بخش ۷۳ - رزم پریدخت با طغان شاه و کشته شدن طغان شاه
نشست از بر باره بادپای
به دست اندرش نیزه جانربای
به سوی طغان شاه شد رزمجوی
درآورد با او زکین رو به روی
سر از بهر پیکار چون برفراخت
طغان شاه همان لحظه او را شناخت
برو برخروشید کای شوخ چشم
چرا رو نهادی سوی کین و خشم
مرا بازگو راز خود سر به سر
چگونه فتادی به صندوق در
نپوشید مهوش ازو راز را
فروخواند آغاز و انجام را
ز افسون نما و ز فرخنده سام
هم از بند شاهنشه خویشکام
همان رستن سام از زیر بند
همان از پریزاد و افسون و بند
سر حقه راز را برگشاد
ز صندوق دیگر سخن کرد یاد
طغان شه چو بشنید گفتار او
نکرد هیچ آهنگ پیکار او
بدو گفت ازین غم به دل در مدار
ز انده روان را مکن شرمسار
بیا تا گذر سوی خلخ کنیم
ز گفتارها روز فرخ کنیم
چنین پاسخش داد گلرخ بدو
که هرگز ندارم چنین آرزو
ز مام و ز باب و برادر چه غم
که سام نریمان بود همدمم
همانا نگردم به گفت تو رام
سزد گر بتابی ز کینه لگام
به نفرین طغان شاه بگشاد لب
همی گفت روز تو بادا چو شب
همه نام ما از تو شد زیر ننگ
به تو روز بادا شب قیررنگ
بگفت این و با نیزه جانربا
سوی رزم آن ماهوش کرد را
چه خوش گفت دستور شه با مهان
که دختر مبادا به گرد جهان
شهی را که در پرده دختر بود
همانا که آن شه بداختر بود
هماکنون کنم روز تو قیررنگ
نمانم که سازی به گیتی درنگ
پریرخ بپیچید از کین عنان
درآمد ابا نیزه جانستان
به یکدیگران اندر آویختند
ز بس خون به هامون فرو ریختند
مقارن چو پیکار ایشان بدید
بترسید و شد چهرهاش شنبلید
بگفتا پریدخت با شهریار
همانا نتابد گه کارزار
طغان پایدار است و مردافکن است
به مردانگی شهر بر هم زن است
پریوش به رزمش شود سسترای
مبادا فتد نخل قدش ز پای
ز اندیشهها چون رهائی نیافت
چو صرصر سوی دیو زاده شتافت
ورا دید همچون دمنده نهنگ
رخ دشت کرده ز خون لعل رنگ
پیاده همی جست برسان شیر
سران را ز پیکار میکرد سیر
همی زد به جنگآوران چوبدست
سران را ز افراز میکرد پست
ز وی بر دلیران جهان تنگ شد
مقارن به نزدیک فرهنگ شد
ورا کرد آگاه از ماهروی
که بنهاد سوی طغان شاه روی
کمربسته با شاه پرخاشجوست
همانا که رزمش نه بر آرزوست
طغانشاه در رزم نیکاختریست
بویژه که پیکارجو دختریست
کجا ماهوش را بود تاب او
تو داری گه رزم پایاب او
به یاری او رهسپر شو به جای
که او را نباشد بر شاه پای
مقارن چو او را خبر داد ازین
برافراخت رخ نامدار گزین
خروشان و جوشان چو شیر نژند
سوی شاه شد نامدار بلند
چو آمد بر شاه رزمآزمای
ورا دید چون کوه بر بادپای
پریدخت را بارگی کرده پست
برآورده شمشیر و بگشاده دست
فتاده به پائین مهوش سمند
رخ ماهسیماش گشته نژند
طغانشاه باره برانگیخته
پی خون او تیغ آهیخته
همی خواست کز وی ببرد روان
پریدخت از بخت بد بد نوان
که فرهنگ آمد بدان جایگاه
چو تندر یکی نعرهای زد به شاه
بدو گفت کای بدگهر شهریار
رسیدم به جا بر یکی پایدار
به چشم طغان شد جهان قیررنگ
دگر ره سوی نامور شد به جنگ
ندانی که رو به چو شیر ژیان
ببیند گریزد ز چنگش توان
کنونت نمایم یکی تیغ تیز
که از ضرب تیغم شوی ریزه ریز
ندانست کز گردش روزگار
چه چیز آیدش بیگمان در کنار
بگفت و چو آتش درآمد ز جا
برانگیخت که پیکر بادپا
بزد بر سرش آتش آبگون
همی خواست کو را درآرد نگون
ز تیغش بدزدید فرهنگ سر
وز آن پس خروشید چون شیر نر
بدان سان بزد بر سرش چوبدست
که با باره با خاک گردید پست
روان چون بتابید رخ از طغان
