بخش ۵۰ - آگاه شدن فغفور (از) ملاقات سام با پریدخت و بند کردن سام را
گرفتند او را هم اندر زمان
کشیدند در زیر بند گران
جهان سوز ترکان پرچین کمند
به مستی گرفتند و کردند بند
یکی قلعهای بود کز محکمی
به کیوان رساندی سر از خرمی
یکی کوتوال اندر آن جا مدام
مر او را نهنگ جهان سوز نام
در آن قلعهاش آشیان ساختند
به چاهی گرانش درانداختند
وز آن پس نهادند رخ سوی چین
سری پر ز شور و دلی پر زکین
چنین است آئین این چرخ پیر
که گه چون کمانست و گاهی چو تیر
خمارست و مستی و عشق و قرار
نشاط است و اندوه و گنجست و مار
گرت جام نوشین دهد دور نیست
ولی نوش بی نیش زنبور نیست
گهی شیر نر در کمند آردت
گهی همچو آهو به بند آردت
نیابی گلی بی دو صد زخم خار
نیاری به کف مهره بی زخم مار
چو رازش چنین است و بس ناپدید
ز مهرش همی دل بباید برید
چو شد پهلوان بسته اندر کمند
سپهرش به بند گران درفکند
همی خواست کو را برآرد روان
برآرد ز تن سازدش ناتوان
ورا منع کردند گردنکشان
کزین کار آید بلا را نشان
که دانسته بودند که آن نامدار
بود سام نیرم شه نامدار
به فغفور گفتند کاین پیل مست
بود سام نیرم یل چیردست
ز گرشاسب و اترط مر او را نژاد
نشاید چنین تخمه بر باد داد
دل آزرده گردد منوچهر شاه
که سازی چنین پهلوان را تباه
به ایران کشد خاک توران و چین
نیابد شه از خون وی آفرین
ز گرشسب یاد آور و کار او
ز شاه آفریدون سالار او
جدا کردت از تخت و مهر و کلاه
دگر باره بر چینت او کرد شاه
کنون این گرانمایه فرزند اوست
ز خون و رگ و رای و پیوند اوست
برآشفت و گفتا نریمان که بود
یکی سکزیای بود بیتار و پود
گذشت آنکه گرشاسب اطرط دلیر
درآمد درین سرزمین همچو شیر
بد از دولت آفریدون همه
که گشتند این سرزمین چون رمه
فریدون نماند آن جهان شهریار
نه آن دولت تند با گیر و دار
نشاید از ایشان سخن گفت باز
که خاکند از روزگار دراز
کجا چین و ماچین و ایران زمین
که آید بدین جا به جنگ و به کین
اگر از منوچهر و سام دلیر
بترسم مبادا که مانیم دیر
چو پیوند با سکزیان آورم
همه کار خود را زیان آورم
بگفت این و بر ابرویش چین فکند
وز آن روی سام اندر آن زیر بند
بگرئید بر درد پنهان خویش
بخندید بر چشم گریان خویش
بنالید از گردش روزگار
برآشفت از بخت آشفته کار
از آن پس به فرمان فغفور چین
به سعدان گشودند ناگه کمین
به یغما ببردند سیم و زرش
کشیدند سر زیر بند اندرش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این بخش از متن، روایت داستانی از گرفتار شدن یک پهلوان به نام سام نیرم در دام یک قلعه و بنده شدن او توسط ترکان بی رحم بیان میشود. او به شدت در آسیب و درد ناشی از اسارت خود غرق شده و به حوادث تلخ زمانه اشاره میکند. همچنین او از گذرای دنیا و ناپایداری حال و آینده صحبت میکند، و اینکه زندگی مملو از شادی و غم، عشق و درد است. در نهایت، او به سرنوشت محتوم و بلاهایی که بر سرش میآید فکر میکند و در اندوه این اسارت مینالد. با دخالت فغفور چین، اوضاع بیشتر به وخامت میگراید و دزدان به سرقت ثروتها پرداخته و سام را در زیر بند نگه میدارند.
هوش مصنوعی: او را در زمانی گرفتند و به زیر بار سنگینی بردند.
هوش مصنوعی: دنیای سوزناک ترکها با دامهای خود به حالت مستی به دام انداختند و گرفتار کردند.
هوش مصنوعی: در گذشته، قلعهای وجود داشت که به حدی محکم بود که بر فراز آن، به اندازهای سرسبز و زیبا نمایان بود که میشد آن را از دور مشاهده کرد.
هوش مصنوعی: در آنجا یک نگهبان دائماً وجود دارد که او را با نام نهنگ جهانسوز میشناسند.
هوش مصنوعی: در آن قلعه، جا و مکانی برای زندگی انتخاب کردند و در چاهی عمیق و خطرناک او را انداختند.
هوش مصنوعی: بعد از آن، روی خود را به سوی چین کردند، با سری پر از هیجان و دل پر از اندوه.
هوش مصنوعی: این دنیا قواعد خاص خود را دارد؛ گاهی حالتی نرم و منعطف مثل کمان دارد و گاهی هم سخت و سریع مانند تیر.
