر، برای جنگ و نبرد از زابل به سرزمین ایران میآید.
هوش مصنوعی: این بیت به بیان خیالی اشاره دارد که شخصی را از مقام و جایگاه بلند خود پایین میآورد و به جای آن کلاهی با نماد زیبایی و لطافت بر گردن او میگذارد. این تصویر بیانگر انتقال از قدرت و سلطنت به وضعیتی دیگر است که میتواند نمادین از تغییر در ارزشها یا شرایط زندگی باشد.
هوش مصنوعی: اکنون گنجینهای را که پر از ثروت است، باز میکنم تا به جمعی که در هم ریخته و پراکندهاند، دعوت کنم.
هوش مصنوعی: به خاطر نبردها و درگیریهای جنگی، ایران به یک سرزمین پرهیاهو و پرآشوب تبدیل شده است.
هوش مصنوعی: وقتی نامه را میخوانی، ای شخصیت معروف، از چین به سمت سرزمین ایران راه بیفت.
هوش مصنوعی: بسیاری نامه من را به تو آوردند، اما هیچکس جوابی برایم نیاورد.
هوش مصنوعی: اگر مدت زیادی بگذرد و مرزهای ایران به خون آغشته شود، این وضعیت به خاطر حوادثی در چین خواهد بود.
هوش مصنوعی: در دنیا دیگر چهرهام را نخواهی دید، مگر اینکه دوباره به سوی من بیایی.
هوش مصنوعی: به خالق و دانای پنهان پناه ببر که وقتی نامهای به دست تو رسید، آن را به درستی بررسی کنی.
هوش مصنوعی: از طرف چین به سمت ایران برو، مانند باد که با وزش خود، دلهای ایرانیان را شاد میکند.
هوش مصنوعی: زمانی که پادشاه نامه ای را خواند، از دلش بیرون کشید و به یک باد سرد اندیشید.
هوش مصنوعی: او بارها و بارها با حالتی غمگین و دلگیر، نامهای به شاه چین فرستاد که در آن به مذهب و دین خود اشاره کرده است.
هوش مصنوعی: پیامی از چین به شاه رسید که باید بیهیچ سخنی به سوی او رفت.
هوش مصنوعی: به خودت اجازه نده که با دیدهات به دنیای پر زرق و برق و زیباییهای وسوسهانگیز نگاه کنی و در پی ساختن زندگی و خوشبختی برای خودت باشی.
هوش مصنوعی: زمانی سخت و دشوار برای من فرا رسیده است که شاه جهان با چهرهای رو به جنگ به من نگاه میکند.
هوش مصنوعی: اگر با دید منفی به اوضاع نگاه کند، من موفق میشوم که همه کشور چین را برای او نابود کنم.
هوش مصنوعی: من به جز او کسی را نمیپرستم و در برابر فرمان او نرمش ندارم. در این دنیا تنها او پناه من است.
هوش مصنوعی: شاه چین که نامه شاه را خواند، از خوشحالی بر روی آن نامه جواهر پراکنده کرد.
هوش مصنوعی: دل به خود میگوید که کارهایم خوب پیش میرود، اگر من بتوانم سام را در کنار خود داشته باشم.
هوش مصنوعی: پیامآور پیام دوست را انتخاب کرده و به صورت کامل برای سردار چین بیان کرد.
هوش مصنوعی: او به راستی به جفاپیشه پاسخ میدهد که به او توصیه میکند به فردی برود که پناهی در دنیا دارد.
هوش مصنوعی: سر تو به آسمان بلند میرسد و به حقیقت در ایران زمین با وقار و آرامش حرکت میکنی.
هوش مصنوعی: من از عهد و پیمان خود دست میکشم و راه دین و آیین تو را پی میگیرم.
هوش مصنوعی: فرستادهای به نزد سام آمد تا پیام کامل شاه را به او بگوید.
هوش مصنوعی: وقتی پادشاه نابرابری و ظلم وارد میشود، همان لحظه در درون خانه خصوصی و آرامش هم وارد میشود.
هوش مصنوعی: به او گفتهاند که هیچگاه در کارهایت سست و بیعزم نباش، زیرا کار من از زبان عربی به خوبی انجام شده است.
هوش مصنوعی: رود به سمت زمین ایران میرسد و سام، با قدرت خود، ثروت را از آن میگیرد.
هوش مصنوعی: دختر پری را در مکانی پنهان کن که در آنجا تاریکی بر سام نیرم جهان حاکم شود.
هوش مصنوعی: از آن طرف، پیامآور چابک و تندرو نزدیک فرخنده سام رسید.
هوش مصنوعی: دل سام یل با یادآوری سخنان فغفور شادمانی یافت.
هوش مصنوعی: سپهبد به جمعیت گفت که حالا همه خواستهها و آرزوهایم برآورده شده است.
هوش مصنوعی: اما مردی با هوش و بینا وجود دارد که از هر رازی باخبر است.
هوش مصنوعی: باید به سرعت از مرز چین، کالاهایی به سمت سرزمین ایران ارسال شود.
هوش مصنوعی: کسی خبرهای من را به پادشاه برساند و او را از حال من آگاه کند، که این روزگار بهتری برای او باشد.
هوش مصنوعی: در همان زمان، فردی با هوش و دانش فراوان گفت که میخواهم تمام داستان پنهان را بازگو کنم.
هوش مصنوعی: در خواب به من نشان دادند که قبل از آغاز این جهان، تو در کنار پهلو پیلتن بودهای.