برآورد بر سوی لشکر فغان
که یکسر ز پیکار تابید روی
مسازید پیکار و رزم آرزوی
که باشد پریدخت خود شاهتان
نماید به نیکاختری راهتان
پریوش شما را کنون است شاه
نباید که گردید ازین نیکخواه
طغان شه چو بر خاک افکنده شد
سپاهش به یک ره پراکنده شد
پریدخت و فرهنگ با یاوران
به خلخ نهادند رو در زمان
بیامد به جای برادر نشست
بزرگان نشستند بالای دست
مهان را ز کار خود آگاه کرد
یکی را ز خویشان خود شاه کرد
سه ره سه هزار از دلیران کین
کزین کرد کاید سوی شهر چین
ببخشید بر سرکشان سر به سر
ز زر و ز هر گونه در و گهر
همه ساز شاهی که بود از طغان
همه گنجهائی که بود از نهان
سراسر به پشت هیون کرد بار
بدان سان که بایست آراست کار
خود اندر عماری نهان کرد روی
به سر شد سوی شهر چین راهجوی
مقارن که مرد جهاندیده بود
خردمند و بیدار و سنجیده بود
همی راند در پیش باره چو باد
دلش گشت از بند فرخنده شاد
همان دیوزاده به پیش سیاه
پیاده سپردی شب و روز راه
چو شد داوری طغان اسپری
سخن بازگویم ز سام و پری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این داستان، طغان شاه با پری دخت (دختر سام نریمان) در وضعیت جنگی قرار دارد. طغان شاه ابتدا متوجه میشود که پری دخت به جنگ آمده و از او میخواهد که راز خود را بگوید و به او میگوید که نباید در این جنگ غمگین باشد و به جای جنگ به خلخ برود. اما پری دخت نپذیرفته و او را نفرین میکند. جنگ آغاز میشود و افراد زیادی در این نبرد کشته میشوند. فرهنگ (همراه پری دخت) وارد میدان جنگ میشود و با طغان شاه مبارزه میکند و در نهایت طغان شاه شکست میخورد و سپاهش پراکنده میشود. پری دخت و فرهنگ با یاران خود به یک مکان امن میروند و نقشههایی برای آینده و انتقام از طغان شاه میکشند. در نهایت، آنها بر غلبه بر دشمنان خود و راههای جدید برای حکمرانی و پیروزی تأکید دارند. داستان در مورد جنگ، شجاعت و انتقام است.
هوش مصنوعی: بادپای بر روی نشسته، دستانش را در حالتی قرار داده که گویی نیزهای جانگیر را در اختیار دارد.
هوش مصنوعی: رزمجو به سمت طغان شاه حرکت کرد و با او روبرو شد و از کینه خود پرده برداشت.
هوش مصنوعی: درست زمانی که دستی برای نبرد بلند شد، طغانی که به عنوان شاه شناخته میشد، او را شناخت.
هوش مصنوعی: برو و فریاد بزن، ای چشمان بازیگوش، چرا به سوی خشم و کینه روی آوردی؟
هوش مصنوعی: از من بخواه که تمام رازهایت را برایت فاش کنم. چگونه شد که به عمق این موضوع و به این فکر افتادی؟
هوش مصنوعی: محبوب زیبا، راز دل را از تو پنهان نمیکنم و هرچند که داستانها و سرنوشتها آغاز و پایان دارند، من همه چیز را با تو در میان میگذارم.
هوش مصنوعی: از جادو و جلوههای زیبا و خوشبختی سام، همگان تحت تاثیر فرمانروای خودپسند قرار دارند.
هوش مصنوعی: این بیت به ما یادآوری میکند که خود را از قید و بندها و جادوهای خارجی آزاد کنیم. مانند سام که از مشکلات و موانع خاصی عبور کرده، ما نیز میتوانیم از مواردی که ما را محدود میکنند، رهایی یابیم. این اشاره به قدرت اراده و تلاش برای غلبه بر چالشها دارد.
هوش مصنوعی: راز و نکتهای باطنی فاش شد و از صندوقی دیگر به گفتگویی تازه پرداخته شد.
هوش مصنوعی: وقتی شاه از سخنان او مطلع شد، هیچ تلاشی برای جنگیدن با او نکرد.
هوش مصنوعی: به او بگو که از این غم در دل خود نگه ندارد و نگذارد که اندوه، روحش را خجالتزده کند.
