دمید از شاخ زرین گل، چکیدش سیمگون شبنم؛
عیان شد طلعت عیسی، فشاند از شرم خوی مریم
نفس زد صبح و، ز انفاسش، ادیم خاک شد جنبان؛
چنان کز نفخ روح آویخت جان در قالب آدم!
شرار افشان، ز دود نار نمرودی خلیل است این؟!
و یا از گریه ی هاجر، عیان شد چشمه ی زمزم؟!
برآمد یوسف صدیق خور، زین هفت قصرش سر؛
ز چاک دامن پاکش، صبا از راستی زد دم
و یا از حیرت رویش، بتان مصر گردون را؛
شد از کفها، بدامن از شفق ریزان دمادم دم
برآمد از تواضع، موسی خور را سر از ساحل؛
فرو رفت از تفرعن قبطیان را سر به نیلی یم
و یا اسکندر روز آمد از ظلمات شب بیرون
بدست کینه ی خورشید و، روشن گشت از آن عالم
سپیده دم، ز تیغ زر نگار، خور شفق گون شد؛
افق چون پهلوی دیو سپید از خنجر رستم
خمار آمد ز چشم اختران، زین خسروانی خم؛
صبوحی را دگر در گردش آوردند جام جم
شد از شبدیز بر گلگون، عنان ده خسرو انجم؛
و یا آورد پا صاحب بزین اشهب از ادهم
شه دین، مهدی هادی؛ که باد او را بهر وادی
ولی در عشرت و شادی، عدو در محنت و ماتم
نهال جود را، غارس؛ دیار عدل را، حارس
سمند فتح را، فارس، حریم قدسس را؛ محرم
بجز سایل، نباشد حکم کس بر وی روان؛ اما پ
پذیرد حکم او هم پیش از آن دم کو برآرد دم
بجان از نارش افتد تف، بدشمن گر زند سیلی؛
شود دینارش اندر کف، بسایل گر دهد درهم
بهر کو وعده یی داده، وفایش کرده آماده؛
ز یک پشت و شکم زاده، وفا با وعده اش توأم
زدندی شاد و شرمنده، بجبن و بخل هم خنده؛
شدندی هر دو گر زنده، بعهدش رستم و حاتم
دهد عیسی، بگیتی مژده آخر دم قدومش را؛
گر اول روز، احمد را، بشارت داد از مقدم
رسد بر کوثر جنت، اگر از برق خشمش تف؛
چکد بر آتش دوزخ، اگر از ابر لطفش نم
زند رضوان چو نمرود، اندر آتش خرقه ی رنگین؛
کند مالک، خلیل آسا گل آگین جامه ی مظلم
به اجماع ملل، روزی که در آخر زمان گردد؛
زمین چون زلف خوبان تیره و آشفته و درهم
نشیند بر سریر سروری، شاه فلک جاهی؛
که از عدلش جهان گردد، چو روی نوخطان خرم
ولی هر یک باسم دیگر و رسم دگر خواندش
زبان عالمی گردان، بنام او مگر ابکم
یهودش داند از نسل یهودا، ماشیع نامش
مجوسش زاده ی زردشت و، ترسا زاده ی مریم
مسلمانش شمارد فاطمی یکسر، ولی زیشان
همی گویند فوجی کان گهر باشد همان در یم
هنوز از راح روح او را، سبوی جسم رنگین نه؛
هنوزش جامه ی تن، از فروغ جان نشد معلم
همانا در حیات او، دو شبهه راه ایشان زد
که هر یک زان دو با وسواس صد شیطان بود منضم
یکی این، کآدمی را نیست مقدور آن قدر جنبش؛
ولی گشت از حیات خضر حل این شبهه ی محکم
دگر این کز نظرها چون بود غایب، چه سود از وی؟!
بعالم آنچه منظور از حیات اوست در عالم!
ندانند این که هر چیزی وجود او بود لطفی
ظهورش نیز لطفی دیگر است از ایزد اکرم!
چو خور کز روشنی سازد جهان روشن، نمی بینی؛
که باشد روشنی ده، گر بود در ابر پنهان هم!
من و چون من کسی کز مسلمین مهر علی (ع) دارد
کنونش زنده میدانیم و زنده ز آن بنی آدم
ولی دارد، دوروزی مصلحت را رخ نهان، تا خود؛
جهان از دود ظلم و آه مظلومان شود مظلم
سمند فتح تا تازد، جهان از ظلم پردازد
ز بطحا رایت افرازد، ظفر بر رایتش پرچم!
شها وقت است کز ایوان، گذاری پای در میدان؛
کنی بر دردها درمان، نهی بر زخمها مرهم
شکایتها بود در دل، صبورم چون شکیب اولی؛
حکایتها بود بر لب، خموشم چون تو ای اعلم
خلت اوطاننا من نور وجه الاتقیا اطلع
غلت ابداننا من نار ظلم الاشقیا ارحم
کنی دجال را، تا غرق نیل تیغ چون قبطی
به افنای تو، روزی چند، زال چرخ شد ملهم
چنان کز هاتف غیب آمد از فرعونیان پنهان
بگوش مادر موسی ندای فاقذ فی فی الیم
کنون آن به که حال دشمن این خاندان گویم
چو کردم دوستان را مدح، باید دشمنان را ذم!
