گنجور

 
۹۶۱

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶

 

... من که باک از خطرم نیست از آن می ترسم

که به ساحل رسدم کشتی و طوفان نرسد

هر که غلتید ازین غمزه به خون می داند ...

طبیب اصفهانی
 
۹۶۲

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰

 

... کناری گیر کش عزت فزاید

هر آن گوهر که بر ساحل برآید

زدلش ناله مطرب خدا را ...

... تو حال ما ندانی و چه داند

زغرقه آنکه بر ساحل برآید

گرش صدجان فدا سازد محالست ...

طبیب اصفهانی
 
۹۶۳

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱

 

... بمحرمان ملک تیغ پاسبان نرسد

بهجر عشق طبیب آرزوی ساحل چیست

که کشتی تو ازین بحر بر کران نرسد

طبیب اصفهانی
 
۹۶۴

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲

 

سوی تو عجب نیست اگر میکشدم دل

من مفلس و تو گنجی و من غرقه تو ساحل

در محفل خاصت اگرم بار نبخشی ...

طبیب اصفهانی
 
۹۶۵

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲

 

... شوری از اشگم میان کاروان انداختم

دامن موج خطر باشد مرا ساحل طبیب

کشتی خود را به بحر بیکران انداختم

طبیب اصفهانی
 
۹۶۶

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰ - در مدح سلطان ایران کریم خان زند و ذم حاکم اصفهان

 

... از خطه ی کرمان همه تا دجله ی بغداد

وز ساحل عمان همه تا ساحت دربند

بیچاره صفاهان که یکی گرگ در آنجا ...

آذر بیگدلی
 
۹۶۷

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳ - در مدح ابوالفتح خان زند ابن کریمخان وکیل

 

... نه هر که غوص کند بنگرد عیان گوهر

نه هر چه بر لب ساحل برآردش ز صدف

بتابی اندک گفتن بآن توان گوهر ...

آذر بیگدلی
 
۹۶۸

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸ - در مدح حضرت صاحب الامر (ع)

 

... شد از کفها بدامن از شفق ریزان دمادم دم

برآمد از تواضع موسی خور را سر از ساحل

فرو رفت از تفرعن قبطیان را سر به نیلی یم ...

آذر بیگدلی
 
۹۶۹

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲

 

... آذر نشان کشتی آوارگان ماست

آن تخته پاره ها که به ساحل نمی رسند

آذر بیگدلی
 
۹۷۰

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۶ - تاریخ وفات درویش مجید علیه الرحمه (۱۱۸۶ ه.ق)

 

... شد چو از باد اجل کشتی هستیش شکست

ساحت خلد برین ساحل درویش مجید

در جوانی ز جهان گشت روان سوی جنان ...

آذر بیگدلی
 
۹۷۱

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱

 

... ز آنکه میان زن و مرد است فرق

این بلب ساحل و آن گشت غرق

زن چه به بیگانه شود آشنا ...

آذر بیگدلی
 
۹۷۲

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » حکایات » شمارهٔ ۱

 

... پی صحبت خضر گفتی کلیم

بگسترده در ساحل آن گلیم

فروزنده ماهیش چون آفتاب ...

... زر و سیم ریزان به دامان یم

به قعر ش ز ساحل زر ماهیان

چو سیمین کواکب ز گردون عیان ...

آذر بیگدلی
 
۹۷۳

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » حکایات » شمارهٔ ۲۸ - حکایت

 

... بامید کشتی در آب افگنند

که خرگاه بر طرف ساحل زنند

بامید لشکر فراهم کنند ...

آذر بیگدلی
 
۹۷۴

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۱

 

... بدریایی افتاده در عشق

که نه پایان بود او را نه ساحل

رفیق اصفهانی
 
۹۷۵

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش اول » شمارهٔ ۱۵

 

... گردد عیانت یکتایی ما

تا تو نشینی ایمن به ساحل

کی در کف آری دری ز دریا

خود را ز ساحل در بحر افکن

بنگر در اصداف آن دریکتا ...

نورعلیشاه
 
۹۷۶

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش اول » شمارهٔ ۱۸

 

... چنان به بحر بلایم غریق لجه غم

که زورقم نرسد بر کنار ساحل ها

دلم ز ناله نی چون جرس نیاسودی ...

نورعلیشاه
 
۹۷۷

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش اول » شمارهٔ ۶۲

 

... کی از این دریا بر آرد گوهری

هرکه منزل بر لب ساحل گرفت

میر عشقش آمد و همچون عسس ...

نورعلیشاه
 
۹۷۸

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش اول » شمارهٔ ۷۴

 

... دریای محیط و بحر توحید

موجی ز سراب ساحل ماست

گر طالب وصل آن نگاری ...

نورعلیشاه
 
۹۷۹

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش دوم » شمارهٔ ۹

 

... دیگر چه به سر داری بحری به نظر داری

گر قصد گهر داری برخیز ز ساحل ها

هرسو که رود رهبر درنه به قدومش سر ...

نورعلیشاه
 
۹۸۰

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش دوم » شمارهٔ ۹۴

 

... چه کم گردد ز دریای وصالت

اگر موجی فتد بر ساحل من

کمالی غیر عشقت بر دل ریش ...

نورعلیشاه
 
 
۱
۴۷
۴۸
۴۹
۵۰
۵۱
۶۰