هوش مصنوعی: بیا تا به سمت خوشی و لذت بریم و با گفتگوهای خوب، روزی شاد و دلپذیر داشته باشیم.
هوش مصنوعی: او به او پاسخ داد که هرگز این چنین آرزویی ندارم.
هوش مصنوعی: من از مادر و پدر و برادر خود نگران نیستم، زیرا سام نریمان همواره در کنارم است.
هوش مصنوعی: به وضوح میتوان گفت که اگر به خاطر کینهای که در دل داری، از راه درست منحرف شوی، جای تعجب ندارد.
هوش مصنوعی: به خاطر نفرین طغان شاه، زبانش باز شد و گفت: روز تو مانند شب خواهد بود.
هوش مصنوعی: تمامی نام و اعتبار ما به خاطر تو زیر سوال رفته است. روزها برای تو خوب و خوش باشند، اما شبها تاریک و غمانگیز.
هوش مصنوعی: او این را گفت و سپس با نیزهای که جان میرباید، به سوی نبرد آن دختر زیبا رفت.
هوش مصنوعی: دستور شاه با مهمانان به زیبایی گفت که دختر باید مراقب باشد تا در دنیا دچار مشکلات نشود.
هوش مصنوعی: شهری که در پرده او دختر بود، در واقع همان شهری است که بدخلق و بدرفتار بود.
هوش مصنوعی: در حال حاضر، میخواهم روز تو را تیره و تار کنم و در این دنیا نمیخواهم که به چیزی دیگر فکر کنم.
هوش مصنوعی: دختر زیبا به خاطر کینه و نفرت، از میدان جنگ بیرون رفت و جانستان به دنبال او رفت.
هوش مصنوعی: به دیگران حمله کردند و چنان خونریزی شد که زمین به شدت غرق در خون شد.
هوش مصنوعی: زمانی که جنگ و جدال آنها را دید، ترسید و چهرهاش تغییر کرد و رنگش پریشان شد.
هوش مصنوعی: پریدخت به شاه گفت که نبرد و جنگ در جایی که تو هستی، امکانپذیر نیست.
هوش مصنوعی: طغیان همیشگی و ستمگر است و بر مردانگی شهر تاثیر منفی میگذارد.
هوش مصنوعی: به دل نگرانم که مبادا زیبایی او در میدان جنگ دچار تردید شود و نخل بلندیاش به زمین بیفتد.
هوش مصنوعی: وقتی که از فکر و اندیشههای خود آزاد نشود، به مانند طوفانی به سوی اتفاقات ناپسند و خطرناک میرود.
هوش مصنوعی: او را دید که مانند نهنگ، دشت را غرق در خون لعلین کرده است.
هوش مصنوعی: پیدا است که پیادهنظام به دنبال رسیدن به شیران سران جنگی است، در حالی که از نبرد خسته شدهاند.
هوش مصنوعی: او چوب دستی به دست میزد و بر سر فرماندهان میکوبید و آنها را از مقامشان پایین میآورد.
هوش مصنوعی: با حضور او، دلیران جهان احساس خفایی کردند و به زودی به نزدیکی فرهنگ و ادب نزدیک شدند.
هوش مصنوعی: او به کسی که صورت زیبا و ماهرویی داشت، توجه کرد و به سوی طغانی که متعلق به شاه بود، نظارت کرد.
هوش مصنوعی: مردانی که خود را برای مبارزه آماده کردهاند، با پادشاهی که جنگجو و خشمگین است در ارتباطند، چرا که نبرد آنها فقط بر اساس آرزوها و آرمانها نیست، بلکه واقعاً در میدان جنگ اتفاق میافتد.
هوش مصنوعی: طغانشاه در میدان جنگ دارای ویژگیهای برجستهای است، بهخصوص که در پی نبرد، دختری نیز حضور دارد که به دنبال جنگ است.
هوش مصنوعی: کجا میتوانی به زیبایی و دلربایی چون او دست یابی، در حالیکه تو خود دارای قدرت و توانایی در عرصههای دشوار هستی؟
هوش مصنوعی: به کمک او به مسیر درست برو و به جایی برو که او در آنجا حضور ندارد و سلطنت برپا نیست.
هوش مصنوعی: وقتی به او خبر دادند، چهرهاش را بالا برد و به انتخابی نامی و مشهور توجه کرد.
هوش مصنوعی: دلاور و نیرومند مانند شیری خشمگین، به سوی پادشاه بزرگ و معروف حرکت کرد.
هوش مصنوعی: زمانی که قهرمان شجاع به نزد شاه آمد، او را دید که مانند کوهی استوار بر روی باد ایستاده است.
هوش مصنوعی: دختر پری را به زمین آورده و با نیدا شمشیر را از نیام کشیده و دست خود را باز کرده است.
