دلا ز چنگ برآمد فغان به محفلها
که دل کنید ز می لعل حل مشکلها
کسی که رو به ره کعبه رضا آورد
ز سیل دیده بشوید غبار منزلها
کجاست بلبل نالان که دوش در گلشن
صبا ز چهره گل میگشود حایلها
چنان به بحر بلایم غریق لجه غم
که زورقم نرسد بر کنار ساحلها
دلم ز ناله نی چون جرس نیاسودی
که ساربان جفاپیشه بست محملها
ز کشت عقل بسی را زیاد خرمن برد
که برق عشق درخشید و سوخت خرمنها
درآن زمان که طلوعی نمود نور علی
چو آفتاب جهان طالع است محفلها
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان درد و غم عاشقایی میپردازد که در جستجوی عشق و حقیقت هستند. شاعر از فریادی که از دلها برخاسته سخن میگوید و به محفلها و میلعل اشاره میکند که در آن مشکلات حل میشود. همچنین، شاعر به گلی اشاره دارد که با وزش نسیم، زیباییهایش را نشان میدهد و درد بلبل نالان را به تصویر میکشد. او خود را در دریای غم و بلایا غرق شده میبیند و از نالههایش به اهتزاز جان باز میگوید. عشق را به آتش و خرمنی که در حریق آن سوخته، تشبیه میکند. در پایان، نور علی که به مانند آفتاب عالم تاب است، مظهر امید و روشنایی را توصیف میکند.
هوش مصنوعی: ای دل، صدای نالهات در مجالس بلند شده است، بنابراین از شراب لعلین فاصله بگیر تا مسائل دشوار را حل کنی.
هوش مصنوعی: آدمی که به سمت کعبه میرود، باید از اشکهایش، غبار راههای گذشته را بشوید و پاک کند.
هوش مصنوعی: بلبل نالان کجاست که دیشب در باغ، نسیم ملایم، پرده از چهره گل برداشت؟
هوش مصنوعی: در عمق دریای مشکلات غرق شدهام و آنقدر در غم و اندوه غوطهورم که نمیتوانم خود را به کنارههای امن برسانم.
هوش مصنوعی: دل من از ناله نی آرامی ندارد، چونکه کاروانسالار بیرحم، بارها را بسته و حرکت کرده است.
هوش مصنوعی: کسی که عقل و دانش بیشتری داشته باشد، در زندگی خود ثمرات و موفقیتهای بیشتری به دست میآورد. اما اگر عشق و احساسات بر او غلبه کند، ممکن است همه آن دستاوردها را از دست بدهد و دچار آسیب شود.
هوش مصنوعی: در آن زمان که نور علی مانند آفتاب درخشان شد، و دنیا را روشن کرد، مجالس و محافل به نور وجود او روشن گردیدند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو عشق را تو ندانی بپرس از شبها
بپرس از رخ زرد و ز خشکی لبها
چنان که آب حکایت کند ز اختر و ماه
ز عقل و روح حکایت کنند قالبها
هزار گونه ادب جان ز عشق آموزد
[...]
تو آن نکردهای از فعل خیر با من و غیر
که دست فضل کند دامن امید رها
جز آستانهٔ فضلت که مقصد اممست
کجاست در همه عالم وثوق اهل بها
متاع خویشتنم در نظر حقیر آمد
[...]
فراخ دستی ز اندازه مگذران چندان
که آفتاب معاشت بدل شود بسها
نه نیز پیرو امساک را زبونی کن
چنانکه دامن همت دهی ز دست رها
وسط گزین که گزیدست سید عربی
[...]
برحمت چو رو آری که بادت فدا جانها
چو شبنم چه دامنها کنی پر زگوهرها
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.