هوش مصنوعی: این عبارت به تصویر کشیدن حالاتی است که انسان در زندگی تجربه میکند. یعنی خمار و مستی میتواند نشانهای از عشق و خوشحالی باشد، در حالی که در کنار آن اندوه هم وجود دارد. همچنین اشاره به گنج و ماری دارد که میتواند نمادی از ثروت و خطر باشد. به طور کلی، این متن نشان دهنده تضادهای درونی و چالشهایی است که در زندگی هر فرد وجود دارد.
هوش مصنوعی: اگر به تو جامی خوشمزه و دلپذیر بدهند، دور از انتظار نیست که از آن لذت ببری، اما باید بدان که هیچ لذتی بدون سختی و چالش حاصل نمیشود.
هوش مصنوعی: گاهی ممکن است در دام یک شیر نر گرفتار شوی و گاهی هم مانند یک آهوی آرام و بیخطر به تله بیفتی.
هوش مصنوعی: بدون زخمخوردگی و درد، نمیتوان به زیبایی و مهر رسید. هیچ گلی بدون زخمهای پرخاری پیدا نمیشود و هیچ سنگ قیمتی هم بدون آسیب دیدن به دست نمیآید.
هوش مصنوعی: اگر راز او تنها همین است و بهطور کامل پنهان است، باید دل را از محبتش جدا کرد.
هوش مصنوعی: وقتی قهرمان به دام آسمان گرفتار میشود، به سختی در بند گرفتار میشود.
هوش مصنوعی: او میخواست که روحش را از بدن جدا کند و این کار باعث میشود که او ناتوان شود.
هوش مصنوعی: به او هشدار دادند که از کارهای سرکشانه و نافرماننه خود بپرهیزد؛ زیرا این اعمال ممکن است به او و دیگران آسیب برساند.
هوش مصنوعی: آنها میدانستند که سام، آن پهلوان بزرگ و معروف بود.
هوش مصنوعی: به فغفور گفتند که این فیل مست و سرمست است و سام نیرم، قهرمان چابکدست، بر آن سوار است.
هوش مصنوعی: از نسل گرشاسپ و اترط او را نژاد خواندند، نباید چنین تخمی (نسلی) به باد داده شود.
هوش مصنوعی: دل شاه منوچهر غمگین و آزرده میشود وقتی که میبیند چنین پهلوانی با این دستاوردهایش نابود میشود.
هوش مصنوعی: خاک توران و چین به ایران خواهد آمد و هیچ حاکمی در این شگفتی از خون او ستایش نخواهد کرد.
هوش مصنوعی: به یاد بیاورید گرشسب و کارهای او را که زیر نظر شاه آفریدون، فرمانده او بود.
هوش مصنوعی: تو را از مقام و نشانههای پادشاهی دور کرد، اما دوباره بر چهرهات احترام و محبت نهاد.
هوش مصنوعی: اکنون این کودک باارزش فرزند اوست و از خون، رگ، اندیشه و ارتباط او نشأت گرفته است.
هوش مصنوعی: نریمان به شدت عصبانی شد و گفت: «کیست که بیهستگی و بدون ارزش، وجود دارد؟»
هوش مصنوعی: زمانی بود که گرشاسب، دلیر و شجاع، به این سرزمین وارد شد و مانند یک شیر قوی و نیرومند ظاهر شد.
هوش مصنوعی: بد از حکومت آفریدون، همه کسانی که به این سرزمین آمدهاند، مانند گلهای از حیوانات هستند.
هوش مصنوعی: فریدون دیگر در آن دنیا پادشاه نماند و آن دولت پرهیاهو و پر آشوب نیز باقی نماند.
هوش مصنوعی: شایسته نیست که درباره آنها صحبت کنیم، زیرا زمان طولانیای است که در زیر خاک هستند.
هوش مصنوعی: کجا است چین و ماچین و ایران که به اینجا بیایند و با هم جنگ و دشمنی کنند؟
هوش مصنوعی: اگر از قهرمانان و دلیران همچون منوچهر و سام بترسم، این نگرانی وجود دارد که دیر به مقصد نرسیم.
هوش مصنوعی: وقتی با نا اهلان و بیمقدارها ارتباط برقرار کنم، همه کارهایم به زیان میافتد.
هوش مصنوعی: او این حرف را گفت و چینهایی را بر ابرویش انداخت، و از آن طرف سام در زیر بند (زنجیر) قرار گرفت.
هوش مصنوعی: بر غم درونی خود اشک بریزید، اما بر چشمان گریان خود بخندید.
هوش مصنوعی: از دست روزگار شکایت میکنند و به خاطر بخت بدی که دارند، ناراحت و آشفته هستند.
هوش مصنوعی: پس از آن، به دستور فرمانروای چین، ناگهان کمینی برای سعدان (مردم) گشوده شد.
هوش مصنوعی: آنها طلا و نقره را دزدیده و به تاراج بردند و او در زیر بار سختی آن، سرش را پایین انداخت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.