هوش مصنوعی: مهوش در قعر دره افتاده و اسبش که به زیبایی چهرهاش شباهت دارد، حالا پژمرده و ناراحت به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: طغانشاه برای انتقام خون او آماده شده و شمشیرش را بر کشیده است.
هوش مصنوعی: او میخواست که پریدخت از سرنوشت بدش روحش را جدا کند.
هوش مصنوعی: فرهنگ به آن مقام و جایگاه رسید که همچون رعد و برق، صدایی بلند و تأثیرگذار به فرمانروایی زد.
هوش مصنوعی: او به شاه گفت: ای فرزند بد، من به محل رسیدم و اکنون بر یکی ثابت و پایدار ایستادهام.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد دنیا به رنگ تیرهای درآمده است و دیگر مسیر به سوی نامآوری و جنگ باز شده است.
هوش مصنوعی: نمیدانی که وقتی شیر درندهای را ببینی، چه سریع فرار میکنی تا از چنگالهایش دور شوی.
هوش مصنوعی: اکنون به تو نشان میدهم یک تیغ تیز که با ضربهاش تو را به تکههای کوچک تبدیل میکند.
هوش مصنوعی: او نمیدانست که از چرخش روزگار چه اتفاقی بهطور حتم به سراغش میآید و در کنارش خواهد بود.
هوش مصنوعی: او گفت و ناگهان آتشی شعلهور شد که مانند باد، همه جا را پر کرد.
هوش مصنوعی: بر او آتش سرخ رنگی افتاد و او هم میخواست که آن را به زمین بیندازد و از خود دور کند.
هوش مصنوعی: از تیغ او فرهنگ و دانش گرفته شد و سپس مانند یک شیر نر به خروش درآمد.
هوش مصنوعی: بدان صورت که بر سرش چوبدستی زد، او به زمین افتاد و به خاطر بار سنگینی که بر دوش داشت، حالتی ذلیلانه پیدا کرد.
هوش مصنوعی: وقتی جان تابید و زیباییاش را نشان داد، چهرهاش از خشم و اندوه بر افراز و به سوی سپاه صدای فغان بلند کرد.
هوش مصنوعی: هرگز به جنگ و نبرد روی نیاورید، زیرا در اینجا تنها آرزوها و خواستهها باقی میمانند.
هوش مصنوعی: که فرزند زیبا و دلنشین شما به خوبی مسیر زندگیتان را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: زیبای شما اکنون در موقعیت سلطنت است و کسی نمیتواند از او دوری کند، چرا که او نیکوخواه است.
هوش مصنوعی: وقتی که پرچم پادشاه بر زمین افتاد، سپاه او در یک لحظه متفرق و پراکنده شد.
هوش مصنوعی: دختر پری و فرهنگ، به همراه یارانشان، به خلخ رفتند و در آنجا قرار ملاقات گذاشتند.
هوش مصنوعی: یک شخصیت مهم به جای برادرش آمد و بزرگان برای احترام به او در جایگاه بالایی نشستهاند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که فردی مهم و تاثیرگذار، یکی از نزدیکان خود را از فعالیتها و کارهای خود آگاه میکند و همچنین او را به مقام مهمی میگمارد.
هوش مصنوعی: سه راه و سههزار دلیر از اینجا که شروع شده، به سوی شهر چین میرود.
هوش مصنوعی: ببخشید به کسانی که سرکش و طغیانگر هستند و همچنین به آنهایی که از طلا و هر نوع جواهر و گوهری برخوردارند.
هوش مصنوعی: تمامی ساز و تجهیزات شاهانه که دارای زرق و برق هستند، از طلا و جواهر ساخته شدهاند و همه گنجینههایی که در خفا وجود دارند، از همین مواد باارزش تشکیل شدهاند.
هوش مصنوعی: تمام تلاش و زحماتش را به گونهای جمعآوری کرد که کارش به بهترین شکل ممکن آماده شود.
هوش مصنوعی: او به تنهایی در مکانی پنهان شد و به سمت شهر چین راهی شد.
هوش مصنوعی: در همان زمان که مردی باتجربه و عاقل وجود داشت، کسی که آگاه و سنجیده عمل میکرد.
هوش مصنوعی: او همچون باد از جلوی بارش میگذرد و دلش به خاطر خوشبختی و آزادیش شاد است.
هوش مصنوعی: تو همان فرزند دیو هستی که شب و روز راه را به سیاهپیاده سپردی.
هوش مصنوعی: وقتی که وقت قضاوت و تصمیمگیری میرسد، داستان سام و پری را بازگو میکنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.