ز اولاد امیه، دوده ی مردود تا مروان
دگر، ز احفاد عباس، اهل طغیان تا به مستعصم
چه شد گر در عراق و شام، چندی عنکبوت آسا؛
بزعم خود بنای دولت خود کرده مستحکم
در ایوان خلافت، بر خلاف حق شده حاکم؛
بمیدان جلادت کرده رخش سرکشی ملجم
کسی آل علی زان قوم نشناسد که نشناسد
تذرو از بوم و، مشک ازثوم و ورد از خار و شهد از سم
ولایت بر تو ختم آمد، نبوت بر شه یثرب
تو را در خنصر است، او را بدی گر در کتف خاتم
تو آن عاجز نوازی، کز جلالت شحنه ی عدلت
بجبهه آورد چون چین، بحاجب افگند چون خم
صعاوی را دهد در حلقه ی چشم آشیان شاهین،
غزالان را بود روز و شبان از پی شبان ضیغم
ضعیفان را، در ایام تو آرام است و، از بأست
کند گرگ از بره، شاهین ز تیهو، شیر از آهو رم
خرد، کش نیست در دل شک، شمارد از تو با یک یک
کرم چه بیش و چه اندک، کرامت چه فزون چه کم!
تواند دید گر نور ملک را کور با عینک
تواند گشت گر سور فلک را مور با سلم
بروز رزم، کاندر دل نماند شهسواران را
خیال یاری از خال و، گمان دوستی از عم
زمین، از خون خونریزان، چو رنگین چهره ی روسی
هوا از گرد شبدیزان، چو مشکین طره ی دیلم
صدای پای عزرائیل، در گوش زمین مضمر؛
هوای نای اسرافیل، بر دوش هوا مدغم!
فلک را هفت پرویزن، ز آه خسته بیزد تف؛
زمین را هفت پیراهن، ز خون کشته گیرد نم
رهاند چون طبیبان از شراب مرگ اجل هرسو
سر از درد و، تن از تب لرزه، جان از بیم و، دل از غم!
چو گرد فتنه بار انگیزی، ای منصور از مرکب؛
چو بند ذوالفقار آویزی، ای معصوم از معصم
بسنگین تیغ، سوزی مزرع افلاک را خرمن؛
برنگین رمح سازی مهملات خاک را معجم
نماید از سم رخشت، هوا چون دسته ی ریحان؛
نماید از سر خصمت، زمین چون منبت شلجم
سزد ریزی ز بس زال فلک را خون فرزندان
که بیرون نارد از تن تا قیامت جامه ی ماتم
باین آهنگ، بس نالیده مرغان کهن شاها
ولی گویا چو من نالیده باشد عندلیبی کم
بغیر از خاطرم کاید بدامن شاهد نظمش
دمد روح القدس چون ز آستین فکر بکرم دم
نه هر فرزند کز بی شوی زن آید، شود عیسی؛
نه هر بی شوی زن، کآورد فرزندی، بود مریم
نجوید، تا زمین جوید، ره آسایش از گردون؛
نگردد، تا فلک گردد، به گرد مرکز عالم
مگر در معبر مسدود، پای دشمنانت ره؛
مگر در گردون مقصود، دست دوستانت خم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بسی رفتم پس آز اندر این پیروزه گون پشکم
کم آمد عمر و نامد مایه آز و آرزو را کم
فرو بارید مروارید گرد این سیه دیبا
که بر دو عارض من بست دست بیوفا عالم
به مروارید و دیبا شاد باشد هر کسی جز من
[...]
نهاد ملکت توران شد آباد و خوش و خرم
بسلطان زاده توران شهنشاه همه عالم
بعالم تا بنی آدم ز عدل او بیاساید
خدای علم او را داد شاهی بر بنی آدم
جهانداری که از ده قرن پییش از هیبت باسش
[...]
رسول کائنات احمد، شفیع خلق، ابوالقاسم
جمال جوهر آدم، کمال گوهر هاشم
بنا میزد! بنا میزد !زهی گیتی بتو خرّم
ندیده دیدۀ افلاک مانند تو در عالم
زشرم بیت معمورت، طبایع منحرف ارکان
زرشک سقف مرفوعت، شده هفت آسمان درهم
زشاخت سرزنش دیده، نهال سدره و طوبی
[...]
بیا بشنو که من پیش و پس اسبت چرا گردم
ازیرا نعل اسبت را به هنگام چرا گردم
امانی از ندم دادی نه لافیدی نه دم دادی
زهی عیسی دم فردم زهی باکر و بافر دم
چو دخلم از لبی دادی که پاک آمد ز بیدادی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.