هوش مصنوعی: تو به سوی سرزمین ایران خواهی رفت و به نزد منوچهر که شخصیتی پاک و دیندار است، خواهی رسید.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی کینهات از دشمن را ابتدا طلب کنی، باید بدانید که این کار میتواند باعث شود که همهی افراد از پای درآیند و ضعیف شوند.
هوش مصنوعی: زمانی که سام، پدر نریمان از شنیدن خبرها و وقایع مهم آگاه شد، بسیار خوشنود و شکرگزار شد و از یاد آنها ستایش و تمجید کرد.
هوش مصنوعی: در آن زمان، پهلوان بزرگ با آمدن یل پهلوان، دلش شاد شد و خوشحال گردید.
هوش مصنوعی: نویسندگان با استعداد و خلاق را به سخنان نیکو ترغیب کند و آنها را به بیان افکار و ایدههای خوب وادارد.
هوش مصنوعی: ابتدا باید از خداوند بزرگ سپاسگزاری کنیم که به ما قدرت، شکوه و عظمت عطا کرده است.
هوش مصنوعی: به نام تو ای پادشاه بزرگ و با ارزش، که در دنیا هیچ کس دیگری مانند تو وجود ندارد.
هوش مصنوعی: ای پادشاه بزرگ و با انصاف، بدان که من تمام مرز چین را زیر پا گذاشتم و به هم زدم.
هوش مصنوعی: من زیباترین چهره را دیدم و با خوشحالی آن را در ذهنم نگه داشتم و خودم را برای آن زیبایی آماده کردم.
هوش مصنوعی: وقتی نامهٔ پادشاه به دستم رسید، سخت مضطرب شدم و به فکر جنگ و کارزار افتادم.
هوش مصنوعی: رنج و سختیهای تازهای به وجود آمده است که در نامهای از طرف خودم به آن اشاره شده است.
هوش مصنوعی: زمانی که خبر موفقیت یک اسب مشهور به دیگران رسید، آن را به فرهنگ واگذار کردند تا به درستی قضاوت شود، بدون هیچ گونه قضاوت یا تعصبی.
هوش مصنوعی: زمین را بوسید و به افرادی که گردنکشان هستند، افتخار و تحسین کرد.
هوش مصنوعی: پس از آن، مانند بادی از خرگاه خارج شد و به سمت مرزهای ایران روانه گردید.
هوش مصنوعی: پس از این که چهار روز از رفتن او گذشت، همان زمانی که نورچشمیاش از دنیا رفت و گیتی را فروخت.
هوش مصنوعی: شاه چین متوجه شد که قدرت و وقار شیر به دلیل درگیریها و چالشها به خطر افتاده است.
هوش مصنوعی: از طرف خود، به او گفت که ای مهربان، به درون کاخ دختر پری برو، اما پنهانی.
هوش مصنوعی: این متن به شخصی اشاره دارد که چهرهای زشت و خصلتهای بدی دارد و خواسته شده است که این شخص را دور کرده و زیباییها و خوبیها را بر افروزاند. در واقع، به نوعی به دوری از زشتیها و جمعآوری زیباییها اشاره دارد.
هوش مصنوعی: مثل اینکه در شبستان خود شمعی روشن کردهای، آن را به خود نزدیک کن و همچون گنجشکی که در جای امنی پنهان شده، در حفاظ خود نگهدار.
هوش مصنوعی: مقام او مانند گوهری ارزشمند است، پس آرامش او را باید مانند سنگی محکم در دل خود جای دهی و زمانهایی که غم بر دلت سنگینی میکند، تلاش کن تا این آرامش را حفظ کنی.
هوش مصنوعی: خودت را از نگاه مردم پنهان نگه دار و به آنچه میشنوی توجه کن.
هوش مصنوعی: زمین را ببوسید، زیرا خردمند راز در این مورد به او گفت: ای پادشاه بلند قامت.
هوش مصنوعی: آسمان به دور تو میچرخد و تو همچون ماه و جواهری ارزشمند هستی که بر سر داری.
هوش مصنوعی: اگر فرمان شهریار را بگیرم، حتی اگر مجبور شوم مهرهام را از چنگال مار بیرون بیاورم.
هوش مصنوعی: هر چیزی که تو به من اشاره کنی، همان را انجام میدهم و برای تو تمام تلاش خود را به کار میبرم.
هوش مصنوعی: فغفور به او گفت: ای فرد باهوش، جز تو هیچ کس با ارزش دیگری ندارم.
هوش مصنوعی: تو کسی هستی که رازهای پنهان را میشناسی و به خاطر داناییات، همراه و همفکری خوبی برای من خواهی بود.
هوش مصنوعی: زود حرکت کن و سریع عمل کن، زیرا این کار متعلق به تو است و چنین کالایی برای تو مناسب است.
هوش مصنوعی: پس از اینکه فرمانی از شاه دریافت کرد، بلافاصله به سوی قصر پریدخت رفت.
هوش مصنوعی: به هنگامی که نرگس زیبا را دید، بلند قدی همچون سرو را نیز یافت و دستش را گرفت.
هوش مصنوعی: چون همچون ماهی در شب تار، او از خرگاه بیرون آمد، همانند جواهری که در آب مخفی شده است.
هوش مصنوعی: او مانند گنجی ارزشمند در گوشهای پنهان شده و از باغی زیبا به جایی تاریک و سرد منتقل شده است.
هوش مصنوعی: چون آب زلال و حیاتبخش، شب تار را نورانی کرد و از لابهلای ابرهای تیره، به جانب ماه درخشید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.